بختیاری

معرفی سرزمین بختیاری


ا شیرسنگی، نمادی از پایداری ایل بختیاری

ا شیرسنگی، نمادی از پایداری ایل بختیاری ا

دیروز تفنگ به دوش داشت و چشم هاش چونان آذرخش در نورافشانی خورشید داغ می درخشید و امروز سوار بر تخته پاره ای هی های ایل را با خود به خاک می برد.

 

خبرگزاری شبستان // چهارمحال و بختیاری


دیروز بر اریکه ای تکیه داده بود که ایلیاتی ها خان صدایش می کردند و امروز زن های ایل گیسو بافته و میا سیاه، های های می گریند و مرد ها ساز چپ می زنند و شیر سنگی می تراشند.


ساعتی بعد شیر برای همیشه بر مزار خان، جا خوش می کند و تمام ناتمام خان همین شیر است که تا سال ها همچنان برپا می ایستد، پسر بچه های ایل بین مزار ها می دوند و به روز های تناوری و قدرتمندی فکر می کنند.


*
شیر سنگی یکی از نماد ها و یادگار های دیرین ایل بختیاری است که هنگام عبور از قبرستان های ایلیاتی ها و مناطق چادر نشین به دفعات بر روی مزار ها به چشم می خورد این شیر ها تاریخچه ای دیرینه دارند.


از دیرباز بر روی قبر بزرگان بختیاری شیر سنگی گذاشته می شد که نماد قدرت وبزرگی بود که گاه بر روی آن نقوشی از قبیل شمشیر وبعضا تسبیح حکاکی می شد ومی توان آنرا بر گرفته از شیرهای سنگی دوران باستان دانست.


شیر به جهت خصوصیات کم نظیرش، جایگاهی ویژه در فرهنگ تصویری و شفاهی اقوام متعدد داشته است از نگارکنده های صخره ای، تندیس های متنوع و سکه های رایج ادوار تاریخی گرفته تا نقش دست آفریده ها و بافته های عشایر و بردشیرهای ( شیر سنگی ) قوم بختیاری، معانی سمبلیک شیر در ادبیات زندگی ملل بیشتر نماد پیروزی، قدرت، دلاوری، نجابت، نیروی ماورا انسانی و ... بوده است.


اما بختیاری ها با اقتباس از اصل منشاء این فلسفه، شیر را به عنوان نماد خود پذیرفته و ارایه کرده اند.


در نقوش تخت جمشید جام ها و الواح ساسانی و قالی های شکارگاهی همه جا شیر در جدال با دلاوران نقش بسته است حجاری و نقشینه های مزین به شیر نشانه ذوق، فکر و احساس این قوم به هنر است که بدون پیرایه و در نهایت سادگی و شیوایی متجلی شده است، و بر طبیعت و اندیشه ی جمعی استوار است.


لذا با تکیه بر همین واقع گری و ساده زیستی با رها کردن این سمبل از قید و بند نمادهای درباری، سلطنتی و مکتب های مصور توانستند این سمبل پرسطوت و مقتدر را به عنوان نماد خود برگزیند.


هنری که به طبیعت وابسته است و سادگی، وقار و خشونت را در هم می آمیزد. بنابراین منشاء شیرهای سنگی و بافته های منقش به شیر را می توان در همان سنت دیرین و باستانی جستجو کرد که بدین صورت در زمینه های دیگر در فرهنگ این قوم رسوخ کرده و به نحوه اصالت مندی احیا شده است.


بردشیرها، نماد رشادت، شجاعت و فروتنی مردانی است ، که همواره از کیاست، فرهنگ اخلاق فاضله انسانی در زاگرس بی پیرایه  بختیاری با کمال صلابت و شجاعت پاسبانی کردند و هدفشان اهتمام نام نیک قوم و تبار خویش بوده است.
 

هیبت و شکوه این تندیس یاد آور مردانی است که تاریخ پر فراز و نشیب قومشان را در قالبی اسطوره ای با نام خود زینت داده اند، و روی در دل خاک سر نهفته اند.


بردشیرها، از پهلو مزین به نقش شمشیر، اسب، تفنگ، مهر و تسبیح هستند و برگرده آنها مشخصات متوفی نقر می شد. این نقش ها بر پایه خصلت های متوفی بوده و سنگ تراشان با الگوهای ذهنی، پیکره شیر را از سنگ و صخره های زمخت با ابزاری ابتدایی ( کوه بر ) جدا و سپس با بن مایه های طبیعی و ذاتی در قالب نقش و نگار باز می آفریدند.


هنری لایارد، در کتاب ماجراهای اولیه آورده است: « بختیاری ها مجسمه و نقش شیر را بر روی قبور خوانین و افراد سرشناس نصب یا نقر می کنند تا خاطره سلحشوری و جنگجویی آنها برای همیشه زنده بماند».


واژه ی شیر، در ادبیات شفاهی و عامه ی این قوم در وصف پهلوانان ونامداران نیز رخنه کرده است، واژه هایی همچون شیر اوژن، شیر مرد، شیرگیر، شیرعلی، شیر محمد، شیرعلی مردون، شیرمردان، شیر کش، شیرزن، شیر پیا و در اشعار آنها آمده است:


چون این شیرسنگی سر شیر خفت
ز شیران نمادی بگردید جفت
به ایلی که مردان جنگی بود
سر قبر شان شیر سنگی بود

نويسنده: - | تاريخ: سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

مسئولین کشور می خواهند جشن خانه دار شدن ایرانیان را بگیرند

خانه هایی از چوب و سنگ/ باد کاشانه روستائیان "چین" را خراب می کند
شهرکرد - خبرگزاری مهر: خانه های روستائیان "چین" در چهارمحال و بختیاری به خاطر استفاده از چوب و سنگ در اثر وزیدن بادهای شدید و بارش در حال خراب شدن است و این موضوع جان ساکنان را به خطر انداخته است.

به گزارش خبرنگار مهر، روستای "چین" جزو دهستان موگویی شهرستان کوهرنگ است و در حدود بیش از 100 کیلومتر تا شهرکرد مرکز استان چهار محال و بختیاری فاصله دارد.

در این روستا افزون بر 250 مرد و زن سختکوش ساکن هستند که در میان رشته کوههای زاگرس در استان چهارمحال و بختیاری در میان برف با ارتفاعی بیش از دو متر به سختی زندگی می کنند.

خانه های این روستا از مواد طبیعی (خاک، سنگ، چوب) درست شده و در حال حاضر با وجود بارندگی های زیاد و برف خیز بودن منطقه وشرایط آب و هوایی منطقه به تهدیدی برای ساکنین این روستا تبدیل شده است.

عضو شورای اسلامی روستای چین در گفتگو با خبرنگار مهر با اشاره به اینکه خانه های روستای چین ازسنگ، گل و چوب جنگلی ساخته شده، اظهار داشت: وزیدن باد شدید در حال تخریب خانه هاست وبه خطری برای سلامتی مردم و کودکان تبدیل شده است.

سید حسینعلی درخشان با بیان اینکه در ساخت خانه ها از مصالح ساختمانی محکم مانند سیمان استفاده نشده، بیان داشت: درآمد کم مردم موجب شده که مردم از مصالح مناسب برای ساختن خانه استفاده نکنند و موادطبیعی را به کار ببرند.

جاده ای که برای نابودی طبیعت ساخته شد

وی با بیان اینکه سه سال پیش راهی از طرف لرستان برای دهستان موگویی و این روستا ساختند، بیان داشت: این راه در حالی که با هدف توسعه روستا و ... ساخته شد به راهی برای نابوی طبیعت و درختان بلوط کوهستانهای روستای چین تبدیل شد.

وی تصریح کرد: اگرچه ساخت همین جاده نیز نابودی بسیاری از درختان بلوط را رقم زد اما در حال حاضر این جاده به یکی عوامل اصلی در نابودی درختان بلوط این منطقه تبدیل شده است.

درخشان تاکید کرد: هم اکنون سوء استفاده گران از استان لرستان به راحتی با ماشین به اینجا می آیند و درختان بلوط را برای تهیه زغال و ... قطع می کنند.

عضو شورای اسلامی روستای چین با بیان اینکه تاکنون بیش از صدها اصله درخت تر توسط سوءاستفاده گران قطع شده، عنوان کرد: عدم وجود پاسگاه و بازرسی توسط ادارات مربوطه موجب شده این افراد به راحتی درختان بلوط را قطع کنند وطبیعت را نابود می کنند.

نابودی دو سوم رویشگاه کرفس کوهی در منطقه/ عدم وجود ایستگاه بازرسی در فصل بهار

وی با بیان اینکه یکی از گیاهان گران قیمت این منطقه کرفس است و این منطقه یکی از رویشگاه اصلی کرفس کوهی است، بیان داشت: کرفس کوهی یکی از گیاهان گران کشور است در حدود کیلویی 25 هزارتومان به فروش می رسد.

عضو شورای اسلامی روستای چین با بیان اینکه هم اکنون دو سوم رویشگاه کرفس کوهی به علت برداشت نامناسب توسط سوء استفاده گران نابود شده است، عنوان کرد: در سالهایی که جاده نبود، سوء استفاده گران با چهار پایان می آمدند و برداشت کرفس می کردند و این در حالی بود که تخریب آنها بسیار کمتر بود.

درخشان یادآور شد: در حال حاضر به راحتی سوء استفاده گرها با خودرو وارد منطقه می شوند و گیاه کرفس را از ریشه قطع می کنند ونابودی یکباره آن را سبب می شوند.

روستای چین در حال حاضر بدون پوشش شبکه های تلویزیون، ارتباط مخابراتی(ثابت، همراه) است و مشکلات بسیار زیادی دربخشهای درمانی، آب شرب، آموزش و ...دارد.

ضرورت دارد مشکلات این روستا و روستاهای دهستان موگویی به صورت جدی توسط مسئولان این استان مورد توجه قرار گیرد و در جهت رفع مشکلات تلاش شود.

.......................................

گزارش: سید محمد رضا موسوی

 

نويسنده: - | تاريخ: چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

ایل بختیاری

 

ایل بختیاری

...
Bakhtiari.jpg

ایل بختیاری،  چارلز الکساندر گالت و دیگران، به ترجمه و کوشش: کاوه بیات و محمود طاهراحمدی
انتشارت: پردیس دانش و شیرازه کتاب، چاپ اول 1388،  296 ص.

در حالی که اکثر آثار مربوط به تاریخ معاصر ایل بختیاری به توصیف نقش مهم آن در نهضت مشروطیت ایران اختصاص دارد در این کتاب و در قالب دو گزارش

، از یک دورة بعدی سخن در میان است که در قیاس با مبحث پیشین، هنوز در مورد آن بررسی های جامعی صورت نگرفته است: یعنی سال های بعد از مشروطه که با شکل گیری نظام پهلوی و سیاست های آن در قبال عشایر، ایل بختیاری نیز همانند دیگر جوامع عشایری ایران اهمیت تعیین کنندة خود را در عرصهة سیاسی کشور از دست داد. این دو سند عبارتند از یک گزارش کلی از وضعیت ایل بختیاری در سال های مقارن با جنگ جهانی دوم به قلم کنسول بریتانیا در اصفهان و گزارش دیگر که در همان ایام به سفارش رکن دوم سپاه اصفهان در معرفی رجال و شخصیت های باقی مانده از ایل تهیه گردید.

فهرست کتاب:
مقدمه
کتاب اول: ایل بختیاری/ سی. ای. گالت
کتاب دوم: دفتر سجلاتی عشایر منطقة لشکر 9، اصفهان/ رکن دوم
فهرست اعلام: اشخاص/ اماکن/ ایلات، طوایف و تیره ها

 

 انسان شناسی در فرهنگ بختیاری

نويسنده: - | تاريخ: شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

گزارش جلسه ی پخش فیلم «مادرم بلوط»

گزارش جلسه ی پخش فیلم «مادرم بلوط»

مرضیه جعفری
A1046438.jpg

اولین جلسه ی نمایش فیلم مستند در سال تحصیلی 1390-91 توسط انسان شناسی و فرهنگ و انجمن جامعه شناسی ایران، روز سه شنبه 26 مهرماه در سالن کنفرانس انجمن جامعه شناسی برگزار شد. گزارش این جلسه که با پخش فیلم مستند «مادرم بلوط» و سخنرانی و جلسه ی پرسش و پاسخ و بحث، با حضور دکتر فیروزه سامانی، دکتر ناصر فکوهی و کارگردان فیلم برگزار شد، در ادامه می آید.

مستند «مادرم بلوط»

مادرم بلوط ، بخشی از مسائل ایجاد شده پس از آبگیری سد کارون در شمال شرقی خوزستان را با حرکت از تعدادی از افراد بومی منطقه که برای تهیه و فروش ذغال برای معاش به استفاده و تخریب درختان بلوط  اقدام می کنند، تصویر می کند و تلاش می کند تا تخریب طبیعت و محیط زیست را در روندهای کسب توسعه یافتگی و تامین انرژی های مورد نیاز، از این مجرا به نمایش گذارد.
عوامل فیلم:
تصویر، فیلمنامه و کارگردانی: محمود رحمانی / تدوین،طراحی صدا و صداگذار: فرید دغاغله / دستیار کارگردان و برنامه ریز: امین سپهریان / تهیه شده در حوزه هنری خوزستان

o    بخش اول : سخنرانی با موضوع تخریب محیط زیست و تبعات زیست محیطی آن
سخنرانی دکتر فیروزه سامانی ( پژوهشگر و مدرس محیط زیست)

مبحث "سدسازی" در طی سنوات اخیر به یکی از مهم ترین پروژه های عمرانی کشور با بیشترین میزان استفاده از اعتبارات این دست از پروژه ها تبدیل شده است. "سد سازی"، نه تنها در کشور ایران، بلکه در اغلب کشورهای در حال توسعه انرژی و سرمایه ی بسیاری را به خود اختصاص می دهد، این واکنش ها در برابر محیط زیست در شرایطی در کشور ما صورت می پذیرد که تامین انرژی در سراسر دنیا از راه ها و منابعی غیر از این انجام می گیرد. اما در چنین شرایطی چه پاسخی می توان به کشورهای توسعه یافته برای این سئوال که "چرا شما (کشورهای در حال توسعه) در حال صدمه زدن به محیط زیست و طبیعت از طریق انجام پروژه هایی مانند "سدسازی" هستید؟" داد، غیر از این که به صراحت گفته شود "زمانی رسیده است که کشورهای دیگر نیز، بتوانند از منابع حیاتی کشور خود برای رسیدن به پیشرفت استفاده کنند." اما در این پاسخ نیز، باید دو نکته را به خاطر داشت؛ 1. هنگامی که کشورهای توسعه یافته از صنعت تولید برق با استفاده از سد و نیروگاه های آبی اقدام میکردند، میزان جمعیت، شدت تخریبات زیست محیطی و تاثیرات منفی به شدتی نبوده که در حال حاضر در کشورهای در حال توسعه با آن مواجهیم؛ تاثیراتی که قطعا تخریباتی را بر جای خواهد گذاشت. 2. در حال حاضر شرایط تغییر و پیشرفت علمی مبحث "انرژی های پاک" را مطرح کرده اند و مباحث اقتصادی با مباحث زیست محیطی ادغام شده است. در حال حاضر در جهان بحثی به نام "اقتصاد زیست محیطی" مطرح شده است، به این معنا که یک اقتصاد دان برای تصمیم گیری با یک اکولوژیست اقدام می کند. علی رغم اینکه در بسیاری از کشورها حل مسائل زیست محیطی ناشی از توسعه با این دیدگاه صورت می گیرد این امر در کشور ما بحث تازه ای است.
در سازمان حفاظت محیط زیست، در مورد پروژه های اجرایی به ارزیابی اثرات زیست محیطی می پردازند. و تخریبات ناشی از احداث این دست پروژه ها مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته و سعی بر آن است تا از شدت تخریبات کاسته شود اما متاسفانه بخشی از این ارزیابیها تا کنون به کیفیت دلخواه صورت نگرفته است و هدف نهایی تمام این پروژه ها، انجام شدن آن هاست. این در حالی است، که در فرآیند ارزیابی برای کنترل و جلوگیری از چنین اتفاقاتی تعبیه ی سیستم های جلوگیری از آسیب دیدن محیط ضروری است.
بنابراین، سرعت گرفتن به سمت بازده های اقتصادی، خدمات زیست محیطی را به شدت به چالش می کشد و از بین می برد. با توجه به این که مجتمع های زیستی به ویژه در اغلب شهرهای کوچک و بزرگ کشور ایران ، به دلیل کم آبی ، در مسیر رودخانه ها، رود دره ها و انشعابات رودخانه ها واقع شده اند، رابطه ی متقابلی میان "فرهنگ" و "طبیعت" شکل گرفته است. در فرآیند انجام پروژه ای هم چون پروژه ی سد سازی نیز، کلیه ی کنش و واکنش های محیط تحت تاثیر قرار می گیرد، که با توجه به این تاثیر می توان این سئوال را مطرح کرد که "آیا فرآیند سد سازی در شرایطی که حرکت به سمت رشد و توسعه می باشد، عملی صحیح است؟" و " آیا ما نباید برای انجام این عمل «مکان یابی» صحیحی را اتخاذ کنیم؟". در پاسخ، به نظر من، خلاء مسائل اقتصادی و زیستی در کشور ما هم چنان جایگاه خود را داراست و این خلاء هنوز پر نشده است و بیشترین آسیب را ما در این مرحله از تصمیم گیری هایمان به خود وارد می کنیم. در سطح مدیریت های کلان نیاز به هم فکری میان اکولوژیک، جامعه شناس، اقتصاد دان و ... وجود دارد.
 
::

o    بخش دوم: صحبت های کارگردان و صدا گذار فیلم؛ محمود رحمانی و فرید دغاغله

فرید دغاغله: بسیاری از مطالعاتی که ما برای ساخت این فیلم انجام دادیم، نمی توانستند درون فیلم گنجانده شوند. اما با توجه به این مطالعات، ما متوجه این امر شدیم که  با وجود موفقیت ایرانی ها در سد سازی، جامعه ی ایرانیانی سالیانی پیش به این نتیجه رسیده بوده است که عملی مانند "سد سازی" در این کشور مفید نخواهد بود، اما در حدود 50 سال پیش و بعد از کودتای 28 مرداد شرکت های آمریکایی آغاز به سد سازی در این کشور کردند و این بدل به روندی شد که تا کنون ادامه پیدا کرده است.
محمود رحمانی: با تشکر از همه ی افرادی که در این جلسه شرکت دارند. در مرحله ی اولیه ی تحقیق بیش از آن که قصد پرداختن به مقوله ی سدسازی را داشته باشم، توجه خود را معطوف شرایط اجتماعی ای کرده بودم که در آن منطقه به وجود آمده است. در رابطه با مراحل ساخت فیلم، در مرحله ی تحقیق میدانی توجه من بیش از هر چیز متوجه "سدسازی" شد و این امر که سیستمی هم چون سیستم "قنات" در کشور ما می تواند کاربرد بسیار بیشتری داشته باشد. در همین راستا و پس از تحقیقات میدانی ما، برای غنی تر شدن بعد علمی به سمت کارشناسان رفتیم و تلاش کردیم از منظر خودمان به حقیقت واقف شویم. بنابراین ساختار کار ما علی رغم مسائل اجتماعی و محیط زیست در طرف سوم، سینما را در بر می گرفت که شخصیت "اسد" موجب برانگیختن کنجکاوی مخاطب می شود. هم چنین یکی از عوامل موفقیت این فیلم "مونتاژ" آن بود که به لحاظ پیوند فیلم بسیار برای آن زحمت کشیده شده است.

::

o    بخش سوم: سخنرانی دکتر ناصر فکوهی

در کشور ما مبحث "اجتماعی و تاریخی" با مبحث «توسعه» پیوندی عمیق می یابد. پیش از 50 الی 60 سال گذشته، ایران یک کشور روستایی-عشایری بوده است که پس از پیدا کردن نفت نوعی سرمایه ی عظیم در ابتدای قرن بیستم می یابد که در سال های 35-40 به شکل وسیعی گسترش پیدا می کند که ما اواخر دهه ی 40 و 50 انفجار درآمد نفتی ای را شاهد هستیم که یکی از دلایل اقتصادی انقلاب سال 57 است. به این ترتیب، جامعه ی ایرانی در طول 50 سال به کلی زیر و رو می شود؛ جامعه ای که آمادگی ای برای جای دادن چنین جمعیتی در سطح شهرهای خود نداشته است، در حالی که امروز ما دارای جامعه ای کاملا شهری با نرخ رسمی ای معادل 73-74 درصد و نرخ واقعی ای بیش از 90 درصد هستیم. بنابراین، کشوری که کاملا روستایی و عشایری بوده است به سرعت بدل به کشوری عملا شهری، با اتکاء به درآمدهای نفتی می شود. این درآمدهای نفتی، از مدارهایی عبور کردند و سیستم های شهری ای را ساختند که عمدتا در سبک زندگی انسان ها خود را منعکس می کند، که مسئله ی اصلی ای که من نیزقصد تاکید بر روی آن را دارم در همین امر است؛ مسئله صرفا در سیاست گذاری های انرژتیک نیست، که مسئله در سطح کلان و در سبک زندگی مردم ماست که این سبک، در حال به نابودی کشاندن زندگی این مردم است. دلیل این امر را می توان در عواملی هم چون کم کاری مردم ایران، داشتن بیشترین تعطیلی در میان کشورهای جهان، میزان پایین بهره وری کار و ... جست و جو کرد که علت تمام این عوامل ساپورتی است که درآمد نفتی ثابت بر سیستم اجتماعی ای است نتیجه ی آن فاجعه ای است که ما می توانیم آن را ببینیم.
در حال حاضر دو امر «نابودی محیط زیست» و «نابودی میراث فرهنگی» را در کشور شاهد هستیم. بسیاری از میراث فرهنگی ما به طور کامل مدفون می شوند، به این دلیل که توسعه ی شهرهای ایران در بسیاری از نقاط بر روی سایت های باستان شناسی در حال انجام است. بنابراین، ما با بسیاری از مسائل رو به رو هستیم، که در این جا بر روی مسئله ی "سد" تکیه شده است که می توان بر همین مسئله بحث را ادامه داد. من نیز در رابطه با مبحث سد سازی معتقدم که این عمل لزوما مناسب کشوری هم چون ایران نیست و با توجه به این که میزان مصارف انرژی در ایران نسبت به 40 سال پیش به شدت افزایش یافته است و قبل از ورود درآمدهای نفتی در ایران به این میزان از مصرف غیر قابل تصور بود، یکی از راه حل ها ساختن سدهای کوچکی است که برق های کم تری تولید می کند.
در حال حاضر در سطح کشور مجموعه ای از مشکلات وجود دارد، که سیاست گذاری را بسیار مشکل می سازد، که با یک یا دو تصمیم نمی توان آن را حل کرد. یکی از اتفاقات مثبتی که رخ داده است، طرح های ارزیابی در حال انجام است که نیاز به تقویت شدن دارد. از نظر من، نگاه انتقادی و بیان مسئله به صورت شفاف و علمی، اما به دور از تنش، می تواند به این مسئله کمک کند. منتها باید مسئله ی "سبک زندگی" را در این راستا جدی گرفت و دانست که اگر سبک زندگی در ایران تغییر نکند ، آن هم تغییری به صورت رادیکال، فاجعه ی زیست محیطی همه را تهدید خواهد کرد.

::

o    بخش چهارم: جلسه ی پرسش و پاسخ
 
I.     سئوال : با توجه به تغییرات "سبک زندگی" در جهان، چه تغییراتی را در این مسئله باید در ایران شاهد باشیم؟
•    پاسخ - ناصر فکوهی : در یک مثال بارز، در کشوری هم چون آمریکا که در حال حاضر دچار یک بحران اقتصادی است، سطح زندگی چهار برابر میزان ثروتی است که این کشور تولید می کند. این در حالی است که این کشور برای مقابله با ایجاد مشکل در چنین وضعیتی، اقدام به فروش اوراق غرضه  کرده و به تمام کشورهای جهان از این طریق مغروض شده است؛ اوراق غرضه ای که در یک چرخه از طریق خود آمریکا و نیز توسط "دلار" باید نقد شوند. در این صورت، تمام کشورهای جهان به شکلی دراماتیک باید از این کشور مراقبت به عمل آورند، چرا که کوچکترین خللی در این سیستم و کشور موجب صدمه دیدن سایر کشورها می گردد و هم چنین، آمریکا برای تامین انرژی خود نیازمن نظامی کردن سیستم خود چه در داخل و چه در سطح جهانی شده است، که این روند پیامدِ مصرف زیاد و تبدیل این مصرف به انرژی است.
با توجه به این مثال، آن چیزی که امروز برای تغییر سبک زندگی مطرح است این است؛ اولا: "توسعه ی منفی" یا "توسعه ی صفر" (توقف توسعه) برای کشورهای توسعه یافته و "کاهش توسعه" برای کشورهای در حال توسعه و جهان سوم. توسعه در این جا به چه به معنای ثروتمند شدن و مادی تر شدن سبک زندگی افراد است. بنابراین مفهوم تغییر سبک زندگی روشن می شود؛ انسان ها به مرور به سمت شیوه ای از زندگی حرکت کرده اند که نیاز به فشار شدید به طبیعت برای تامین انرژی دارند. تغییر این سبک از زندگی امروزه مورد اجماع بسیاری از اندیشمندان برای برون رفت از وضعیت کنونی جهان است.

II.     سئوال : چرا در حال حاضر در جامعه ی ایرانی اعتراضات اجتماعی و مدنی برای مقابله با تخریب محیط زیست و جود ندارد و یا این نوع از اعتراضات در میان افراد نهادینه نیست؟ در حالی که این امر در گذشته مشاهده می شده است.
•    پاسخ - فیروزه سامانی : اگر از مقوله فرهنگ عشایری و زیستگاههای تاریخی مردمان ایران زمین به این موضوع بپردازیم، در حال حاضر سازمان میراث فرهنگی در ایران متولی محوطه های تاریخی طبیعی و نمادهای فرهنگی با پیشینه های تاریخی است.
•    پاسخ – ناصر فکوهی : این امر که در گذشته و در میان روستاییان حساسیتی نسبت به تخریب محیط زیست در ایران وجود داشته است، موضوعی قابل شک است. چرا که نمی توان گفت که نوعی از آگاهی عمیق نسبت به مسئله ی محیط زیست در میان روستاییان و سبک های گذشته ی زندگی ایرانی، آنگونه که آگاهی ای آکادمیک وجود دارد، وجود داشته است. به گمان من، آن نوع آگاهی ای که در گذشته و در میان این افراد وجود داشته، آگاهی ای است که منشاء گرفته از نگاهی مدرن نیست، بلکه از "عقل سلیم" است؛ عقل سلیمی که برای مثال به حفظ آثار تخت جمشید برای جذب توریست می اندیشد. بنابراین، اگر ما از حفظ آثاری توسط افرادی از جامعه به این شکل برداشتی نادرست انجام دهیم، دچار اشتباه خواهیم شد، به این دلیل که در چنین برداشتی نمی توان بسیاری از رفتارها، هم چون تخریب میراث فرهنگی به دست خود مردم را توضیح داد.
تمام بحث ما در این است، که حوزه ی سیاسی برگرفته از حوزه ی اجتماعی است و نه برعکس. هنگامی ما می توانیم مسئله را درک کنیم که حوزه ی سیاسی را حوزه ای برخاسته از حوزه ی اجتماعی بدانیم، و نیز به همین دلیل من معتقد هستم که کار افرادی که در حوزه ی اجتماعی هستند از حوزه ی سیاسی دشوارتر و نیز عمیق تر است و پاسخ به این سئوال را حوزه ی اجتماعی باید پاسخگو باشد. بنابراین، از نظر من حساسیت های اجتماعی و مدنی در گذشته وجود داشته باشد، به این دلیل که "حساسیت های ملی" عمری برابر با دولت ملی دارند. به چه دلیل بسیاری از دولت ها که در حال "ساختن تاریخی برای خود" هستند، در حدود صد سال پیش این کار را انجام نمی دادند؟ به این دلیل که در صد سال پیش دولت و ملتی وجود نداشته است و "میراث فرهنگی" مفهوم سیاسی مدرنی است که دولت ملی آن را بیرون آورده است. به همه ی این دلایل این چارچوب اجتماعی است که باید به دنبال راه حل باشد.
تراژدی زیست محیطی هر روز در حال رخدادن در داخل شهرهاست، و نه در آبگیری سدها؛ استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی در سطح شهرها توسط تعداد بی شماری از افراد جامعه و مصرف بنزین یکی از این تراژدی هاست. بنابراین، راه حل اساسی در تغییر شیوه ی زیست است و سیستم علمی باید به سمت مباحث ریشه ای تری حرکت کند، چرا که تغییر سبک زندگی امر ساده ای نیست.

III.     سئوال : با توجه به فیلم و مباحث مطرح شده آیا ملاحظات توسعه نباید در کنار ملاحظات محیط زیست و با یکدیگر بررسی شوند؟
•    پاسخ – محمود رحمانی : طبق قانون موجود، سدسازی بدون ملاحظات زیست محیطی اشتباه است، این در حالی است که توجهی به این قانون در عمل نمی شود. از نظر من هویت با اقتصاد قابل مقایسه نیست و هویت به هیچ وجه امر کم ارزشی نخواهد بود؛ برای مثال در تخریب محیط زیست می توان هزاران نفر از افراد روستایی را متصور شد و مد نظر قرار داد که اکنون در حواشی شهرها و در شرایطی از هویت های نامعلوم در حال زندگی هستند.
•    پاسخ – ناصر فکوهی : درباره ی فیلم، باید این نکته را بگویم که فیلم و فیلمساز تعهدی نسبت به علوم اجتماعی، سد سازی و محیط زیست ندارد، بلکه تهعد فیلم نسبت به کار و حرفه ی خود است. منتها، نقدی که می توان بر این فیلم داشت این است که به میزان بسیار زیادی در این فیلم مسئله ی "سد" تبدیل به یک نقطه ی کلیدی می شود، که در کمیسیون های فناورانه به سرعت و به سادگی می توانند مباحث آن را قابل ربط کنند. در واقع بحث اصلی در این است که هنگامی که ما قصد دفاع از محیط زیست را داریم چه محورهای اساسی ای را باید مطرح کنیم؟ و اگر محورها به درستی تشخیص داده نشوند، دفاع بدی صورت گرفته است. از نظر من، دفاع از محیط زیست نیاز به مدیریت دارد و امروزه بحثی که در جهان مطرح می شود، این است که یک مسئولیت همگانی باید در ساختارهای جهانی وجود داشته باشد، در غیر اینصورت دولت های محلی نمی توانند کاری را پیش ببرند، به این دلیل که سیستم سیاسی ای که بعد از جنگ جهانی دوم در دنیا مستقر شد، نمی تواند ادامه پیدا کند و انتهای این روند از نظر من یا یک "جنگ جهانی" و یا یک "انقلاب جهانی" خواهد بود.

IV.     سئوال : آیا فکر نمی کنید که ذهنی برخورد کردن با مسائل واقعی موجود امروزی کار درستی نیست؟ و به نوعی پاک کردن صورت مسئله است؟
•    پاسخ – ناصر فکوهی : صحبت هایی که در این جلسه مطرح شد، برای ایجاد بحث های گسترده تری است که به هیچ وجه کاربردی بودن را به زیر سئوال نمی برد و منافات و تضادی با این سئوال ندارند. نکاتی که در این جا مطرح شد، برای دیده شدن نکات منفی قضیه است.
•    پاسخ –فیروزه سامانی : موضوعی که هم اکنون در کشور ما مطرح هست، حرکت به سمت رشد و توسعه است، که ما در حال حاضر در سدسازی، نه توسعه، که رشد سدسازی را می بینیم. همانطور که در فیلم اقای رحمانی نیز دیدیم، ما انسان ها دارای ریشه های قومی، تاریخی و فرهنگی هستیم که در "دستور کار بیست و یک" نیز بر این امر تاکید شده است که نباید توسعه به شکلی اتفاق بیفتد که به فرهنگ یک جامعه آسیب برساند. بنابراین بحث این است که ما باید در انتخاب ها و مکان یابی هایمان از تکنولوژی های روز، علوم میان دانشی و تخصص های جدید بهره ببریم تا بهره مندی های مفید داشته باشیم.

نويسنده: - | تاريخ: شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

لَنگ، لِنگ نیست!

 

"لَنگ، لِنگ نیست!": نگاهی تازه به وجه تسمیه ی " هفت لَنگ" و "چهار لَنگ" در تقسیم بندی ساختار اجتماعی عشایر بختیاری

سیما ذوالفقاری
16_8703071117_L600.jpg

مقدمه
 مقاله ی حاضر بر آن است تا ریشه شناسی های موجود درباره ی معنی واژه ی "لَنگ" را به نقد بکشد و برای این اصطلاح که در ساختار اجتماعی، فرهنگی، زبانی و حتی جغرافیایی بختیاری نقشی بسیار برجسته دارد، تعریف تازه ای ارائه دهد.

بختیاری ها از اقوام بسیار کهن ایرانی هستند که قرن هاست در منطقه ای مشخص، حدود 75000 کیلومتر مربع، در جنوب غربی ایران در دو سوی رشته کوه زاگرس زندگی می کنند. در حال حاضر، اغلب بختیاری ها شهرنشینان یا روستا نشینان سه استان خوزستان، اصفهان و چهارمحال و بختیاری را تشکیل می دهند. بخش کوچکی از این ایل که بدلیل در دست نبودن آمار دقیق، نمی توان شمار قابل استنادی ارائه کرد، کماکان به شیوه ی دامداری و کوچ روی اجداد خود زندگی کرده و دو بار در سال به ضرورت تهیه ی مرتع مناسب برای دام خود ییلاق قشلاق می کنند. بار اول در اواخر فروردین و در ماه اردیبهشت از استان گرم خوزستان کوچ را آغاز کرده و با گذر از رشته کوه زاگرس از طریق یکی از چند ایل راه باستانی مشخص منطقه به سمت مناطق خوش آب و هوای ییلاقی و مراتع سرسبز استان چهار محال و بختیاری و شهرستان کوهرنگ و حومه کوچ می کنند. پس از حدود چهار یا پنج ماه اقامت در آن مناطق، مجدداً در اواخر شهریور یا  مهرماه با سرد شدن هوای مناطق ییلاقی و  به پایان رسیدن علف مراتع، به سمت مناطق گرمسیری استان خوزستان بر می گردند.
ایل بختیاری یه همراه ایلات قشقایی و شاهسون بزرگترین و مهمترین ایلات کوچروی جمعیت کنونی ایران را تشکیل می دهند. بختیاری ها مسلمان و شیعه ی دوازده امامی هستند و از مهمترین ویژگی های فرهنگی و اجتماعی آنها، بستگی شدید به جایگاه خود در سلسله مراتب ایلی است ( دیگار 1988). به این معنی که اولین سوالی که دو بختیاری برای آشنایی با یکدیگر می پرسند " چه کسی؟" است، یعنی " تو به کدام طایفه، تش و کر و بوو ( که همه از اصطلاحات تقسیم بندی  ایلی هستند) تعلق داری؟!"
در بررسی ساختار اجتماعی ایل بختیاری، به اولین نکته ای که برمی خوریم، تقسیم کلی ایل به دو شاخه ی عمده است. این نوع تقسیم بندی خاص تا جایی که نگارنده مطلع است، در ساختار اجتماعی سایر عشایر ایران دیده نمی شود و منحصر یه ایل بختیاری است. این تفیکیک دوگانه صرفاً یک قرارداد اجتماعی نیست، بلکه تاثیرات عمیقی در فرهنگ، سنّت ها و  حتی زبان هر یک از این دو شاخه به همراه داشته است. علاوه بر تفکیک جغرافیایی ایل به دو حوزه ی "چهارلنگ" و "هفت لنگ"، این تقسیم بندی همواره در تاریخ ایل هم وجود داشته است و به نظر می رسد بسیار کهن تر از مبدائی است که در برخی از نظریه های ذکر شده در پایین به آن اشاره شده است. یک شاهد این ادعا، حضور برجسته ی دو اصطلاح مذکور در "گاگریوه" ها یا سرود های عزای بختیاری است که هم به لحاظ زبانی و هم به لحاظ مفهومی دارای عناصری بسیار کهن هستند.
اما چرا ایل به این دو شاخه تقسیم شده است؟ و معنای "چهارلنگ" و "هفت لنگ" چیست؟
در تلاش برای راه یابی به مفهوم این اصطلاحات، بخش نخست آنها مشکل ساز نیست. "چار" یا "هف" در ترکیب "چار لنگ" و "هف لنگ"، قاعدتاً شکل مخفف همان اعداد "چهار" و " هفت" هستند ولی البته علت گزینش این دو عدد از میان کل اعداد نیز خود جای تامل دارد و نیازمند برهانی منطقی است. اما بخش سوال برانگیزو مبهم این ترکیب "لَنگ" است!
در ادبیات موجود در باره ی بختیاری، از حدود دویست سال پیش همواره دو یا سه نظر ارائه شده در این مورد تکرار شده است. این نظرات به عقیده ی نگارنده حاصل تلاش معمول افراد یک قوم برای شناخت هویت خود می باشد و بیشتر رنگ و بوی افسانه و یا ریشه شناسی عامیانه دارند. در ادامه، نخست هر نظر با ذکرمنبع آورده و سپس دلایل نپذیرفتن آن مطرح و در انتها پیشنهاد تازه ای برای معنای "لنگ" داده می شود.
پیش از آغاز بحث باید یادآوری کنم که مبنا در تمام نظریه های سابق این است که "لَنگ" همان واژه ی فارسی و بختیاری "لِنگ" به معنای "پا" است که به دلایلی ترجیح داده شده اینگونه تلفظ شود و پس از این به شرح دلایل یا افسانه ی خود می پردازند که چرا بختیاری ها به دو بخش به نام های "چهار لنگ" و " هفت لنگ" تقسیم شده اند!
این خلط دو واژه بخشی به دلیل شباهت کامل فرم نوشتاری و بدون اعراب آنهاست و از ابتدا توسط افرادی این خلط صورت گرفته که توانایی خواندن و نوشتن داشته و سعی در ارائه ی توضیحی برای این دو اصطلاح برآمده اند. وگرنه تغییر آوایی "اَ" به "اِ" در میان کلمه می تواند کاملاً تمایز معنایی به وجود بیاورد و به سادگی قابل توجیه نیست. به این نکته در ادامه باز هم بر می گردیم.

نظریه ی اول: قصه ی دو برادر
روزی روزگاری، مردی بود به نام "بدر" که حاکم بختیاری یا همان " لر بزرگ" بود. او دو زن داشت. یکی از آنها هفت پسر و دیگری چهار پسر برای او به دنیا آورده بودند. بدر پیش از مرگ، قلمرو خود را بین پسران هر دو همسر خود تقسیم کرد و برای تمایز سرزمین ها، نام "چهار لنگ" و " هفت لنگ" را که اشاره به تعداد پسران هر زن داشت بر آنها نهاد {ذکر شده ابتدا در تاریخ گزیده ی مستوفی 750 هجری قمری/ 1364؛ و سپس در تمامی کتا ب ها و نوشته های بعدی در باره ی بختیاری از جمله:  لایارد 1846؛ لاریمر 1922؛ ویندفور 1988 و سایرین} .

با فرض گرفتن اینکه " لَنگ" به معنی " لِنگ" است، در اینجا این سوال پیش می آید که چرا مرحوم بدر به جای شمردن "سر" فرزندان خود که معمولاً روش مرسوم در شمارش نفوس است و نامیدن دو قلمرو به صورت مثلاً "چهار سر" و "هفت سر"، پاهای پسران خود را مبنای شمارش قرار داده است؟! و اگر به انتخاب ایشان احترام گذاشته و آنرا بپذیریم باز مشکل یک محاسبه ی ساده ی ریاضی پیش می آید که با فرض دو پا داشتن انسان، این قلمرو ها باید "هشت لنگ" و "چهارده لنگ" نامیده می شدند! مگر اینکه تما می پسران آن مرحوم به دلیل یک مشکل خاص ژنیتیکی یا در طی جنگ با دشمن و ... همگی "یک پا" بوده اند و البته این در هیچ یک از منابع نیامده است.

 نظریه ی دوم: اصطلاح مالیاتی
این نظریه بیشتر از مورد اول مورد قبول همگان قرار گرفته است و در ظاهر هم موجه تر و معقول تر می نماید. بر طبق این نظریه در دوران سلسله ی صفوی، یک نظام مالیاتی بنا نهاده شد که بر اساس آن ایلات و عشایر کشور که در آن زمان بخش عمده ای از جمعیت کشور را شامل می شدند، می بایست مالیات خود را بر مبنای تعداد دام و گله ی خود می پرداختند. مالیات ایل قشقایی برای مثال، بر اساس تعداد گوسفند های آنها بود و مالیات ایل شاهسون بر اساس تعداد شترشان. برای بختیاری ها، مادیان مبنای شمارش قرار گرفت و مثلاً هر بیست گوسفند معادل یک راس مادیان در نظر گرفته می شد. اصغر کریمی  در مقاله ی "دامداری در ایل بختیاری" در  شماره ی صدو سی ام مجله ی هنر و مردم، این سیستم را به تفصیل شرح داده است:
واحد گرفتن مالیات دامی که در زمان سلطنت رضا شاه کبیر دریافت آن ملغی گردید در ایل، مادیان تعیین شده است و هر مادیان چهارلنگ (چهار پا) دارد. برای هر راس مادیان سالانه مقداری پول معین به عنوان مالیات گرفته  می شده است ( طی سالیان متمادی از 10 ریال تا 30 ریال). نسبت گرفتن مالیات از بخش غنی تر ایل به مقیاس زیر بوده است:
20 راس میش = یک راس مادیان و برای هر راس مادیان که چهارلنگ محسوب می شده به عنوان مثال 10 ریال مالیات سالانه.
20 راس بز= یک راس مادیان= 10 ریال مالیات سالانه.
4 راس گاو= یک راس مادیان= 10 ریال مالیات سالانه.
4 راس خر= یک راس مادیان= 10 ریال مالیات سالانه.
یک راس مادیان= یک راس مادیان= 10 ریال مالیات سالانه.
این جدول اساس گرفتن مالیات برای غنی ترین گروه ایل بوده است و چون یک راس مادیان آنها برابر با واحد گرفتن مالیات دامی یعنی چهار لنگ محسوب می شده به نام چهار لنگ هم معروف شده اند. گروه دیگر که قدرت  مالی کمتری داشته اند همین مقدار مالیات را به اندازه ی هفت لنگ مادیان می داده اند، یعنی دو راس مادیان (هشت لنگ) منهای یک لنگ، یعنی هفت لنگ و به همین نام هم معروف شده اند. بدین معنی که اگر کسی از گروه هفت لنگ 7 راس مادیان داشت، درست به اندازه ی 4 راس مادیان گروه چهارلنگ مالیات می داد و این نسبت در مورد سایر حیوانات نیز بوده است ... و می بینیم که مثلاً در گروه چهارلنگ برای  برای 20 راس میش سالانه 10 ریال مالیات گرفته می شود در صورتیکه در گروه هفت لنگ برای 35 راس میش سالانه همان 10 ریال گرفته می شده است (اصغر کریمی، 1352، صص 43-44).
پس به طور خلاصه، آنچه که به بحث ما مربوط می شود این است که برای مالیات  بختیاری ها سهمی معادل سه مادیان (دوازده لِنگ) در نظر گرفته شد. چهارلنگ ها که به نسبت از نظر اقتصادی وضع بهتری داشتند موظف شدند که 4/12 "لِنگ" را بپردازند و هفت لنگ ها 7/12 و مابقی 1/12 به عهده ی سایر طوایف و گروه های غیر بختیاری بود که به قلمرو آنها پناه آورده بودند تا زیر سایه ی حمایت آنها باشند {سردار اسعد (1383)؛ لایارد (1846)؛ صفی نژاد (1368، الف و ب.1381)؛ امیر احمدیان (1378) و...}.
این سیستم مالیاتی بر اساس دام و احشام،  قابل قبول است و در منابع دیگری نیز در باره ی سیستم مالیاتی دوران صفویه توضیحاتی داده شده است (سیوری 2002 و فلور 1998). اما اینکه این سیستم مالیاتی مبنای نامیدن دو بخش طایفه ی بختیاری شده است کمی سوال برانگیز است. اول اینکه قبول این مطلب مستلزم این است که بپذیریم تقسیم بندی اینگونه ی  ایل به دو باب، پدیده ای است که از زمان صفویه صورت گرفته است.
 اصولاً تصور اینکه یک ایل را بشود به راحتی و تنها بر اساس میزان تمول افراد آن تقسیم کرد، تصور نا پخته ای است. ساختار ایل و نحوه ی تقسیم بندی و بخش پذیری آن در کلاف پیچیده ای از روابط خویشاوندی، خونی، مالکیتی و فرهنگی تنیده شده است که به راحتی از هم گسسته نمی شود. به بیان روشن تر، افرادی که به یک خانوار، تش، تیره و طایفه تعلق دارند، چون به لحاظ خونی و خویشاوندی به هم وابسته اند بنابراین در مسائل اجتماعی از قبیل جنگ، عزا، عروسی، بهره برداری از مرتع و دادن مالیات شریک هستند و اگر خانواده یا گروهی به لحاظ مالی یا از هر نظر دیگر نا توان تر  باشد، کل مجموعه ی وابستگان او (هم تیره یا هم طایفه ای ها، بنا به مورد)، به کمک می آیند و مسئله ی مورد نظر مسئله ی کل وابستگان محسوب می شود و این است که تصور جداسازی افراد ایل بختیاری در زمان صفوی بر اساس  توانایی های مالی شان کمی دشوار است.
تعبیر دیگری که می توان داشت این است که از ابتدا و در نتیجه در زمان صفویه هم بختیاری دو گروه بزرگ و مشخص داشته است که یکی منمول تر از دیگری بوده و زمامداران صفوی فقط برای راحتی امور دو نام جداگانه برای آنها برگزیده اند! در این صورت هم باز این سوال پیش می آید که مبنای اولیه ی تقسیم بندی دوگانه ی ایل چه بوده است؟ و باز باید بپذیریم که این تقسیم بندی به دورانی پیش از صفویه بر می گردد. به هر حال، اشاره ی مکرر به چهار و هفت در گاگریوه ها یا برخی از متل ها و افسانه های شفاهی کهن بختیاری به خوبی به قدیمی تر بودن این تقسیم بندی دلالت دارد. علاوه بر این، همانطور که قبلاً اشاره شد، عمق و وسعت تاثیر گذاری این تقسیم بندی در ساختار اجتماعی و فرهنگی بختیاری، تحمیلی بودن یا وارداتی بودن آن را زیر سوال می برد. از سوی دیگر این سوال پیش می آید که چرا حکام صفوی این نوع تقسیم بندی را فقط برای ایل بختیاری بنا نهادند و چرا مثلاً برای قشقایی ها یا ترکمن ها آنرا مناسب ندیدند؟ اگر در آن دوران به راحتی می شد برای تفکیک جمعیت های مالیات دهنده اصطلاح یا نام خلق کرد چرا علاوه بر چهار لنگ و هفت لنگ، برای آن گروهی که زیر حمایت بختیاری ها بودند عنوان " یک لنگ" را باب نکردند؟
موضوع دیگری که در این فرضیه بحث برانگیز است، تصور متمول تر بودن یک بخش ایل از بخش دیگر است. بهروزی و شکوفایی وضعیت زندگی این دو بخش از ایل یکنواخت نبوده است و همواره به عوامل داخلی و خارجی متعددی از جمله نحوه ی رابطه با دولت مرکزی بستگی داشته است. برای مثال در دوران قاجار، هرگاه ایلخان از چهارلنگ ها برگزیده می شد، آنها از امتیازات بیشتری در بسیاری از زمینه ها، از جمله تجارت و بازرگانی کسب می کردند و هر گاه آنها مورد غضب شاه یا حکام مرکزی قرار می گرفتند و هفت لنگ ها عزیز شمرده می شدند، ورق کاملاً بر می گشت. این نکته هم قابل توجه است که هفت لنگ ها همواره از نظر تعداد و میزان قلمرو، بخش بزرگتر جمعیتی و مساحتی سرزمین بختیاری را تشکیل می داده اند و تا به امروز هم همین تناسب باقی مانده است. اگر فرضیه ی مالیاتی بالا را بپذیریم معنای آن این است که بخش کوچک تری از بختیاری ها که قلمرو محدود تری هم داشتند می بایست به حکم قانون صفوی مالیات بیشتری بپردازند که البته خیلی معقول به نظر نمی رسد.
با در نظر گرفتن مجموعه ی این فرضیات و استدلا هایی که در رد یا تایید آنها می آید، ضرورت بازنگری مجدد به این دو اصطلاح آشکار می شود. شاید با مطالعه ی مجدد و دقیق شدن در آنها بتوان تا حدی از ابهام معنایی و تاریخی آنها کاست.

بررسی زبانشناختی واژه ی "لَنگ"

در بررسی های زبانشناختی، وقتی دو واژه از هر نظر،  به جز یک صدا، به هم شبیه ولی دارای معنایی متفاوت باشند، "جفت کمینه" نامیده می شوند، مثل "سَر" و "سِر" یا "پَر" و "پُر" در فارسی. جفت های کمینه ابزار لازم در دست یک زبانشناس برای استخراج تمامی آواهای  (واج های) یک زبان است. یعنی برای تشخیص اینکه یک آوا در زبانی خاص، جزو آواها یا به اصطلاح مرسوم، واج های اصلی آن زبان محسوب می شود باید بتوان دو کلمه با معنای متفاوت پیدا کرد که علت تفاوت شان فقط همان آوای مورد نظر باشد. نکته ی مهم و مربوط به بحث ما در اینجا این است که دو واژه ای را که جفت کمینه هستند هرگز نمی توان به جای هم به کار برد چرا که معانی کاملاً مشخص و جدا از هم دارند.
هم در فارسی و هم در بختیاری، "لَنگ" و "لِنگ" جفت کمینه هستند. "لَنگ" هم معنی است با "شَل، کسی که نقصی در پا  و در راه رفتن مشکل دارد" و "لِنگ" که یعنی "پا، قسمت فوقانی پا، مجموعه ی ران و ساق". البته معانی اصطلاحی و ترکیبی دیگری هم در هر دو زبان برای این دو واژه وجود دارد که از آنها صرف نظر می شود. بنابراین نمی توان از طرفداران هر دو نظریه ی بالا پذیرفت که به راحتی می توان "لِنگ" را به "لَنگ" تبدیل کرد. باید پرسید اصلاً چرا باید به جای " لِنگ " گفت " لَنگ "؟! سردار اسعد (1384) و به پیروی از او دیگران، می گویند که دلیل این تغییر این بوده است که "لِنگ" واژه ی خوش آوا یا پسندیده ای نبوده است و بنا براین قدما آنرا تبدبل به "لَنگ" کرده اند! نا گفته پیداست که این تنها یک گمان است که هیچ مبنای علمی ندارد. چه مبنایی برای خوش آوایی یا پسندیده بودن یا نبودن یک واژه در دست است؟ آیا مقصود "تابو" بودن واژه ی "لِنگ" است؟ در این صورت باید گفت که حداقل شناخت از یک جامعه ی عشایری و ایلی این نکته را به وضوح روشن می سازد که لفظ حرام یا همان تابو، در نزد عشایر تقریباً بی معناست و اصلاً با یک نگاه شهری و یا روشنفکرانه نباید به ارزش گذاری واژه ها و مفاهیم ایلی یا حتی روستایی پرداخت. ماهیت خشن (به معنای عریان و بدون لفافه های اتیکت و آداب دانی شهری) زندگی ایلیاتی و تعامل بی واسطه با طبیعت باعث می شود که آنها چنان در آغوش طبیعت و تمامی اجزای آن حل شوند که استفاده از تمامی آنچه که در طبیعت وجود دارد و حتی به کار بردن کلماتی که برای نامیدن آجزای طبیعت به کار می روند، به بخشی روان و جاری از نحوه ی تفکر و زیست آنها بدل شود. به عبارت دیگر، سانتی مانتالیزم جایی در زندگی آنها ندارد و ماهیت زندگی شان ایجاب می کند که مقصود و نظر خود را به صراحت و به روشن ترین شیوه بیان کنند. برای مثال در واژگان بختیاری اسامی بسیاری از گیاهان یا ابزار زندگی به دلیل شباهت شان به عضوی تابو در بدن انسان یا حیوان، به راحتی به همان نام خوانده می شوند و به کار بردن این اسامی امروزه ممکن است تنها در بین اعضای درس خوانده و شهر دیده ی جامعه حس شرمندگی به وجود بیاورد. کوتاه اینکه این توجیهات خوش آوایی یا به اصطلاح "حسن تعبیر" با ضروریات و واقعیات  جامعه ی مورد نظر ما قابل انطباق نیست.
نکته ی قابل ذکر دیگر، که برگرفته از تجربه ی مستقیم زندگی نگارنده با عشایر بختیاری در طول بیش از ده سال است، اینکه در زندگی روزمره دو واژه ی "لِنگ" و "لَنگ" هرگز حتی سهواً به جای هم به کار نمی روند و این شاهدی است که هرگونه تصور تبدیل سهوی این دو واژه به هم را باطل می کند. "لِنگ" روزانه بارها برای اشاره به امور دام و یا محاورات روزانه در باره ی آدم ها به کار می رود ولی "لَنگ" به جز در "چار لنگ/ چالنگ" و "هف لنگ" تنها در ترکیباتی مثل "لَنگ کردن" به معنی "درنگ کردن" و نیز صفت "لَنگ" شنیده می شود.

معنای پیشنهادی در این مقاله برای "لَنگ"

در جستجو های خود برای یافتن معنایی ریشه شناختی برای این واژه، به این نتیجه رسیدم که "لَنگ" در چهار لنگ و هفت لنگ، باید همان معنی را داشته باشد که این واژه در ترکیب نام برخی از شهرها و روستاهای ایران دارد از جمله: لَنگرود (در ساحل خزر)، لَنگ آب ( روستایی در حوالی بجنورد)، لَنگ آباد (روستایی در بخش شوراب قم)، بندر لنگه (در ساحل خلیج فارس) و شهر لنجان (تلفظ عربی لنگان در نزدیکی اصفهان و در جوار سرزمین بختیاری). این واژه حتی در افغانستان هم در نام کوه سالنگ واقع در شمال آن کشور آمده است که با در نظر گرفتن قلمرو ایران بزرگ در دوره های باستانی تر می توان احتمال وجود نام های دیگر با همین ترکیب را برای کوه ها، دره ها و یا حتی روستا ها و شهر ها ی پراکنده در گستره ی این  قلمرو عظیم در نظر گرفت. تکرار یک واژه با معنای مشخص برای نامیدن شهرها و سایر مکان ها، امری بدیهی و بسیار معمول است. برای نمونه در زیر فهرستی می آید از نام شهرهای ایرانی که چنین ویژگی در آنها دیده می شود:
- " گرد/ جرد" به معنی "شهر" در سوسنگرد، چلگرد، دستجرد و بروجرد
-"کنگ" به معنی "قلعه" در کنگان، کنگدز، کنگاور
-"خور/خُر" به معنی " خورشید" در خراسان، خوراسگان، خورموج، خروه، خوربه، خورزوق
- " ارد" به معنی " راستی و درستی" در اردبیل، اردکان، اردستان
- " رام" به تعبیری "صورت مخفف اهورامزدا" در رامهرمز، رامسر، رامین

این فهرست می تواند همچنان ادامه یابد با شهرهایی که واژه های مشترک "شهر"، "ده"، " دشت"، "رود"، "سر"، " شاه" و "آباد" و غیره را در ترکیب نام خود دارند. بنابراین، تکرار یک واژه در سیستم نامگذاری ایرانی بسیار معمول است و مهمتر اینکه این واژه یقیناً معنایی مشخص دارد.
اما سوال نخستین ما همچنان برقرار است: "لَنگ" در اسامی این شهر ها و در نامگذاری دو بخش ایل بختیاری به چه معناست؟
در بررسی واژه های بختیاری به واژه ی " اًولَنگ" برخوردم که در گویش هفت لنگ بختیاری معنی " چراگاه" می دهد ( مددی 1375). ظاهراً مشهدی ها هم برای چرا گاه همین واژه را با تلفظ "اولَنگ" به کار می برند. در هر دوی این واژه ها بخش اول به وضوح یعنی " آب"، پس آیا بخش دوم یا همان "لَنگ" می تواند به معنی " قطعه ای زمین" یا " نوعی/ مساحتی از زمین" و یا " زمین کنار آب" باشد؟
در گویش چهار لنگ بختیاری واژه ی " لَنگی" وجود دارد به معنی " مقدار زمینی که گاو در یک مرحله شخم می زند" (سرلک 1383). آیا " لَنگ" ارتباطی به " شخم" و یا " خیش" دارد؟
در مقدمه ی کتاب حکومتگران بختیاری (امیری 1385) آمده است که در زبان بختیاری پیش از اسلام واژه "لَنک" وجود داشته است به معنای "رودخانه" و "لَنگ" صورت تغییر یافته ی "لَنک" است و اشاره به تعداد رودخانه های موجود در دو قلمرو چهارلنگ و هفت لنگ دارد.
در لغت نامه ی دهخدا (1383)، در معنی واژه ی "لَنک" آمده است: " خطی فرضی برای تفکیک و اندازه گیری منطقه های گوناگون نجومی".
  مجموعه ی این اطلاعات این نظر را تقویت می کند که واژه ی "لَنگ" باید به هر حال به نوعی تقسیم بندی یا تفکیک قلمرو بر اساس چراگاه، یا رودها و یا زمین زراعی اشاره داشته باشد.
در ادامه ی جستجو برای ریشه ی این واژه، نظر پروفسور الکساندر لوبوتسکی، رئیس بخش مطالعات هندواروپایی دانشگاه لایدن هلند را جوبا شدم و با شنیدن مجموعه ی اطلاعات جمع آوری شده، ایشان هم متذکر شدند که واژه ی "لَنگ"، واژه ی سنسکریت باستان "لانگَلهَ" را تداعی می کند که به معنای "خیش" و مرتبط با شخم زدن است. در واژه نامه ی ریشه شناختی هندوایرانی باستان تالیف مانفرد مایرهوفر این اطلاعات را در باره ی  واژه  ی "لانگله" می توان یافت:
lắṅgala- n. Pflug (RV+, Wg, AcOHung42 [1988] 327). – mi.,ni, Pā. naṅgala, pkt. laṅgala-, ṇaṅgala-, ṇaṅgara-
n-, hi. nẵgal m. (u.a.) Pflug (Tu [Add] 11006, Tu 11008). Unklar; Fremd wort? (Mayrhofer 1994).

 همانطور که ملاحظه می شود، در سیر از سنسکریت باستان به سنسکریت میانه این واژه تبدیل به "لَنگله" شده است که به راحتی می توان آن را همریشه با "لَنگ" دانست. البته مایرهوفر در انتهای توضیحات خود اشاره می کند که روشن نیست این واژه از کجا آمده و جزو واژه های مبهم هندواروپایی محسوب می شود.
 این سنّت  بختیاری که از "هیش" یا همان "خیش" و سایر اصطلاحات زراعتی برای تقسیم بندی زمین استفاده می شود، می تواند در چهت تقویت این نظریه به کار رود. برای مثال به واژه های زیر از واژه نامه ی زبان بختیاری (مددی 1375) توجه کنید:

پا: قسمت پایین هر چیزی؛ واحد سنجش زمین برابر با 5/12 مَن ( هر من هفت کیلو)
پا کُه: پای کوه. توضیح: بختیاری ها زمین را بر اساس مقدار گندم و جوی که در آن کاشته می شود محاسبه می کنند. یک "من"  زمین یعنی زمینی که گنجایش 7 کیلو را داشته باشد. هر 5/12 من یک " پا" و 4 پا یک "گا" و هر دو گا یک "خیش" است که بنا براین یک خیش برابر با صد من می باشد.

هیش: خیش. وسیله ی کشت. مقدار زمینی که گنجایش هفت صد کیلو(100 من 7 کیلویی) بذر را داشته باشد.

بنابراین می توان نتیجه گرفت که واژه ی "لَنگ" از ابتدا برای تفکیک قلمرو یا زمین های زراعی و یا در مورد بختیاری ها با تاریخچه ی قدیم دامداری، برای تفکیک چراگاه ها مورد استفاده بوده و همانطور که نشان داده شد واژه ای بسیار کهن هرچند با اصلی نامعلوم است. امروزه هم مساحت زمین های تحت تصرف چهار لنگ ها و هفت لنگ ها همین تناسب را حفظ کرده اند.
همانظور که پیشتر اشاره شد، هدف این مقاله تعیین یک جواب قطعی برای این مسئله نیست و این موضوع کماکان جای بررسی و پژوهش بیشتر دارد. قصد نگارنده بیشتر معرفی موضوعات  و دعوت همگانی برای بازنگری مباحثی است که دهه های متوالی بدون تامل تکرار شده اند. امید است که این مقاله باب سوالات، استدلال ها و مباحث تازه ای را در باره ی این موضوع بگشاید.

منابع

امیری، مهراب.1385. حکومتگران بختیاری. تهران: انتشارات پازی تیگر و آنزان.
کریمی، اصغر. 1352. " دامداری در ایل بختیاری". هنر و مردم. ش 129و130، صص55-42.
سرداراسعد، علیقلی خان.1383. تاریخ بختیاری. تهران: انتشارات اساطیر.
سرلک، رضا. 1383. گویش بختیاری چهارلنگ. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
صفی نژاد، جواد. 1368. عشایر مرکزی ایران. تهران: امیر کبیر.
--------.1381.الف. لُرهای ایران. تهران: نشر آتیه.
-------.1381.ب." شیوه های اخذ مالیات در مناطقی از عشایر لرنشین ایران". مجله انسان شناسی. س1، ش1،
          صص31-17.
لایارد، سراوستین هنری. 1897. سفرنامه لایارد(ماجراهای اولیه در پارس، شوش و بابل). ترجمه مهراب 
. تهران: انتشارات آنزان.
مددی، ظهراب. 1375. واژه نامه ی زبان بختیاری. اهواز: انتشارات آیات.
مستوفی قزوینی، حمدالله. 1364. تاریخ گزیده. به اهتمام عبدالحسین نراقی. چ3. تهران: امیرکبیر.

Digard, J. P.1988. “ Bakhtiari Tribe, Ethnography”, in Encyclopedia Iranica, vol.3, pp.553-559.
Floor, Willem M.2000. The economy of Safavid Persia. Wiesbaden : Reichert
Lorimer, D.L.R. 1922.The Phonology of Bakhtiari, Badakhshani, and Madaglashti   
      Dialects of Modern Persian. London: Prize Publication Fund, R.A.S.
Mayrhofer, Manfred.1994. Etymologisches Wörterbuch des Altindoarischen,vol 2.
Savory, Roger Mervyn. 1980. Iran under the Safavids. Cambridge [etc.] : Cambridge University Press
Windfuhr, G. L.1988. “ Bakhtiari Dialect”, in Encyclopedia Iranica, vol.3, pp.559-561.

 

نويسنده: - | تاريخ: شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

گفتگو با ظهراب مددی: واژه نامه ی زبان بختیاری

گفتگو با ظهراب مددی: واژه نامه ی زبان بختیاری

سیما ذوالفقاری
Ashayer- 1- aks- 1.jpg

کتاب واژه نامه ی زبان بختیاری، از سودمندترین آثاری است که تاکنون به زبان فارسی در باره ی بختیاری به نگارش درآمده است."سودمندترین"، چرا که در طول یک دهه ای که نگارنده ی این سطور راجع به زبان و فرهنگ بختیاری مطالعه و کار کرده

کتاب واژه نامه ی زبان بختیاری، از سودمندترین آثاری است که تاکنون به زبان فارسی در باره ی بختیاری به نگارش درآمده است."سودمندترین"، چرا که در طول یک دهه ای که نگارنده ی این سطور راجع به زبان و فرهنگ بختیاری مطالعه و کار کردهو تقریباً تمامی منابع موجود را گردآوری و از نظر گذرانده است، هیچ یک از منابع مذکور را به قدر این واژه نامه، کاربردی، جامع و قابل استناد نیافت به طوری که به عنوان مثال مرجع اصلی دو پایان نامه ی فوق لیسانس خود را این اثرقرارداده است..این کتاب حاصل پژوهش سی ساله ی مولف، در قطع وزیری، با 278 صفحه و در سال 1375 توسط انتشارات آیات در اهواز به چاپ رسید. مددی در مقدمه ی مفید و موجز کتاب در باره ی نحوه ی گردآوری واژه ها و انگیزه ها و کم و کاستی های کارش به خوبی توضیح داده است. اما چون متاسفانه کتاب نایاب است و علی رغم تمام امتیازات کتاب چاپ مجدد آن صورت نگرفته و ممکن است دسترسی به آن برای همگان امکان پذیر نباشد، در اینجا به گفتگویی با این پژوهشگر پرداختیم تا ضمن دریافت اطلاعات بیشتر در باره ی واژه نامه ی زبان بختیاری، با ظهراب مددی (که من املای "زُهراب" را برای نام ایشان به دلایل فقه اللغه ای بیشتر می پسندم) و سایر آثار ایشان بیشتر آشنا شویم.

آقای مددی، می دانم که شما خود بختیاری هستید و سالها معلم ادبیات در دبیرستان های مسجد سلیمان بودید و پس از بازنشستگی به اصفهان نقل مکان کردید. لطفاً از خودتان بیشتر بگویید.

نخست باید بگویم که از لطف شما ممنونم و خود را لایق این تعریف نمی دانم .خوشحالم که کتاب من مورد پسند شما واقع شده است.و بعد همان گونه که فرموده اید اصالتاً بختیاری و از طایفه ی عالی محمود دینارونی باب هفت لنگ و تیره ی قیصروند ساکن سوسن ایذه هستم (ناگفته نماند که از هم سوی پدر و هم از سوی مادر رگ چهار لنگی هم دارم) ولی گویا در زمان محمدتقی خان چهار لنگ و بر اثر اتفاقات ناخوشایند آن روزگار پدر بزرگمان همراه خانوارهایی دیگر از این طایفه و تیره های دیگر عالی محمود  به مسجدسلیمان کوچ کردند و دیگر از سرزمین اجدادی خود درسوسن ایذه دور افتادیم و مسجدسلیمانی شدیم. پدرم که خود متولد مسجدسلیمان بودند به دلیل اشتغال در شرکت نفت در بخش راه آهن از مسجدسلیمان به شهرستان نفت خیز امیدیه منتقل و باز در  راه آهن مشغول می شوند. من در سال1330در آنجا به دنیا آمدم و جالب این جا ست که چون درآن زمان در امیدیه اداره ی ثبت احوال نبود هر ماه از یکی از شهرهای خوزستان مانند ایذه،شادگان و بهبهان  مأموران اداره ی ثبت احوال برای صدور شناسنامه های نوزادان به امیدیه می آمدند و از قضا بعد از تولد من نوبت مأموران ایذه بود که بیایند و چنین شد که  شناسنامه ای متولد ایذه شدم و به سرزمین آبا و اجدادیم برگشتم. در اواسط دوره ی ابتدایی یعنی سال 1341به دلیل پایان کار پدر با حکم"سال دو ماه" یا همان بازخرید، مانند کسان بسیاری به مسجدسلیمان رفتیم.
سال های باقی مانده ی دبستان را در دبستان مهر آن زمان و دکتر شریعتی کنونی در محله ی چهاربیشه و همه ی دوران دبیرستان را دردبیرستان سینا در گذراندم و در سال1350دیپلم طبیعی گرفتم  و بلافاصله همان سال در رشته ی زبان و  ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد پذیرفته شدم و بعد از خدمت سربازی با درجه ی ستوان دومی در تهران ،زاهدان و زابل به استخدام آموزش و پرورش درآمدم و به ایلام رفتم و پس از انقلاب به مسجدسلیمان منتقل شدم و پس از سال ها تدریس در دبیرستان ها و پیش دانشگاهی های مسجدسلیمان در مهر85بازنشسته شدم و در شهریور86 به ناچار به بهارستان اصفهان نقل مکان نمودم و فعلاً مقیم اصفهانم ولی روحم و قلبم همیشه پیش سرزمین های بختیاری به ویژه مسجدسلیمان است.نمی دانید وقتی از جاده های بختیاری مانند جاده ی ناغان یا لردگان یا دلا می آیم و می روم و با مردم آن مسیرها صحبت می کنم چه لذتی می برم. جالب این جاست که در این مسیرها به هرکه برخورد کنیم جایی با هم آشنایی و خویشاوندی دورو نزدیک پیدا می کنیم و به اصطلاح "کس و کار" همدیگریم.  

قصه ی واژه نامه ی زبان بختیاری چگونه آغاز شد؟ از مراحل کار و وضعیت فعلی کتاب بگویید: می دانم که گرد آوری و کار بر واژه ها را هرگز متوقف نکردید و می دانم که کتاب را به هزینه ی شخصی چاپ کردید. آیا فروش کتاب هزینه های تولید آن را برگرداند؟

موقعی که پدرم که قبلاً آوردم در راه آهن شرکت نفت در مسجدسلیمان و بعداً در امیدیه ی آغاجاری کار می کرد بازخرید یا به قول شرکت نفتی ها و خوزستانی ها "سال دوماه" شد به مسجدسلیمان برگشتیم و در محله ی "سرمسجد"(حدفاصل چهاربیشه و سرمسجد) که بسیاری از اقوام درآن جا سکونت داشتند سکنا گزیدیم.آن موقع من چهارم دبستان بودم. با بچه های محل که بازی می کردم به دلیل این که تاآن زمان در محیطی تقریباً غیر بختیاری بودم چندان با زبان بختیاری مأنوس نبودم و نمی توانستم بدان صحبت کنم. به همین خاطر بچه های محل فکر می کردند من عمداً بختیاری صحبت نمی کنم و تمسخرم می کردند. به ناچار سعی کردم تا زود این زبان را بیاموزم. تلاش در یادگیری این زبان علاقه ای در من به وجود آورد و شروع کردم به نوشتن  هرچه را که یادمی گرفتم. وارد دبیرستان که  شدم هم کلاسی هایی داشتم که از روستاهای اطراف به دبیرستان سینا که درآن جا تا دیپلم درس خواندم می آمدند. بهترین فرصت بود که از آن ها هم کسب مطلب کنم . بعداً با مرحوم انجوی شیرازی آشناشدم و مدتی با ایشان همکاری کردم که بعداز مدتی قطع شد چرا که علاقه ی من بیشتر به زبان بود تا چیزهای دیگر؛ اگرچه از آن ها هم غافل نبودم و هنوز هم نیستم . باری در دوره ی دبیرستان هم به گردآوری هرچه که می شنیدم شعر ،متل،ضرب المثل و...پرداختم واز شنیده ها و  دیده ها یادداشت برمی داشتم. پس از گرفتن دیپلم طبیعی یا همین تجربی کنونی که خود داستانی دارد که چرا رشته ی ادبی نرفتم، کنکور دادم و دررشته ی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مشهد پذیرفته شدم. درآن جا شانس همراهم شد و با رشته ی زبان شناسی آشناشدم و رشته ی فرعی خود را این درس (شامل 30واحد درسی)انتخاب کردم و نزد دکتر رضا زمردیان استاد زبان شناسی با زبانشناسی وشادروان دکتر رحیم عفیفی استاد زبان ها وادیان باستانی با زبان های باستانی آشنایی پیداکردم که تحولی در پژوهش هایم به وجود آورد که این را مدیون همه ی این بزرگواران و دیگر استادان خودم مانند شادروان دکتر حمید زرین کوب،دکتر گیتی فلاح رستگار که  پایان نامه ام را با موضوع "فرهنگ عامه ی ایل بختیاری " با ایشان گذراندم می دانم. باری این آشنایی با زبان شناسی به ویژه گذراندن درسی به نام لهجه شناسی در خدمت دکتر زمردیان و خواندن کتاب های غیردرسی مربوط به زبان شناسی کمک شایانی به من در کارگردآوری واژه ها نمود. بعداز طی خدمت سربازی در تهران و استان سیستان و بلوچستان به استخدام آموزش و پرورش درآمدم و به استان ایلام و شهر ایلام رفتم. درآن جاهم روی تشابه زبان ایلامی و بختیاری مقداری کار کردم .باری بعدازانقلاب به مسجدسلیمان منتقل شدم و باجدیت بیشتری به کار  پژوهش پرداختم . من  قصد چاپ واژه نامه را نداشتم و می خواستم روز به روز آن را کامل تر کنم اما اتفاقی رخ داد که باعث شد تغییر عقیده دهم. روزی برحسب اتفاق کتاب واژه نامه ی شاعر خوبمان آقای سیدعلی صالحی که تاکنون نه ایشان را دیده ام و نه با ایشان آشنایی دارم –غیراز آثارش- دیدم. خوشحال شدم ولی باخواندن آن ناراحت شدم و آن مقاله ی چاپ شده در کتاب آنزان شماره ی اول را به نام "رونویسی شتابزده " نوشتم. دوستان که این کتاب را دیدند و می دانستند که من هم دراین موضوع کارکرده ام اصرار داشتند که توهم کارت را چاپ کن. من هم پذیرفتم و به دنبال ناشر رفتم. از ناشران بختیاری ناامید شدم. به سراغ تهرانی ها رفتم. برخی پذیرفتند که با هزینه ی خود آن را چاپ کنند ولی شرایطی داشتند که غیرقابل قبول بود. مثلاً یکی از آن که که ناشر معروفی هم هست اصرارداشت که آوانگاری را حذف کنم و حرکت واژه ها را با نشانه های (-َ ،-ِ ، و –ُ)نشان دهم که قبول نکردم. به ناشران اهوازی مراجعه کردم حاضرشدند با هزینه ی خودم به چاپ برسانند که با کمک ارشاد اهواز از بانک تجارت پس از گذر از هفتخوان رستم وام گرفتم و سرانجام کتاب با دردسرهایی چاپ شد.
در مورد برگشت سرمایه پرسیدید. من به هیچ وجه به دنبال برگشت سرمایه ام نبودم ولی اگر ضرر نمی کردم که بهتر بود. کتاب که چاپ شد هیچ کسی پخش آن را قبول نکرد. به مراکزپخش  تهران سرزدم قبول نکردند ناچار خودم آن را پخش کردم که خود می دانید نه امکاناتی داشتم و نه آشنایی. به هرحال درشهر های نزدیک خود بردم به کتابفروشی ها دادم و شهرهای دور را با پست یا به وسیله ی آشنایان فرستادم. شاید باور نکنید خیلی ها باوجود گذشت 13سال از آن  هنوز ریالی به من نداده اند و برخی هم غیبشان زده است ولی با این حال خدا را شکر، زیان نکردم و سرمایه ام برگشت. من دیگر امیدی به برگشت بقیه ندارم ولی خوشحال خواهم شد اگر کتاب به دست اهلش رسیده باشد. درضمن برخی ازکتابفروشی ها با وجود این که قیمت پشت جلد 860تومان بود آن را به چند برابر قیمت فروختند ولی حاضر نیستند سهم مرا از همان 860تومان بدهند.الان کتاب نایاب است و افراد زیادی به من مراجعه می کنند که شرمنده اشان می شوم. درخواست تجدید چاپ هم از سوی برخی شده است با وجود این که اسپانسر هم برای چاپش اظهار آمادگی کرده است ولی دوست دارم چاپ دوم آن با تغییرات اساسی و واژه های دیگری باشد که درچاپ اول عمداً حذف کرده بودم (درمقدمه دلیل آن را آورده ام) یا طی سال های بعداز چاپ از سال 1375 تا کنون گردآوری کرده ام به چاپ برسد.  درحقیقت می خواهم کتاب دیگری به چاپ برسانم تا این که تجدید چاپ کنم. منظور هم این ست که می خواهم افزدونی ها و تغییرات چنان باشد که انگار چاپ اول کتاب است نه چاپ دوم.

از سایر کارهای پژوهشی و تالیفی خود بگویید، چه کارهای پیشین و چه کارهای در دست انجام دارید؟

همان طور که  می دانید کار اصلی من " زبان " به ویژه گردآوری واژگان است اما در کنار گردآوری واژه ها، کار دستور نویسی و نه روی نویسی از روی دستورهای فارسی را دنبال می کنم. هم چنین کار " اَعلام بختیاری " را هم زمان با گردآوری واژه ها آغاز کرده ام و هنوز ادامه دارد که خود می دانید با پراکندگی بختیاری ها  کار بسیار دشواری است به ویژه که تنها کار می کنم. کار دیگری که سال ها مرا به خود مشغول کرده است الفبای خاص زبان بختیاری است.اتفاقاً چند روز پیش در جلسه ای که در خانه ی شاعر خوب آقای قهرمان محمدی با شرکت افراد زیادی   از بختیاری ها تشکیل شده بود به توصیه ی استاد خسروی و خود آقای محمدی که تقریباً درجریان کارم هستند مطالبی درباره ی لزوم داشتن الفبایی خاص زبان خودمان مطرح کردم . برخی موافق و برخی هم موافق نزدیک به مخالف بودند. هرکدام حرفشان را زدند. ولی من در چهره ی تعدادی هم  نگرانی دیدم که هم به آن ها حق می دهم نگران باشند و هم به خودم  که نگرانِ نداشتن یک شیوه ی نگارش واحد باشم. من کارم را می کنم تا چه شود.
به هرحال برخلاف بیشتر بختیاری ها که به تاریخ نویسی و خاطره نویسی به عنوان تاریخ مشغول اند من روی زبان و فرهنگ قوم خود کار می کنم و کاری به تاریخ ندارم و تاکنون چند مقاله ازجمله "فرهنگ همیاری در بختیاری"، "مهاجرت بختیاری ها یا آواره تراز باد " در مورد پراکندگی بختیاری ها در ایران و دیگر کشورها، طنز در بختیاری یا "بختیاری ها مردمانی شوخ طبع" ، بافت جمعیتی مسجدسلیمان از نظر طایفه ها و...نوشته ام  و می بینید که می خواهم شناسنامه ی قوم خود را پیش روی خودی ها و دیگران آن گونه که هستیم باز کنم و قصد بالا بردن و افتخار کردن بی مورد هم نیستم و قصد م از نگارش این  مقاله ها نمایش زندگی بختیاری ها ست . در مقاله هایی هم که در ارتباط با شهرم مسجدسلیمان نوشته ام می خواهم  هویت فعلی آن را از جنبه های گوناگون  بشناسانم.
چندسالی هم هست که کار گردآوری همه ی اشعار بازمانده از پدرانمان را به ویژه گاگریوه ها را شروع کرده ام که تاکنون تعداد زیادی از این بیت ها گردآوری کرده ام. البته از دیگر مواد  مانند متل ها،لالایی ها،نظیرها و... غافل نیستم.
از آن جایی که طنز را در محدوده ی فرهنگ قوم خود دوست دارم مطالب طنز گونه ای هم نوشته ام که تاکنون درجایی به چاپ نرسانده ام. می دانید طنز نویسی در بختیاری سخت است به ویژه که برخی دلشان مانند گنجشک کوچک ونازک است و زود می رنجند.

وضعیت پژوهش در مورد زبان ها و فرهنگ های محلی ایران را به طور کلی و بختیاری را به طور اخص، چگونه ارزیابی می کنید؟

بسیار بد.این را باید سربسته بگویم که خودم به خاطر همین پژوهش های بختیاری ام چنان دردسرهایی کشیده ام که نگو و نپرس. روزی از آن ها با مدرک سخن خواهم گفت.
باری من به دلیل علاقه به زبان بختیاری برخود واجب می دانم که همه ی پژوهش های پژوهشگران دیگراقوام به خصوص آن هایی که با ما پیوند قوی دارند مانند کردی، لری و... را تا آن جایی که برایم مقدور باشد دنبال کنم .همه یک درد داریم: عدم حمایت از مراحل پژوهش گرفته تا چاپ و پخش، از هرکه می خواهد باشد هم از مردم قوم خود و هم از ارگانی یا جایی نیست که از ما حمایت کنند .من و امثال من که بیشتر فرهنگی هستیم تنها درآمدمان حقوق ماهیانه است که با این روزگار به خرج روزانه مان هم نمی رسیم چه برسد به این کارها.
از این گذشته می دانید زجری که  اهل پژوهشِ زبان می برد اهل تاریخ نمی برد.من و امثال من می بینند که با زبانمان در رسانه هایی چون رادیو و تلویزیون چه کار که نمی کنند.چراغعلی ها اجازه دارند که زبان مارا به لجن بکشند ولی ما نمی توانیم ده دقیقه به این زبان برنامه ی جدی یا طنز واقعی داشته باشیم.
در بختیاری کسی ندیده ام که جدی در زبان پژوهش کرده باشد. متأسفانه برخی هم که جسته گریخته کارهایی کرده اند کارشان علمی نیست و وقتی با انتقاد و راهنمایی درمورد کارشان مواجه می شوند برخورد ناپسندی دارند و فکر می کنند ما حسودیم این طور نیست کاش نه یک تن بلکه هزاران تن داشته باشیم که روی زبان بختیاری کار کنند. به هرحال کسانی هم که کم و بیش کار می کنند یا الفبای پژوهش را نمی دانند یا از برج زبان فارسی به زبان بختیاری می نگرند و فکر نمی کنند که زبان بختیاری هم برای خود ادعاهایی دارد که باید بدان پرداخت.
همین امروز کتاب قطوری به نام "فرهنگ بختیاری " در کتابفروشی دیدم و با شوق خریدم و به خانه رفتم و نهار نخورده آن را گشودم و وقتی چند برگ از آن را خواندم بسیار ناراحت شدم که چرا کسی که چیزی را نمی داند و  ازعهده اش برنمی آید دست به کاری بزند که همه نتوانند ازآن استفاده کنند. جالب این جاست که در همین کتاب آمده است که در فارسان انجمنی تشکیل شد از نماینده مجلس  و عضوشورای شهر و استاد دانشگاه گرفته تا معلم تا از این کار حمایت کنند و تا آن را به چاپ نرسانند رهایش نکنند.افسوس خوردم ....
 من به فرهنگستان زبان ایران که متأسفانه بیشتر در دست سیاستمداران و اهل ادب است تا زبانشناسان، پیشنهاد می دهم تا دیر نشده و این زبان ها آخرین سخنورانشان را از دست نداده اند و به دره ی خاموشی زبان ها نیفتاده اند فکری کنند و اطلس زبانی ایران را با کمک اهل فن همان محل که شم زبانی هم دارند باز می گویم اهل فن  همان محل گردآوری کنند و کمتر به فکر ساختن واژه هایی باشند که فعلاً بین مردم رواج هم ندارند.البته این هم کاری است پسندیده ولی پسندیده ترازاین هم هست که می توان انجام داد.
ما تاریخ نویس یا بهتر بگویم شرح حال نویس زیاد داریم و کتاب های زیادی نوشته ایم ولی بیشتر آن ها رونویسی از روی هم یا مشابه یک دیگرند و جالب این جاست که غلط های املایی و چاپی یکسانی دارند. کاش اینان که اکثر زبان
بختیاری را بهتراز من و امثال من می دانند به آن بپردازند.
این را اضافه کنم ما کتاب چندانی به زبان بختیاری نداریم. من اولین کتابی که به زبان بختیاری خواندم "گلبهار" استادعبدالعلی خسروی  و بعدازآن کتاب شادروان داراب افسر بختیاری بودند که بیشترین سهم را در کشش من به سوی بختیاری داشتند. بدبختانه بعداز این دو کتاب "سکوت  کتابی" حکم فرما بود تا این که باز بعدازانقلاب استاد خسروی با کتاب "فرهنگ بختیاری" اش نهضت کتاب نویسی را در بختیاری ها به وجود آورد که روز به روز شتاب بیشتری می گیرد. البته این شتاب جای بحث زیادی هم دارد. به موقعش از آن سخن خواهیم گفت.
در روزهای نخست "واژه نامه" استقبال چندانی از آن نشد چرا که برخی  که بعد خود اعتراف کردند اشتباه کرده اند، انتشار چنین کتابی را بی فایده می دانستند و استدلالشان این بود که: ما زبان بختیاری را می دانیم پس چه لازم است که واژه هایش را گردآوریم.از جمله ی این ها پسر برادر خود م بود که بعداً اقرار به اشتباه بودن نظرش کرد.البته آقای قاسمی صاحب کتابفروشی سروش1در مسجدسلیمان که همیشه به من لطف دارند اعتقاد داشتند که زمان ارزش این کتاب را مشخص می کند که به نظر خودم تقریباً چنین شد .
امروز من از یک چیز نگرانم. بختیاری بسیار گسترده است و لهجه های فراوانی دارد و برای من و امثال من امکان ندارد که همه جا را برای گردآوری واژه ها و نکات زبانی زیرپا نهیم. گاهی باخود می گویم نکند این کتاب باعث شود که ازعلاقه به گردآوری واژه ها درنزد دیگران کاسته شود و چاپ کتاب مرا نقطه ی پایان کار خود بدانند بلکه باید با جدیت بیشتری کار کنند.همان طور که در مقدمه ی کتاب آوردم واژه های زیادی هست که جایشان در کتاب من خالی است و با یاری این عزیزان جایشان در فرهنگ بختیاری نه واژه نامه ی من پرمی می شود. این را هم بگویم بعداز چاپ کتاب خیلی ها پیشم آمدند و یا نامه نوشتند و واژه هایی که گرد کرده بودند به من دادند و حتی بودند کسانی که دوسه واژه می دانستند و دریغ نکردند و مرا شرمنده ی لطف خود کردند. البته اینان کمک به حفظ واژگانی کردند  که عمری را با آن ها زندگی کرده اند و می کنند. این را هم اضافه کنم برخی بدون این که پشتوانه ی علمی داشته باشند و اصول اولیه ی پژوهش درباره ی زبان را بدانند با اتکا به همان اطلاعات محلی شان واژگانی گرد کرده اند و فکر می کنند کارشان کامل است و حاضر نیستند این مواد خام را به دیگری بدهند تا روی آن ها اصولی و علمی کار شود.  
علاقه به حفظ زبان بختیاری و شناخت آن در سال های اخیر بیشتر شده است. چند روز پیش در محفلی که عزیزانی چون استاد عبدالعلی خسروی و آقای قهرمان محمدی هم تشریف داشتند افرادی را دیدم که گرد آقای خسروی و محمدی اند و با علاقه روی مسایل بختیاری بحث می کنند. سخن به" زبان" کشید که استاد خسروی مراکه چندمتری از ایشان دوربودم صدا زدند و ضمن معرفی من و کارم - که به من لطف دارند- گفت: ایشان روی زبان کار کرده اند. دیدم خیلی ها از کار من بی خبرند و چقدر خوشحال شدم که این علاقه مندان را داریم .خوشبختانه  می بینم که روز به روز بر علاقه مندان این زبان اضافه می شود ولی افسوس هنوز رسانه ای نشده است. باید بگویم که من از برخی کتاب ها به ویژه آثار استاد خسروی(قائد بختیاری)استفاده ی زیادی در استخراج واژه نموده ام که همین جا از ایشان تشکر می کنم.
نکته ی دیگری که باید بدان اشاره کنم در بیشتر شهرهای بختیاری نشین مردم به ویژه با غریبه ها یعنی کسانی را که نمی شناسند فارسی حرف می زنند و بچه های خود را راغب به یادگیری این زبان نمی کنند که در مقاله ای به آن اشاره کرده ام. من در تمام طول کاری خود به جز زمانی که در کلاس بودم به زبان بختیاری صحبت می کردم و دیدم که دختران زبان گریز چقدر با رغبت حداقل با من به این زبان صحبت می کنند. ولی دوستانی که متولد و بزرگ شده روستا بودند و کوچ هم می کردند دامن فارسی را رها نمی کردند.
  در پایان این بخش می خواهم از دو گروه شاعران و خوانندگان بختیاری سپاسگزاری کنم که با کارهایشان زبان بختیاری را در بین مردم زنده نگه می دارند.

می دانید که یکی از مهم ترین اهداف راه اندازی این بخش از سایت انسان شناسی و فرهنگ، دعوت و تشویق همگان بخصوص پژوهش گرهای جوان و بومی به کار در زمینه های گوناگون قوم و جغرافیای خود است. شما برای این مخاطبان چه پیشنهاد ها و توصیه هایی دارید و آیا هم اکنون افراد و سایت هایی را جهت معرفی به ما در ذهن دارید؟

همان طور که گفتم جوان های زیادی هستند ولی الفبای پژوهش را نمی دانند .اینان نیاز به ارشاد دارند .قوم ما و دیگر قوم ها مانند معادن ارزشمندی هستند که صاحبانش به تنهایی و بدون راهنمایی اساتید فن توانایی استخراج از آن را ندارند واگر خودسرانه و بدون آمادگی علمی به کار بپردازند نتیجه اش این می شود که خود در میان آثار چاپ شده ی بختیاری می بینید.افرادی که کمترین سواد را دارند ولی تاریخ بختیاری که هیچ تاریخ جهان را می نویسند. این کتب پر است از رونویسی از دیگر آثار و جالب تکرار اشتباهات هم. مثلاً در یک کتاب قدیمی به اشتباه نام طایفه ی "پبدنی" را "بدبینی" نوشته اند. نویسنده خارجی بود و عذرش پذیرفتنی ولی من که خود بختیاری ام و روزانه که نه ولی ماهیانه با چند نفر از افراد این طایفه نشست و برخاست دارم چرا متوجه  این خطا نباشم و در کتابم تکرارش کنم و به دنبال پیداکردن تلفظ درست آن هم نباشم؟ و یا باز در همین مورد چندین کتاب را می شناسم که نمودار ساختاراجتماعی قوم ما را آورده اند همه یا  کپی هم اند یا بسیار متفاوت و عجیب و غریب. مثلاً دریک کتاب هفت لنگ را به پنج باب تقسیم کرده است: دینارانی،دورکی،بابادی، بهداروند و سه دهستانی و  چهارلنگ را هم به پنج باب:
ممیوند،کنرثی،محمودصالح،ممزایی و ذلکی(زلکی)  و دیگری این گونه آورده است: هفت لنگ:دینارانی،دورکی،بابادی و بهداروند و چهارلنگ: محمدصالح،موگویی،میوند،گندل زو(؟) و زلکی. چرا اینان به خود زحمت نمی دهند که یک بار کاری کنند کارستان و این نمودار را به درستی تکمیل کنند و چاپ  نمایند که در غیر این صورت باز هم کتاب چاپ می شود و نمودارهامی کشند  و باز همان خطا و خطاها ست که تکرار می شود.
خوشبختانه سایت ها و وبلاگ های زیادی هستند که در باره ی بختیاری می نویسند که برخی از آن هارا می شناسم ولی اجازه می خواهم فرصتی دهید تا آن جایی که می توانم بیشترین را به شما معرفی کنم.

آیا می توانیم قول همکاری با این سایت و بهره مندی از پژوهش ها و سایر آثار و نوشته های شما را همین جا از شما بگیریم؟

خوشحال می شوم که با مطالبم معرف قوم خود باشم .

در پایان اگر نکته ای را ناگفته می دانید، بفرمایید.

من با نظر شما که نوشتار درست  "ظهراب" را " "زُهراب" می دانید موافقم. من خود مدام در پی یافتن معنی آن بودم. جالب این جا ست که این نام بیشتر بین بختیاری ها، لرها ، کردها و ارمنی ها رایج است. هرجا می روم معنی آن را از من می پرسند. تا موقعی که در مسجدسلیمان بودم  کنجکاو معنی آن نبودم ولی با ورود به دانشگاه پی گیر آن شدم و با گذراندن دروس زبان های اوستایی و پهلوی و فارسی باستان و دیگر دروس زبانشناسی نزد دو استاد ارجمند شادروان رحیم عفیفی که خدایشان بیامرزد و دکتر رضا زمردیان که برای ایشان آرزوی طول عمر  دارم کنجکاوشدم و هرچه می پرسیدم به جایی نمی رسیدم.البته همین شکل نادرست نوشتاریش همه را گمراه می کرد اما خودم اعتقادی به عربی بودنش نداشتم. تا یک روز به  یک کلمه ی اوستایی برخورد  کردم. سراغ پهلوی رفتم دیدم همان واژه ی اوستایی شده "زُهر"، یعنی آب مقدس،آب پاک، نذر. پس آب چیست؟ دیدم که در فارسی گاهی واژهای بیگانه مثلاً واژه ای عربی را که وارد می کنند دچار حشو هم می شود مانند "رمد" که خود یعنی چشم درد، چشم را هم می افزایند و می نویسند "رمد چشم". پس  همان "زُهر" کافی بود ولی به پیروی همان قانونی که رمد را کردند رمد چشم، " زهر" را هم کرده اند "زهراب" یا "ظهراب" خودمان.         

از اینکه لطف کرده وقت با ارزشتان را در اختیار ما گذاشتید، بسیار سپاسگزارم.

من هم از شما هم سپاسگزارم

نويسنده: - | تاريخ: شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

قفل «چالشتر»؛ شیوه ساخت، زیبائی و آسیب‌شناسی

قفل «چالشتر»؛ شیوه ساخت، زیبائی و آسیب‌شناسی

حسين ابراهيمي ناغاني و سارا يزدان‌پناه
7.jpg

چکیده
قفل و قفل‌سازی از اهمیت ویژه و قابل‌توجهی از مقوله‌ی حفاظت و امنیت مال داشته و مورد توجه بسیاری از صنعتگران سنتی و معاصر بوده است. این هنر-صنعت نسبتاَ کهنسال از حیث نحوة ساخت و زیبائی‌های بصری جای بررسی و تحقیق بیشتری دارد تا در اثنای آن به وجوه هنری و صنعتگری گذشتگان وقوف یافته

و بر حفظ و پاسداری از این میراث گرانقدر کمر همت بندیم. این پژوهش درصدد بررسی تاریخچه قفل و قفل سازی با تأکید بر یکی از قدیمی‌ترین و مطرح ترین مکانهای ساخت این ابزار حفاظتی، « چالشتر» می‌باشد که در این میان معیارهای خاص تکنیک، زیبایی و آسیب‌شناسی آن مورد بررسی قرار گرفته و نهایتاَ راهکارهائی جهت احیاء این هنر-صنعت کمتر شناخته شده و ارزشمند ارائه می‌گردد.

نويسنده: - | تاريخ: شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

سفرنامه : کوچ با عشایر بختیاری (1)

سفرنامه : کوچ با عشایر بختیاری (1)

سیما ذوالفقاری
IMG_4184.jpg

مقدمات سفر و منزل اول
پس از چند سال آشنایی با عشایر بختیاری و پژوهش در باره ی زبان و فرهنگ شان و نیز حدود هفت سال کار داوطلبانه با آنها برای کمک به رفع مشکلات عدیده ی معیشتی، حقوقی و فرهنگی یک جامعه ی مشخص از این عشایر که به لحاظ ایلی با من قرابت هم داشتند، وقت آن رسیده بود که برای تکمیل شناخت هر چه بیشتر خود از این فرهنگ همراه آنها گام به گام در مسیر کوچ شان قدم بگذارم با این نیت که شاید سرانجام بتوانم به اهمیّت این جنبه از زندگی آنها که در سراسر سروده ها و بافته ها و حکایت ها و دلبستگی های آنها ردّی از خود بر جای  گذاشته است پی ببرم. البته هدف ثانوی این همراهی تکمیل فهرست هایی بود که برای پایان نامه ی فوق لیسانسم در زمینه ی زبانشناسی انسان شناختی از نام گیاهان، جانوران، مکان ها، دره ها و کوهها و سایر مقولات واژگانی بختیاری در دست تهیه داشتم و گمانم بر این بود که چون تمام داده های من در زمان سکونت عشایر بختیاری در گرمسیر و ییلاق و یا از لابلای منابع موجود استخراج و جمع آوری شده بودند، شاید مواردی را که تنها در میانه ی این دو منطقه و در مسیر کوچ می توان یافت، از قلم انداخته باشم.
برای این سفر خانواده ی اردشیری را که از بستگان و هم طایفه ای من بودند انتخاب کردم. بقیه ی طایفه زودتر کوچ کرده بودند. اما این خانواده و دو سه خانواده ی دیگر که همگی از طایفه ی هموله بودند قصد داشتند به دلیل خشکسالی در گرمسیر و کمبود علوفه در آنجا تا آخرین روز های ممکن از علف چر های ییلاق بهره ببرند. بچه های مدرسه ای را زودتر به گرمسیر فرستاده بودند و طبق روال موجود، از هر خانواده چند نفر و معمولاً یک فرزند دختر بزرگتر، برای آشپزی و ترو خشک کردن بچه های کوچکتر و یک یا دو فرزند پسر که معمولاً هم خود محصل هستند و هم نقش سرپرست و محافظ اعضای مونث و کوچک تر خانواده را بازی می کنند، در گرمسیر ، در این مورد شهر مسجد سلیمان در استان خوزستان و روستا های اطراف آن، می مانند .

نويسنده: - | تاريخ: شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

فیلم علف

استان های شگفت و ناگفته علف( دفتری هنوز گشوده)
کتا ب  Grass , untold  stories حاصل 6 سال تحقیق بهمن مقصود لو دربارۀ بافت تاریخی و زمینه های فیلم چراگاه یا علف است .یعنی عنایت بر همان نقصانی که کارل هایدر نویسندۀ کتاب فیلم مردمنگاری ،در بارۀ علف بر می شمارد وآن را نمونۀ کلاسیکِ بی توجهی به بافت اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی(ص76) و فرهنگی (ص25) می داند . 

علف در سال 1303توسط کوپر ،شودزاک و مارگرت هریسون در بین طایفه بابا احمدی از ایل بختیاری ضبط( ساخته) شد  . کتاب با قطع وزیری در 350 صفحه توسط انتشارات مزدای کالیفرنیا در سال 2009 انتشار یافت و من نخستین نقد داخل ایران را بر این کتاب نوشتم که تحت عنوان "قصه های ناگفته فیلم علف" قابل دسترس است . در این فاصله ترجمه کتاب توسط خود نویسنده به پایان رسید و در بهمن سال 1389 توسط انتشارات هرمس با قطع رقعی در تهران  منتشر شد  . تغییراتی که در نسخه فارسی بوجود آمده  ،  نشان می دهد کار پژوهش ادامه داشته است .  همین امر ، جستجوی دوباره ای را ضروری ساخت که بخشی از این دوباره نگری به مقایسه انتقادی درک  اولیه ام از مفاهیم کتاب  نسبت به نسخه فارسی هم معطوف است . بهمن مقصودلو در مقدمه ترجمه  به  بخشی از تغییرات متن فارسی اشاره کره و نوشته است :

 

  «محمد تهامی نژاد» در انسان شناسی و فرهنگ
 

 

نويسنده: - | تاريخ: شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

اسامی طوایف و شعب ایل بختیاری

اسامی طوایف و شعب ایل بختیاری

حسين ابراهيمي ناغاني
OverviewBakhtiariFighter.jpg

بحث درباره نام و تقسیم بندی های قبایل و طایفه ها در ایران بسیار پیچیده است و نیاز به کار علمی جدی دارد اما ابتدا باید  اسنادی را که در این زمینه وجود دارد گردآوری و طبقه بندی کرد. در این راه در زیر یکی از اسنادی را که درباره شرح طایفه های بختیاری  از زبان سردار اسعد بختیاری

وجود دارد می آوریم.

هفت لنگ

هفت لنگ بختیاری به چهار طایفه تقسیم می شود
1-دورکی 2- دینارونی 3- بابادی 4-بختیاروند
دورکی 7طایفه است
1- زراسیوند  2- اسیوند 3- موری 4- قندعلی 5- بابااحمدی 6- عرب 7 – آسترکی
1-1-زراسیوند
سهی – سزار – نورآباد
             سهی      
ایهاوند- کورکور
سزارو و نورآباد شعبی ندارد
ایهاوند
احمد خسروی –توشمال -  عمله جات – چقاخورنشین –ایها- الاسوند- سهو-میر-زنبور
کورکور
خدرسرخ – خدری- گرگه- باپیر- سیف الدین وند
    1-2-اسیوند    
بردین – پل – خواجه – گاودوش-سهماروند
1-3- موری
بابایی- علی جان وند- بٌوری – بَوری
1-4- قندعلی
خلیل وند- ورناصری – صالح باوری
1-5- بابااحمدی
کشکی – سراج الدین – درویش آدینه

1-6- عرب
کنگرپر- اولاد علی بیگ
1-7- آستریکی
چاربری – گاییوند
دینارونی چهار طایفه دارد
1- اورک 2- طوایفی که در مال امیر هستند 3- بابادی4-بختیاروند
2-1- اورک
موزرمویی – خواجه – زنگی – غلام – کشی خالی – اولاد حاجی علی – غریبی – جلالی – ممسنی – چهار بینی چه
2-2- طوایفی که در مال میر (سوسن) هستند
نوروزی – بویری- سرقلی – لجمیر اورک – گورویی- شیخ عالی وند- شالومال – امیری – کورکور- عالی محمودی – علی محمد خانی – عالی محمودی علی مردان خانی – بندونی – شالو
2-3- بابادی
عالی انور – عکاشه – راکی – کله – ململی -
عالی انور
نفی عبدالله – عالی ور- آرپنایی – میر قاید- رهزا
عکاشه
مراد- عالونی – چوی – شهرویی – کلامویی – کله سن – سله چین
راکی
کلاوند- قاسم وند- ارزویی وند- مد ملیل
کله
گله – پبدنی – احمد محمدی
ململی
سله چین – کوراوند- لیموچی – حلوایی – شهنی – نصیر – گمار

2-4- بختیاروند
بختیاروند- عالی جمال – جانکی سردسیر
بختیاروند
منجزی – علاءالدین وند- بلیوند- وه ناشی – استکی – سرو- لروزیی – مشهدی مرداسی
عالی جمالی
یردی- برام عالی
جانکی سردسیر
جلیلی – معموری – ریگی – بارزی – بروبرو- هلوسعد- شیاسی – سوتک – بوگر
 ________________________________________
 
چهار لنگ بختیاری
مشتمل بر 5 طایفه بزرگ است
1- محمد صالح 2- کنرسی 3- موکویی 4- زلقی 5- ممی وند
1- محمود صالح
به 8 تیره تقسیم می شود
1- اورش 2- مم جلالی 3- کاقلی 4- عادکار 5- ال داود 6- قلی 7- آردپنایی 8- ممزایی
8-1 ممزایی به 16 شعبه تقسیم می شود
1- خلیل 2 تساروند 3- دویروند – 4- فرخ وند 5- جمال وند 6- خون باوا 7- چهار بره  8- دریالایی 9- بدرقه  10- گورویی 11- موزرمینی 12- اورک 13- بادا 14- هارونی 15- گشول 16- دودنگه
2- کنرسی
به 24 تیره تقسیم می شود
1- محمد جعفری 2- پاپا جعفری 3- عالی جعفری 4- غریب وند 5- هر کل 6- گشتیل 7- سندلی 8- ایش گشاس 9- گریجه 10- سیلان 11- جانکی گرمسیر 12- پوستین بکول 13- اسفرین 14- بوربورون 15- ورمحمید 16- استکی 17- عاشوروند 18- عالی وند 19- برون 20- تمبی 21- شیخ 22- سهونی 23- زنگنه 24- گل گیری

2-11 جانکی به شش شعبه تقسیم می شود
1- مکوند 2- زنگنه 3- کردزنگنه 4- بلواسی 5- آل خورشید 6- ممبینی

2-22 سهونی به شش شعبه می شود
1- باورساد 2- حموله 3- کهیش 4- مترک 5- سنگی 6- ساد

3- موکویی
به 6 تیره تقسیم می شود
1- شیخ سعید 2- پیرگویی 3- خوی گویی 4- دیویسی 5- شیاس 6- مهدور
4- زلقی
به چهار تیره تقسیم می شود
1- دوغ زنی 2- جاوند 3- میمون جایی 4- سادات احمدی
5- ممی وند
به پنج تیره تقسیم می شود
1- بسحاق 2- پولاد وند 3- عبدال وند 4- حاجی وند 5- عیسی وند
5-1 بسحاق به 11 شعبه تقسیم می شود
1- بری 2- گرگیوند 3- جلیل وند 4- خانه قاید شهر وسوند 5- ملک محمودی 6- آدینه وند 7- شهر وسوند 8- خانه صلاتین 9- میزه وند 10 – اتابک 11- صوفی
5-2  پولادوند به 5 شعبه تقسیم می شود
1- هیودی 2- سالاروند 3- خانه جمالی 4- خانه قاید 5- گراوند
5-3  عبدال وند
به 8 شعبه تقسیم می شود
1- گوشاردی 2- بیران وند 3- درویش 4- زرین چقایی 5- تونی 6- ماهرودی 7- ده قاضی 8- چکان

5-4 حاجی وند
 به چهار شعبه تقسیم می شود
1- غالبی 2- زیدقاید 3- هیل هیل 4- الیاسی
5-5 عیسی وند
به هفت شعبه تقسیم می شود
1- خانه قاید 2- گیرویی 3- ورکی 4- زیبایی 5- اواوی 6- گورویی 7- جعفر وند

منبع:  

لسان السلطنه سپهر، عبدالحسین، تاریخ بختیاری [شناخته شده به نام «تاریخ بختیاری سرداراسعد»]، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، بی جا،[تاریخ انتشار معلوم نیست].

نويسنده: - | تاريخ: شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

گبه، پارادایم هنر قومی ایل بختیاری

گبه، پارادایم هنر قومی ایل بختیاری

حسين ابراهيمي ناغاني
Sans titre.jpg

گبه از زیباترین دستبافته‌های بختیاری‌ست که در خود قابلیتهای بسیاری از جمله سادگی و سهولت بافت و نیز از حیث زیبائی و ارزشهای تصویری  منطبق با سلیقه‌های انسان شهرنشین امروزی که در فضای داخلی معماری خود هنوز جائی برای

گبه از زیباترین دستبافته‌های بختیاری‌ست که در خود قابلیتهای بسیاری از جمله سادگی و سهولت بافت و نیز از حیث زیبائی و ارزشهای تصویری  منطبق با سلیقه‌های انسان شهرنشین امروزی که در فضای داخلی معماری خود هنوز جائی برایدستبافته‌های گستراندنی محفوظ داشته است، استعدادهای چندانی برای عرضه دارد. این دستبافته شاخص چه خود به عنوان شناسه‌ای معتبر در تبیین ارزشهای تصویری «هنرقومی» بختیاری و چه به عنوان زمینه‌ای مستعد جهت بروز و نمایش مؤلفه‌های زیبائی‌شناسانه هنر ایل بختیاری حائز اهمیت بسزائی‌ست.
گبه الگوی ممتاز «هنرقومی» بختیاری‌ست. هنری که در آن هر دستگاه تولیدی و هر محصولی به یک محمل جهت ظهور «واقعیت تصویری» ممتاز تبدیل می‌گردد که البته در کلیت خویش دارای وحدتی مثال‌زدنی است. پژوهش اخیر به شیوة توصیفی-تحلیلی به بررسی ارزشهای بصری گبة بختیاری منطبق با معیارهای «هنرقومی» می‌پردازد. نیز سعی دارد با تحلیل معیارهای زیبائی این «دستبافته» با رویکردی تطبیق‌گونه با برخی تعاریف هنری گذشته و معاصرتر و نیز بررسی و معلوم ساختن ارزشهای سنتی «گبه» (به عنوان الگوی شاخص دستبافته‌های بختیاری) از حیث زیبائی و بصری، راه تعمیم دهی آن به تبیین مؤلفه‌های ارزشی و زیبائی‌شناسی «هنر قومی» بختیاری نیز هموار گردد.

مقدمه‌ای بر شناخت بختیاری
تبار‌شناسی ایل «بختیاری» در مصاحف تاریخ سرگردان و گویی به ضرورت پنهان مانده است. در افواه تاریخی و همچنین گمانه‌زنی‌های باستانی مناطقی که اینک مسکن بختیاری هاست، دیر‌زمانی مأوای تمدن‌ها و خاستگاه مردمانی بود که به نقل از «پلینی» وقایع‌نگار یونانی و همچنین «دیودوروس سیکولوس» و «ژوستین»، از سوئی راه بر اسکندر می‌بسته و از سوئی دیگر حشمت و شوکت عیلام و بابل را دستخوش تهدید و مخاطره می‌کرده است. کشف مقادیر کثیری از انواع دست‌ساخته‌های بشر پارینه‌سنگی و نوسنگی که هر روزه نیز اخبار جدیدی از آن شنیده می‌شود، بهترین گواه بر قدمت این سرزمین و دیار بوده و لذا به یمن بازوان برافراشته‌ی زاگرسِ نگهبان و بخشنده، «ایل بختیاری» نه هیچگاه که کمتر در معرض تحریف و تهدید نژادی بوده است.
فرهنگ کوچ‌نشینی همیشه و همه حال آفت استنساخ و مضبوط داشتن وجوه تمدن و تاریخ نوشتاری هر قومی‌ست، بر قسمی که وجوه تمدنی از قبیل معماری و رونق بناسازی که خود برترین و ماندگارترین مستندات تاریخی هر قوم است، در آن بکلی منسوخ و ناممکن است. آنچه با تأسف می‌توان از آن به عنوان تنها عامل عدم حضور مقتدرانه‌ی این قوم و نژاد در بازی تاریخ نام برد، عدم وجود همین شهر و شهر سازی و تمدن یکجانشینی‌ست که بدان واسطه بسیاری از دیگر شئون و مراتب فرهنگی عقیم مانده است. اما به یمن بسیاری رفتارها و رسوم ایلیاتی خرده‌نشانه‌های قدمت و اصالت ایل بختیاری در دیگر شئونات فرهنگی‌اش از جمله: صنایع دستی، ادبیات عامیانه و اسطوره‌هایی که کهولت، اندک اندک آنان را به احتضار نشانده، دیده می‌شود.
سخن گفتن از «نژاد» و تبار بختیاری و همچنین بر شمردن نشانه‌های قدمت و تحلیل معیارهای معتبر مردم‌شناسی قوم لر، خاصه ایل بختیاری از حوصله‌ی این مقال خارج بوده اما خواهیم دید که با تحلیل و بررسی گوشه‌ای از هنر والای دستبافته‌ها، خصوصاً گبه و تحلیلی کوتاه بر زیبائی‌شناسی آن، چگونه شوکت و جلال فرهنگ ایل بختیاری دیگر بار از زیر اتلال خاکستر تاریخ سر برمی‌آورد و در حکم مؤلفه‌ای ممتاز و متشخص وارثان و اخلاف ایل را یکبار دیگر مشحون از سترگی فرهنگ قومی خویش می‌گرداند.
منطقه‌ی بختیاری در امتداد رشته کوههای زاگرس میانی در جنوب غربی نجد ایران واقع گردیده است. منطقه‌ی بختیاری از شمال به اصفهان و لرستان؛ از جنوب به کهگیلویه و بویر احمد و خوزستان؛ از شرق به استان کهگیلویه و بویر احمد و همچنین اصفهان و از غرب به لرستان و خوزستان محدود میشود.
امروزه مناطق بختیاری‌نشین از مرکزیت واحدی بهره‌مند نبوده و بیشتر بختیاری‌ها در استان‌های چهارمحال و بختیاری؛ اصفهان؛ لرستان؛ کهگیلویه و بویر احمد و خوزستان پراکنده می‌باشند. همچنین در دیگرشهرهای کشور نیز بطور پراکنده حضور داشته و روزگار می‌گذرانند. « وسعت منطقه‌ی بختیاری را 39900 کیلومتر مربع برآورد کرده اند.1 »
در کتاب معتبر و معروف «تاریخ بختیاری» نوشته‌ی«عبدالحسین لسان السطنه سپهر» که به نام « تاریخ بختیاری سردار اسعد » نیز شناخته می‌شود، در خصوص نژاد بختیاری، سخن این‌گونه آمده؛ که در این باب اختلاف نظر است. «بعضی نژاد ایشانرا به یونانیان رسانند، جمعی به دیالمه پیوند می‌دهند. بروایت اصح نسب خوانینشان به اتابکان لرستان می‌رسد. اما در اینکه اصل و نژاد ایشان ایرانی است محله‌ی اشتباه نباشد، زیرا که اخلاق و اطوار و اصالت و نجابت و زبان و لغات ایشان می‌نماید که ایشان ایرانی خالص می‌باشد2 »
از آنجایی که بختیاری هیچگاه به کلی در تحت سیطره سلاطین و دولت وقت نبوده و عموماً از دستورات دولت مرکزی تمرد می‌جست، و نیز از سوئی دیگر در مقابل فرهنگهای بیگانه مقاومت کرده، با آن امتزاج نیافت؛ فرهنگ قومی و رسم ایلیاتی همیشه در بین ایشان پا بر جا بوده و زنده مانده است. این خصلت که به یمن آن حیات قومی و فرهنگ ایلیاتی را موجب گشته نقش تعیین کننده‌ای در هنر و محصولات هنری و در کل خصلت زیبائی شناسی هنر ایشان که در جغرافیای «هنر قومی» می‌گنجد، داشته است. لذا به جهت پرهیز از اطاله‌ی کلام به همین مختصر در خصوص بختیاری و منطقه‌ی ایشان اکتفا کرده و به سبب هموار داشتن زمینه جهت ورود به مبحث اصلی، برشمردن مقدمه‌ای در خصوص «هنرقومی» و ذکر برخی مؤلفه های آن در این مقال ضرورت می‌یابد.

هنر قومی
«هنر قومی بازتاب اندیشه‌های یک اجتماع است و از یک نیاز جمعی مایه می‌گیرد.3 » لذا نمی‌توان از این هنر به مثابه «هنرهای زیبا» یاد کرد و آن را در زمره‌ی هنرهایی که بر اساس هویت و «زیبایی‌شناسی بیانگری» خلق گشته‌اند، به حساب آورند. «آرنولد هاوزر» در خصوص هنر قومی می‌گوید: « هنر قومی به معنی فعالیت‌های شعری، موسیقایی و تصویرگرانه‌ی قشرهایی از جمعیت بکار برده شده‌است که تحصیلکرده و شهرنشین و صنعتی شده نیستند. از اجزای ماهوی این هنر آن است که برپا نگه‌دارندگانش نه فقط به طرزی انفعالی پذیرا خویند بلکه معمولاً از شرکت‌کنندگان خلاق در فعالیت‌های هنری‌اند و با این حال به عنوان افراد منفرد به چشم نمی‌خورند یا هیچگونه ادعای امتیاز آفرینش آثار هنر یاد شده را ندارند. ... در هنر قومی، تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان را به سختی می‌توان از همدیگر بازشناخت و مرز میان ایشان همواره در تغییر است.4»
این قسم از هنر با تعبیر «هنر روستایی» «سر هربرت رید» کاملاًََ همسوست. وی معتقد است: «هنر روستایی از آنجا سرچشمه می‌گیرد که انسان میل دارد رنگ شادی به اشیاء و آلات روزمره‌ی زندگی، مانند لباس و میز و کرسی و کوزه و فرش و غیره، علاوه کند. کسانی که این هنر را پدید می‌آورند عقیده ندارند که این هنر فعالیتی است که توجیه کننده‌ی نفس خویش باشند. ...این هنر تمایل شگفت‌انگیزی در جهت انتزاع نشان می‌دهد. ...روستایی ترجیح می‌دهد که چیزی به زندگی خود علاوه کند، نه آنکه آئینه‌ای در برابر واقعیت زشت قرار دهد. ...از میان همه‌ی هنرها، تعیین تاریخ دقیق یک اثر روستائی از همه دشوارتر است. در این هنر، نقشهای ساده به وجود می‌آیند و قرنها ادامه می‌یابند. ذهن روستائی برای تازگی بیقرار نیست. ... اما شاید شگفت انگیزترین خصیصه ی هنر روستائی عمومیت این هنر باشد. ...خصایص هنر روستائی با هر بحثی درباره‌ی ماهیت هنر ارتباط مستقیم پیدا می‌کنند. این خصایص نشان می‌دهند که میل به آفرینش هنری یک میل طبیعی است که حتی در وجود کم‌فرهنگ‌ترین اقوام سرشته است. ...این نکته را هم باید علاوه کنیم که هنر روستائی به ندرت بیان‌کننده‌ی احوال دینی است. البته در هنر روستائی اشیاء فراوانی هست، مانند ظرف آب مقدس یا شمایل، که با سمبول‌های دینی تزئین شده‌اند. اما غرض از ساختن خود اثر هرگز دفع مضرات یا قربانی کردن یا حتی ادای مناسک نیست بل این غرض کاملاً عادی و انسانی است که رنگ و روئی به شیء مورد بحث داده باشند.5 »
از دیگر شاخصه‌های «هنر قومی» که بدون تردید در خوانش نظام نشانه‌شناختی دستبافته‌های بختیاری بخصوص، تعیین کننده می‌باشد، این است که هیچگاه آگاهانه و به قصد و غرض قبلی تولید نشده است، هم از این روی قصد رقابت با محصولات همسایگان و رقبا را در سر نمی‌پروراند. «هنر قومی» از آنِ مردمی‌ست که به قصد تجارت و برآوردن نیات سفارش دهنده خلق اثر نمی‌کنند، بلکه صرفاً براساس خلق کردن مدام و نیت باز هم خلق کردن فارغ از منیّت و تشخص است که تولید هنر می‌کنند. «ارسطو» معتقد است: «هنرمندان وقتی بیش از حد به مخاطبان خویش توجه می‌کنند، دچار لغزش می‌شوند6.» بر همین اساس کمتر با موردی که امضاء و اثری از تولید کننده اثر در آن باشد، مواجه می‌شویم. اما باید توجه داشت که «آثار هنر قومی، در واقعیت،گمنام نیستند بلکه همیشه غیر شخصی‌اند، ممکن است در این یا آن نقطه، اصالت داشته باشند ولی تلاش برای اصیل بودن از آنها سر نمی‌زند، پدید آورندگان این آثار ممکن است غالباً استعداد خاصی داشته باشند، ولی کوششی به خرج نمی‌دهند که آثارشان با آنچه احتمالاً همسایگانش آفریده‌اند متفاوت باشند. هنر قومی کشاکش فردی با مسائل زندگی نیست، ولی هنر پیشرفته چنین است. تمامی اجزای هنر قومی در چارچوب میثاق‌هائی ثابت حرکت می‌کنند، حال آنکه در هنر تحصیلکردِگان، حتی سنتی‌‌ترین و قراردادی‌ترین شکلها به یک وسیله‌ی بیان شخصی مبدل می‌شوند.7 » برای هنرمندان  در هنر قومی، زیبائی در مرتبه‌ای والاتر از امور سودمند و ضروری قرار می‌گیرد. لذا می‌توان چنین ادعا کرد که، هدف نهائی و غائی آثار ایشان با تمامی آرایه‌ها و فریبندگی نقشمایه‌هاشان جلب نظر مساعد مخاطبشان نیست. لذا براین سیاق «آنچه هنرمند را برمی‌انگیزد تا زبده‌ یا برشی از انگارة جهانی را بر ما بنمایاند تنها عشق وی به انگاره است. وی انگاره را از زرّ و زیورهای خاصیت وجودی پاک و پیراسته می‌سازد و آنرا چون ش‍‍یئی که نه از لحاظ وظیفه‌ای که انجام دهد بلکه بخاطر خودش[که] پسندیدنی است، بر ما عرضه می‌دارد.8 »
بر این اساس می‌بینیم که مؤلفه‌های زیبائی‌شناسی محصولات هنر قومی پیش از آنکه معطوف به معیارهای بیانگری عواطف و اندیشه‌های شهودی سازندگانشان باشد، منحصر به ملاکهائی است که در آن هر اعتبار و زیبائی معطوف به فرم و شکل و رنگ بوده و در اینجا هنرمند اصلی به زعم «سرهربرت رید»؛ « همان دستگاه کار است.9 » و چه بسا بسیاری از این انتزاعی‌گری‌ها و پالودگی‌های فرمی، نخست ریشه در محدودیتهای تکنیکی و ابزاری دارد.
اینک مجال آن می‌یابیم که بگوئیم پرداختهای ذهنی ما در خصوص تبیین ارزشهای بصری و زیبائی‌شناسانه‌ی این آثار باید بکلی با ذات باوری و ماهیت انگاری(Essentialism ) در تضاد بوده و لذا رویکردمان در تشریح این معیارها می‌بایست معطوف به جوهره‌ی فرم و شکل، سازماندهی شود و به تعبیر«ماله‌ویچ» آنچه را به حساب آوریم صرفاً «احساس به عنوان احساس، مستقل از شرایط محیط و نیز حساسیت تجسمی10» باشد.

گبه    
«گبه» از کهنترین دستبافته‌های بختیاری است که بنابر یافته‌های از این دست خصوصا گبه خشتی «سرپیر» (تصویر شماره 11) که بر اساس فرسودگی و نقل قول صاحب گبه (آقای محمدی) که شهادت بر حدو 180 سال قدمت آن می‌داد از قدمت دو صده‌ای و افزون بر آن برخوردار می‌باشد. گبه به لحاظ شباهت فرم و شیوه‌ی بافت با «خرسک» عموماً با همین نام در بین بختیاری‌ها شناخته می‌شود. سادگی بافت و عدم وجود ظرافتهای هنری چشمگیر به نسبت دیگر دستبافته‌‌ها، گبه را در زمره‌ی اولین فرم های دستبافته [به استثناء نمد ] در بین اقوام کهن ایران قرار داده‌است. از همین روی می‌توان از گبه به عنوان نخستین محملهایی یاد کرد که نقوش و هنر نمائی‌های تصویری بافنده‌ها بر آن مجال ظهور و بروز یافته و سیر تکامل خود را پیموده‌است.
گبه زیراندازی‌ست تار و پودی و خوابدار که این خواب را «پرز» بوجود می آورد و این «پرز» طول ساقه‌ای به بلندی 3 سانتی متر دارد و بیشتر در استان فارس و کمتر در استان‌های همجوار استان فارس11 در اثر کوچ عشایر استان فارس و یا قرابت این عشایر با سایرین بافته می‌شود که از 3 پود تا 8 پود به طور معمولی و بعضاً تا 14 پود قابل تغییر است، بافته می‌شود که در هر رج پس از بافت پودگذاری می‌شود که تعداد 3 پود با پرز کوتاه با تعداد گره‌های بیشتر در واحد طول و عرض، گبه ظریف و نفیس معمولاً سفارشی و تعداد پودهای بیشتر با پرزی بلندتر و درشت بافت‌تر از گبه‌ی معمولی به شمار می‌آید. البته نوعی گبه‌ی پتوئی بافته می‌شود که تعداد پود آن از 3 پود تجاوز نمی‌کند و الیافی نرم دارد12.
گبه مناسب‌ترین بستر برای هنرنمایی بافندگانی‌ست که تمایل دارند دستبافته‌ی خویش را به صورت ذهنی‌بافتی، رنگ خیال بزنند. بافنده‌ی بختیاری هر چقدر در قالی و گلیم به اصول ثابت و لایتغیر برای گلگون کردن و تزئین کارش، مقید است، در گبه از آزادی و سیالیت خیال بیشتری بهره می‌برد. هر چند نمی‌توان قریحه‌ای ساده‌گرا و پریمیتیو هنرمندان راستین این دستبافته‌ها ‌‌‌‌‌‌‌‌[که عموماً در مناطق دوردست‌تر و کوهستانی‌تر بختیاری مأوا گزیده‌اند] را نادیده گرفت؛ عامل تکنیک و خصایص مترتب بر آن در این جریان البته بی‌تأثیر نیست.
گبه اصیل بختیاری پشم اندر پشم و خود رنگ بوده و هم‌اینک نیز گبه‌هایی که کلیه‌ی معیارهای سنتی از بافت گرفته تا طرح را رعایت می‌کنند بر همین معیار تولید می‌گردند. امروزه به لحاظ رونق بازار سفارشات عموماً از تار پنبه‌ای برای ظرافت و مقبولیت و نیز رنگهای گیاهی و شیمیایی برای رنگرزی پشم، در گبه استفاده می‌شود. اندازه‌ی گبه‌های بختیاری از قاعده‌ی خاصی تبعیت نمی‌کند( بر خلاف قالی) زیرا مورد کاربرد شخصی دارد و البته مکان گستراندن آن نیز در بین خانواده‌ها یکسان نبوده است.
بافت گبه بسیار ساده بوده و از حیث نوع بافت بر طبق سیاق بافتن قالی و البته ساده‌تر از آن است. در این روش بافت پس از هر رج از دو تا پنج [متغیر است] ایتفاده می‌شود. گره‌های گبه بختیاری همانند قالی؛ »ترکی» می‌باشد و رج‌شمار آن در گبة نامرغوب 17 تا 20 و مرغوب آن بین 30 تا 40 می‌باشد. علت بلندی پرزهای گبه و تفاوتش نسبت به قالی‌های با رج‌شمار بیشتر، همین پوشش دادن فواصل بین بافت‌ها و رج‌ها به دلیل پود بیشتر می‌باشد. این بلندی پرزها  با رج شمار در ارتباط بوده و در واقع به نسبت اینکه هر چند تعداد رج‌ها کم‌تر باشد، پرزها بلندتر بوده و بالعکس، به حدی که گاهی این پرزها همانند قالی کوتاه بوده و گبه‌ای با عنوان «پتوئی» بافته می‌شود. از این حیث هر چه پرزها بلندتر و زمخت‌تر باشد، بافت زیباتر و معلوم‌تری داشته که بی ارتباط با نقوش هم نیست، به صورتی که هر چه رج شمار کم‌تر باشد، طرح‌ها ساده‌تر و زمخت‌تر می‌باشد و البته محدودتر و هر چه رج شمار بیشتر باشد و پرزها کوتاه‌تر، این کیفیت حالت عکس پیدا می‌کند.

مروری بر زیبائی‌های گبه‌ی بختیاری
 در پژوهش اخیر که منابع تصویری آن اکثراً بصورت میدانی گردآوری گردید. دستیابی به منابع ارزنده و متنوع گبه‌ی بختیاری با توجه به اینکه نگارنده در حتی دورافتاده‌ترین مناطق بختیاری هم به جست و جوی گبه‌های اصیل و قدیمی رفته بود، متأسفانه آنگونه که متوقع بودیم، نتیجه‌بخش نبود. اما خصائصی مشترک در هنر دستبافته‌های بختیاری موجود است که می‌توان از روش تعمیم‌دهی و به شیوه‌ی استقرائی به وجوه سابق و در حال انقراض گبه بختیاری تعمیم داد. به خوبی آگاهیم که در فرهنگ قومی فرم ها و نقوشی که به مرز تکامل خویش از حیث بصری و ساختار می‌رسند به صورتی تکرارگونه با اندکی جزئیات [که این مورد اخیر البته همیشه به لحاظ خصلت ریزوماتیک (در تفکر قائلین به این نگرش فلسفی؛ حقیقت امری ثابت و منجمد و خشک نیست بلکه متضمن پویائی، حرکت و صیرورت است13) در هنر «قومی» و «ایلیاتی» وجود دارد] در کلیه وجوه و گونه‌های صنایع دستی و هنر ایشان تکرار گشته و مورد کاربرد دارد. لذا با نقد و بررسی ارزش‌های این آثار (نمونه‌هایی که با وجود فرهنگ ماشینی، هنوز هم در حد کاملاً عالی و سنتی بافته و تولید می‌شود، از جمله، قالی، قالیچه، خورجین، وریس و...) که بدون شک برتافته‌ی اندیشه و ذهنیت هنرمندانه سازندگان این محصولات خصوصاً گبه‌های بختیاری بوده، راه گمانه زنی در خصوص زیبائی‌های در حال انقراض گبه‌ی بختیاری هموار گردد.(تصاویرشماره1 تا 7).
در تصاویر اخیر که هم‌زمان در همین پژوهش میدانی گردآوری شد، به خوبی با خصلت‌های مشترکی از حیث رنگ و فرم در اکثر گونه‌های دستبافته‌های بختیاری آشنا می‌شویم. مؤلفه های مشترکی از جمله، پویائی فضا؛ انتزاعی‌گری و پرداخت‌های ظریف و ریزه‌کاری‌های هنرمندانه؛ فضاسازی منحصر به فرد از حیث قابهای دور و تقسیمات فضائی زمینه و نقش و البته تنوع بی شمار آنها و ویژگی‌های ساختاری بکری که در زمان و مقالی دیگر باید مورد موشکافی دقیق قرارگیرد، کاملاً مشخص و مشهود می‌باشد. در اینجا تنها به ذکر چند مورد در خصوص نگاه هنرمند و رهیافت وی به دامان طبیعت و نقد ذهنیت پویای هنرمند ایلیاتی و نظام حاکم بر  هنر و آفرینشگر در «هنر قومی» بسنده کرده و نقد و ارزیابی خاص‌تر و جزئی‌تر را در خصوص معیارهای زیبایی شناسی همانطور که مذکور افتاد به جائی دیگر (نگارنده ی این سطور درحال گردآوری و تدوین معیارهای «زیبائی‌شناسی دستبافته‌های بختیاری» است) وا می‌گذاریم.
همانطور که پیشتر نیز در مبحث «هنر قومی» مذکور افتاد، هنرمند یا سازنده در «هنر قومی» چه در روال تکامل و تدریجی برساختن ابزار و وسائل معیشی و چه هنگامی که بر آن نقش خیال می‌زند، چیزی شبیه به «باز آفرینی» و بازسازی بخردانه را از سر می‌گذراند؛ خلق یک واقعیت تصویری، یک حقیقت قائم به‌ذات. ولی در این سیر تکوینی هنرورزی خویش که مرتبط با ساختن است از رفتار و فعل طبیعت که بسیار با او عجین و در ارتباط بوده، تبعیت می‌کند، لذا آثار هنری وی [آنگونه که ارسطو در ذکر وظیفه هنرمند که محاکات و تقلید می‌باشد، معتقد است] «در بردارنده‌ی مسیر راستین خردورزی» است. «هنر ساختن است (چنانکه از واژه‌ی یونانی poesis نیز چنین بر می‌آید) یعنی کنشی است عقلانی و فرجام‌شناسانه... هنر آفرینش عقلانی چیزی است بنا به هدفی14». آنگونه که از کلام اخیر که خود برآمده از قرائت دقیق و منصفانه ی تعریف «هنر» در نزد «ارسطو» است، بر میآید؛ صورت انتزاعی و «فرم گرایانه» نقش‌مایه‌های ملحوظ در بستر دستبافته‌های این هنرمندان، چه آنگاه که به اقتضای تکنیک و محدودیتهای آن عموماً راست گوشه و پیرایش شده است و چه هنگامی که رهیافت ذهنیتی سیال از دامان طبیعت و گزینش وی از همین بستر است و بر «دست ساخته »نقش می‌بندد بسیار تابع این اصل اساسی‌ست که « هنر، یک نیروی خاص تولیدی است، که فرد راهبرد آن است15». بابک احمدی در خصوص تفاوت مورخ و شاعر در کتاب « حقیقت و زیبائی» در مورد شاعر می‌گوید: «هنرمند بر خلاف تاریخ‌نگار که زندانی افق رویدادهای بالفعل است از جهانی تازه خبر می‌دهد، دنیائی خودبسنده که اجزایش از این جهان موجود ساخته شده؛ اما از آن فراتر می رود16» این کلام کاملاً در مورد دستبافته‌های هنرمندان بختیاری با توجه به تفاسیری که بیشتر مذکور افتاد و با استناد به اینکه «ساختن» و «تقلید» هر دو از رکن‌های اساسی تولید برای ایشان می‌باشد، کاملاً مصداق دارد.
پیدایش و انتزاع فرم ها، چه نباتی، چه حیوانی و چه انسانی، در نقوش دستبافته‌های بختیاری به خوبی مشاهده می‌شود (تصاویر شماره 8و 9و 10). این انتزاعی‌گری بر دو اصل اساسی متمرکز است. اصل اول که پیشتر نیز گفته شد، تکنیک و محدودیتهای تکنیک و بافت است. اما مورد دوم چگونه و بر چه اساسی‌ست؟ آیا انگیزه‌ای مشخص و تعریف شده برای انتزاعی‌گری هنرمندانی که اصول آکادمیک را نیاموخته و خودانگیخته، بدون هرگونه آموزشی کار می‌کنند، وجود دارد. و اینکه، انتساب خصلت «هنر، آفرینش عقلانی چیزی ست بنا به هدفی» که پیشتر آورده شد، چگونه در خصوص این کیفیت، پیدایش و پالایش فرم، قابل پیگیری و انتساب است و اصلاً این «هدف» در هنر این مردم چیست و چگونه است؟
در بررسی مورد اخیر و تشریع پاسخ آن با رویکرد زیبائی‌شناسی هنر از نظرگاه «ارسطو»، اشاره به مفهوم «کاتارسیس»( Catharsis )، اهمیت ویژه‌ای می‌یابد. بابک احمدی در کتاب حقیقت و زیبائی می‌گوید:« کاتارسیس به سه معنا قابل ترجمه است: یکی را در انگلیسی Purgation می‌گویند و ما در فارسی آن را پالایش یا تصفیه می‌خوانیم. دومی را Purification می‌گویند، که آن را هم پالایش می‌توان گفت و هم تطهیر و تزکیه. سومی را Clarification می‌گویند که هم به معنای پالایش است و هم به معنای شرح دادن و توضیح دادن. دو معنای نخست آشکارا به دریافت مخاطب از اثر و تأییدپذیری روحی و اخلاقی او مرتبط می‌شود، اما شاید بتوان معنای سوم را ویژه‌ی ساختار اثر دانست. حتی در معنای سوم نیز مسأله‌ی روش بیان مطرح می‌شود که در خود نکته‌ی مرکزی ادراک مخاطب را پیش می‌کشد.17 »
با وجود آنکه این مفاهیم و اصول تعریف شده در خصوص زیبائی‌شناسی و فلسفه‌ی هنر یونان باستان می‌باشد و بر اصولی استوار است که در واقع در آکادمی‌های یونان باستان مطرح گشته و از سنگ بناهای مکتب کلاسیسیسم می‌باشد. لیکن آنچه نا گفته پیداست، همین اصول اشاره به سرشت و فطرت انسانی دارد (و لذا محدوده‌ی انسانی مرز و حد جغرافیائی نمی‌شناسد) که بدون تردید در تبیین این اصول و معیارها برای دیدگاه فلسفی و فکری ارسطو نسبت به هنر، حائز اهمیت بسزائی بوده است. و البته چه بسا هر هنر و جلوه‌ای هنری طبیعتاً در مخاطب کنش ایجاد کرده و واجد واکنش‌های عاطفی مخصوص به خود خواهد بود.
برای نگارنده این سطور پیوند این مفاهیم با ارزش‌هایی که در هنر و اندیشه‌ی آفرینندگان دستبافته‌های بختیاری جلوه‌گری می‌کند، بسیار تحریک کننده و وسوسه انگیز است، چرا که هم نفس «خلق کردن و آفرینش»  در آن مشهود است و بارز و هم واکنش های عاطفی هنرمند نسبت به طبیعت در هنگام گزینش و پالودگی عناصر و بکار گیری آنها بعنوان موتیف و نقشمایه‌های دستبافته‌هایشان به قصد زدن رنگ شادی و لذت، هم از سوئی دیگر واکنش‌هائی که در مخاطب نسبت به دیدن این آثار ایجاد می‌شود، بسان همان تعریف Purification بوده و روح نگرند را صیقل داده، تطهیر می‌کنند. بر وجهی دیگر مخاطب امروزی (مدرن و یا به تعبیری معاصر) را که زمانی ست از طبیعت بریده و برای ساختن مصنوعات خویش به جنگ با آن برخاسته، هشدار می‌دهد و او را از خصلت های طبیعت ستیزش پالوده می‌گرداند.
اما در خصوص تعریف آخر از «کاتارسیس» که بابک احمدی با تردید از آن به عنوان مفهومی خاص و ویژه‌ی ساختار(Structure) یاد می‌کند که در خود نکته‌ی مرکزی ادراک مخاطب را پیش می‌کشد. می‌توان اذعان داشت، روح سرگردان هنرمند که در پی ارزش‌های ژرف‌نگرانه‌تر، گشودگی پوشیدگی‌ها می‌کند، از نظم و ترتیبی خاص بهره می‌برد. نسبت فضاهای منفی به مثبت و حضور نظم‌های کریستالی در بین نقوش تجریدی و واگیره‌هایی که در قالب نوارهای متنوع در حاشیه‌ی دستبافته‌ها دیده می‌شود، از مشاهده‌ی دقیق و استادی ایشان در زبده‌گزینی از صور طبیعت ساده‌ی محیط پیرامونش مایه می‌گیرد که این خود بدون داشتن سه وجه معتبر تفکر از دیدگاه ارسطو18 یعنی دانایی و معرفت نظری؛ معرفت عملی و معرفت صناعی، امکان‌پذیر نمی‌باشد.
انتزاعی گری در هر صورتش بر اصل بیانگری تأکید می‌کند. برتافتن هیجانات و انگاره‌های شادمانه‌ی طبیعت با صورت‌های واقعگرایانه و تحمیلی‌اش همیشه در تعارض است، لذا هنرمند این دستبافته ها از آنجایی که درصدد درک و بیان ارزشهای ژرف و مجرد رفتارهای طبیعت است مادامی که به پالایش فرم‌های طبیعت نپردازد، ممکن نخواهد بود. هر چند که اساسا هدف وی گزارش‌گری و توصیف آن نمی‌باشد و بیشتر به قصد جلوه‌گری این صور زیباست، وهمانگونه که پیشتر از زبان «اریک نیوتن» آورده شد: «آنچه هنرمند را بر می‌انگیزد تا زبده یا برشی از انگارة جهانی را بر ما بنمایاند، تنها عشق وی به انگاره است».
هنرمند ایلیاتی بختیاری پس از تأمل و مکاشفه‌ای طولانی در دامان طبیعت بکر و سیراب نمودن نگاه از رفتارهای بی‌پیرایه آن در ضمن آثار هنری و هنرهای صناعی خویش، مشق عشق کرده و در سراسر حیات قومی جز برای ذات هنر و تنها زدن رنگ شادی بر پیرامون خویش به قصدی دیگر بهره نبرده‌است. هنر برای زن و مرد ایلیاتی واجد مراتبی از عشق و قوانین لایتغیر ازلی‌ست. عشق به خلق دنیائی غیر بازنمودی که در آن حقیقت و واقعیت تصویری دیگری مستقل از هر خصلت بازنمودی و بیانگری اقامه می‌شود. «زیبائی در هنر نتیجه عشق آدمی، عشق مبتنی بر شهود یا ادراک مستقیم وی، بر اصول ریاضی طبیعت[فعل و رفتار طبیعت] است19.» این رفتار از رقابتی ستودنی بر سر زیبا خلق کردن با خالق و ناظمی‌ست که بر وجه قاعده و هماهنگی و نظم، آفرینندگی می‌کند. وی (هنرمند) در این رقابت سعی بر آن دارد برداشت ذهنی خویش را از طبیعت بنمایاند، تقلیدی که از غریزه‌ی انسانی برمی‌آید و سبب آگاهی می‌گردد.
اینک، آنچه پیش از محصول هنری این هنرمندان برای ما مورد توجه قرار می‌گیرد و اهمیت می‌یابد نه محصول هنر که فرآیند سازندگی و تولید اثر می‌باشد. فرآیندی که درک آن شاکله‌ی ذهنی و فکری ایشان را معلوم داشته و ما را بر تحسین آن وا می‌دارد. توجه به همین فرآیند (مواردی همچون سادگی؛ بی‌پیرایگی؛ پیوند با طبیعت؛ سرخوشی و شادابی؛ آرامش؛ هدف غایی که چیزی خلاف تطمیع سفارش دهنده و مصرف کننده است؛ عدم وجود هر گونه نگاه محافظه‌کارانه و اینکه عدم توجه به کارکرد ابزاری که بر آن هنر‌نمائی می‌کند، خواه یک طناب (وریس) برای بستن ابزار و وسایل باشد، خواه یک نمکدان باشد و یا یک جاقرآنی و یا یک محفظه‌ (خورجین) و یا یک زیرانداز و یا یک جل اسب و یا.... باشد) و درک آن موجب پالایش عواطف گشته، به تکامل اخلاقی مخاطب این آثار می‌انجامد. این احساس و واکنش به هنرمندی و هنرنمائی، این مردمان زمانی دوچندان می‌گردید که ما بر نوع معیشت ایشان و تقابل همیشگی مرگ و زندگی در جغرافیای حیات ایشان و مراحل صعب و رقابت همیشگی با ناهمواری‌های طبیعت را بدانیم و آگاه شویم از زجر و مصیبت‌هایی که به لحاظ عدم وجود امکانات معیشتی، بلایای طبیعی (خصوصاً در هنگام کوچ)، بیماری های مسری و عدم وجود مراکز بهداشتی و... متحمل می‌شوند و آنگاه به این خوشروئی، پالودگی و تکامل اخلاقی، سعه‌ی‌صدر و علاقه و عشقی که به طبیعت دارند، [طبیعتی که در ظاهر خویش این همه ناهمواری و خطر برای ایشان دارد] واقف و آگاه خواهیم شد.
سادگی در گبه‌ی بختیاری (تصاویر شماره11 تا 24) در نوع خود بی نظیر است. چنین جسارت و تهوری در هنرهای قومی که تمایل زیادی به ریزه‌پردازی و تکثر نقش و پرکاری زمینه دارد در نوع خود منحصر به فرد است. قاب‌هایی که بیشتر به جهت نمایش رنگ و فضای رنگین خود نقش می‌شوند تا نمایش پنجره‌ای به سوی فضائی دیگر یا زمینه‌ای که در آن گل و مرغ و نقوش متنوع دیگر حضور یابد (همانند قاب‌ها و خشت‌های قالی و قالیچه‌های خشتی چالشتر)، در گبه‌ی بختیاری بسیار زیاد دیده می‌شود. قاب هایی که گاهی مورب در کنار هم قرار می‌گیرند و زمانی بصورت عمود و افق جلوه می‌کند. در اکثر فضاهای گبه‌ی بختیاری اثری از طبیعت و انتزاع دیده نمی‌شود. نوارهای ساده، فرم های هندسی ساده و رنگهائی که کاملاً درخشان و پرتلألو می‌باشند. چینش دقیق و متفکرانه قاب های رنگین در گبه های بختیاری به صورتی پویا تعادل فضا را حفظ کند، از امتیازات گبه بختیاری می‌باشد، تو گویی هنرمند آکادمیک مدرنی در نحوه‌ی چنین آن اظهارنظر کرده است.
گبه بختیاری دستبافته‌ای‌ست که در آن هنرمند، ذهن سیال و فارغ‌البال خویش را با بازیهای تصویری که عموما «فرم‌گرایانه» و بی‌پیرایه و ناب می‌باشد، پیوند می‌زند و لذا از محاسبات دقیق و بعضا مکانیکی- هندسی که در دیگر دستبافته‌های بختیاری از جمله «قالی» و «گلیم» و «جاجیم»، حدودا چارچوبه دقیق و متقنی را بر وی تحمیل می‌کند، مبراست. همین سادگی و سیالیت ذهن هنرمند در حین بافت است که گبه را به فضای تصویری کودکانه‌ای تبدیل می‌کند و بدون هیچگونه روحیه محافظه‌کارانه، نقش و رنگ کار خویش را بدون هر قرارداد قبلی از عالم خیال  می‌رباید و به انضمام تبحر و هوش خلاق بر گستره کار مسلط می‌گرداند. این خصلت آزادی و سیالیت خیال در تصاویر شماره 22، 23و 24 بخوبی معلوم می‌گردد و تا بدان‌جائی می‌رسد که حتی در قابهای کناری و واگیره‌ها بدون هیچ قید و بندی آنسان که می‌خواهد باشد و نه آنگونه که می‌بایست علی‌القاعده تابع یک نظام متحد (خصوصا در محل اتصال امتدادهای طول و عرض) به متصل شوند، به هم می‌آیند و به هم می‌پیوندند (تصاویر شماره 12 و 21).
این ویژگی‌های بصری ناب از عمده مؤلفه‌های ارزشمند گبه ایرانی خاصه گبه بختیاری‌ست که آن را مقبول طبع و نظر عام و خاص خصوصا خریداران و کلکسیونر‌های اروپائی و امریکائی کرده است. مضافا اینکه رنگ‌بندی‌ها و چیدمان قابهای رنگین گبه بختیاری که از یک احساس بصری و حساسیت تجسمی بسیار قوی نشأت می‌گرفت در این اقبال و توفیق‌یابی بی‌تاثیر نبوده است.
در گبه بختیاری رنگها بدون هیچ‌گونه تردید و احتیاطی، کاملاً درخشان استفاده می‌شود. در این هنگام بافنده از تباین‌های کروماتیک در کنار هم به زیبایی هر چه تمام‌تر بهره می‌برد، سرخ‌های لعل‌گون و سبزهای چمنی و وِرِدی‌یَن(Vredian) ؛ آبی های لاجوردی و کبالت در کنار نارنجی‌ها و زردها، هوش از سر هر مخاطبی می‌برد و چشم را سرشار از رنگ و جسارت و هارمونی می‌کند. امروزه این نوع نگرش دیرین در هنر- صنعت دستبافته های بختیاری خواهان زیادی پیدا کرده است و مطمئناً مادامی که این احساس و حساسیت بصری غیر محافظه کارانه و خودبخودی باشد، در طول زمان های دیگر هم مشتاقان و هواخواهان بسیار خواهد داشت و نیز غبار کهنگی بر خود نخواهد دید.

نتیجه گیری
گبه در بین بختیاری‌ها از قدمت نسبتا زیادی برخوردار بوده که عمدتا به‌دلیل عدم عرضه به بازارهای فروش ناشناخته مانده و لذا برای آن قدمت و سابقة چندانی قائل نبوده‌اند. گبه بختیاری زیرمجموعة محصولات «هنرقومی» بختیاری‌ست که در آن هنرمند سعی دارد در کنار ساختن مفرشی مناسب برای گستراندن، دنیائی از رنگ و فرم را برای لختی استراحت و آرامش خیال، پس از مشغله‌های روزمره برای اعضاء خانواده مهیا سازد. آنچه گبه یا هر دستبافتة ایلیاتی را زیبا می‌سازد، عملا ارتباطی به سودمندی و ارزش مبادله‌ای آن ندارد. اگرچه آثار هنری از این دست به صورت کالا درمی‌آیند، اما نه ارزش کاربردی ایشان و نه قابلیت آنها به عنوان کالا نمی‌تواند آنها را به منزلة آثار هنری تعیین کند. بلکه توفیق این آثار به لحاظ بهره‌مندی از بارقه‌های خیال و سادگی و خلوص اندیشه سازندگانشان است که در سویدای خاطر به زیبائی و کمال دل‌سپرده‌اند.
 گبه‌ی بختیاری آنگاه که برای مفروش‌کردن سیاه‌چادر و بهون (منزلگاه عشایر)، در کوچ مورد کاربرد داشت، رنگین‌تر و پرنقش و نگارتر بود و مادامی که همین مردمان که یکجانشین شده و منزل ایشان فرم معماری شهری به خود می‌گرفت و مواد و مصالح زندگی ریخت و کارکرد مصرفی‌تر، پیدا می‌کرد، کم نقش‌تر شده و از معیارهای هنری نیز کم‌بهره‌تر، همچنین رنگ ها و  فرم‌ها آزادی و صراحت بیان عشایری خود را چه از حیث دقت و صراحت و چه از حیث  اندازه ها و گره‌ها و نقشها و واگیره‌ها و متن ها و... از دست داده و محافظه کارانه‌تر و کمی هم ماشینه‌تر شده است. از همین روی گبه‌های یافت شده در بین عشایر کوچ‌رو بیشتر نقشی را می‌ماند که از ذهنی هنرمندانه که زیبایی را کم‌تر در قید و بند تجمل‌های محافظه‌کارانه و تابع قاعده دیده‌اند تراوش یافته. این آثار، دست مایه‌های هنری مردمی است که زیبایی حقیقی را تا آن حد که هنرهای آکادمیک و «مردمی» با قاعده می‌انگارندش؛ مقید و تابع قرارداده ها و اصول از پیش تعریف شده نمی‌دانند.
معارضه جوئی فرهنگ ماشینی و دستاوردهای آن حکم یورشی را دارد که موجب نسیان کامل همه‌ی ارزش‌ها و تشتت اصول و آداب رفتاری و زیستی ایلیاتی می‌گردد. پس از اضمطال نظام ایلیاتی، آداب و رسوم و هنرها از جمله هنر دستبافته‌ها که نادره آن فرهنگ بود، خود به خود پس از اینکه مورد معارضه قرار می‌گیرد، فاقد حامی گشته، مضمحل می گردد. همانقدر که این یورش دروا و بیرحمانه است، به همان اندازه نیز نیروهای معروض (مورد حمله قرار گرفته )، از ثبات پیشین خود به لحاظ برکنده‌شدن نظام ایلیاتی، بی‌بهره‌اند و نسبتاً قادر به رویاروئی با آن نیستند. چرا که دیگر نیروهائی که پیشتر از این نظام حاکم(ویژگی‌ها و آداب) صیانت می‌کرده و در مقابل نفوذ بیگانه مقاومت می‌کرد، وجود ندارد و هم از سوئی دیگر تجانس عمیقی که سابقاً موجب تداوم نبض حیات آن ترکیبات موفق ایلیاتی بود، دیگر وجود ندارد. «ارزشهای کنونی نه فقط چندان اعتنایی به امکان شناسائی شهودی، به حرمت به طبیعت و به رستگاری انسان نمی‌کنند بلکه یکسره به «پراکسیس(= کردار) (Praxis)» صرف، به استمثار طبیعت و شرایط اقتصادی زندگی آدمی می‌اندیشند20.» اینک سفارش‌گرفتن و پیامد آن دستمزد که پیش‌تر برای بافنده اصلاً اهمیتی نداشته و می‌توان گفت بکلی در پروسه‌ی تولید جایگاهی نداشت، مطرح می‌گردد و به راحتی هویت و دستمایه‌های فرهنگی آن در یک چشم به هم زدن مضمحل می‌گردد.
ارزشهائی که آنچنان که دیدیم بسیار با معیارهای هنر مدرن [ فرمالیسم، مینی‌مالیسم، پلاستی‌سیسم و ...] از یک سو و حتی از سوئی دیگر با مؤلفه‌های زیبائی و هنر در نزد بزرگ مرد فلسفه مغرب زمین، «ارسطو»؛ کاملا مطابقت داشته و گوئی صورت تجسمی آن انگاره‌های فلسفی و زیبائی‌شناسی بود. همچنین دیدیم که چگونه آن تعریفِ « هنر نه تنها موجب پالایش عواطف می‌گردد؛ بلکه متضمن تفنن و لذت نیز هست. افزون بر این به کمال اخلاقی می‌انجامد21.»؛ چگونه در مورد آفرینندگان این هنر والا (دستبافته‌ها، خاصه گبه) و نیز مخاطبان آن، مصداق پیدا می‌کند.
متاسفانه از عدم آگاهی و این خصلت سنت‌ستیزمان است که اینچنین در معرض هبوط و در مرض از خود‌بیگانگی هستیم و این چنین تمامی ارزشهایی که در طول قرن‌ها شکل‌گرفته و حفظ شده بود، ناگهان بر سرمان آوار گردید و چه راحت معیارهائی که نه حتی از جانب مایه‌داران هنری که اقشار بورژووا و نیمه مرفه شهری سفارش داده می‌شود دارهای قالی و دستبافته‌هایمان را به تحت سیطره‌ی خود درمی‌آورد( تصاویر شماره 25 تا 27) و چه آسان تن به این تهاجم می‌دهیم.
هنر قومی و دستمایه‌های هنری آن به لحاظ بهره‌مندی از قابلیتهای بسیار زیاد به زعم «سر هربرت‌رید»، «با هربحثی دربارة هنر ارتباط مستقیم پیدا می‌کند.22 » البته مبرهن است که این بدین معنا نیست که هنر قومی با هیچ قاعده و اصولی قابل ارزیابی و ارزشگذاری نتوان بود، بلکه به نوعی بر پرمایگی این آثار صحه می‌گذارد. این ویژگی و خصلت بنیادی ماهیت خویش را از فروگذاری منیّت هنرمند و حذف هیجانات سطحی و عواطف مقطعی در جریان تولید اخذ می‌کند که تا کاری ساخته شود و کاری هست گردد، هنرمند خود را نیست می‌کند و کار را به خود کار وامی‌گذارد. اینچنین است که این آثار، گشودگی بی‌پیرایة حقیقت زنده خود می‌کنند.
بر همین اساس معیارهای هنری ملحوظ در گبه بختیاری با بسیاری از مؤلفه‌های هنر چه با نظرگاه کلاسی‌سیسم و چه با نگره‌های مدرن عشوه‌گری‌ها می‌کند. گوئی از یک سو آن هنگام که بنابر هدفی عقلانی آفرینشگری می‌کند و معرفت نظری و معرفت عملی و صناعی را به هم می‌آراید از فرمول‌بندی کلاسی‌سیسم در نظرگاه ارسطو املاء می‌کند و آنگاه که به مخاطبان خویش به نفع بازیهای خودبخودی رنگ و فرم بی‌تفاوت می‌شود و زمانی که فرمهای ناب هنری را کنکاش کرده و در صدد چیدمان آنها بر گستره کار ملاحظات زیبائی‌شناسانه می‌کند به آموزه‌های مدرن خصوصا «اصالت فرم‌های ناب» هنری دلمشغول است. با این وجود گبه بختیاری افزون بر این معیارها، دستبافته‌ای‌ست که زنان بختیاری در جریان مداوم تولید، بدون هیچ‌گونه پیش‌فرض و حس رقابتی در عرصه بازار و میدان عرضه محصول و تاملات کاسبکارانه برای تطمیع خریدار تولید می‌شود. دستبافته‌ای سرشته‌شده از تارو پودی‌که خود رنگ کرده و گره‌هائی که در خلسه‌ای آرامش‌بخش به امید زدن رنگ شادی بر محیط زندگی یک به یک زده می‌شود.
ترکیب فرم‌ها و صفحات رنگی گبه بختیاری آن هنگام که چند بافنده در جریان مشترک تولید با هم می‌بافند، زاده حساسیت بصری و تعاملات تجسمی‌ست که بر توافق و تفاهم انسجام می‌یابد. اگر هم به تنهائی توسط یک بافنده انجام پذیرد، چیدمان و توزیع رنگها بستگی تام به توافق خود با حال و قراری‌ست که در آن زمان بر او عارض گشته و بستر کار نیز موافق آن حال گردن بدان حکم نهد البته مبرای از هرگونه گششها و گرایشات سطحی رومانتیک و لحظه‌ای. برخی کبه‌های بختیاری نیز که صحنه‌های طبیعت و مناظر را موضوع کار قرار می‌دهد از این تاملات برکنار نبوده و به هیچ روی بازنمائی صرف بر نگاه هنرمند سایه نمی‌اندازد، بلکه او دفرماسیون منظرة مورد نظر را آنچنان که زمان و حال؛ در حین بافت حکم می‌دهد، گزینش کرده و رنگ ‌می‌زند.
هنرمندان بافنده گبه بختیاری در بستر کار بنابر اقتضای تکنیک بافت و ضرورت دستگاه کار از فرم‌ها و آرایه‌های انتزاعی و کم‌پیرایه که در دستبافته‌های دیگر از جمله گلیم و قالی مورد کاربرد وسیع‌تری دارد، با ادغام قریحه ساده‌گرای خویش به فرم‌های ناب و مجردی دست یافتند که از این حیث این دستبافته را در بین سایر دستبافته‌ها بختیاری در انطباق با معیارهای زیبائی مدرن ممتاز گردانده است. این دستبافته در ابتدای امری که در بازارهای جهانی خصوصا امریکا و اروپا شناخته و عرضه می‌شد به لحاظ بهره‌مندی از فاکتورهای سادگی؛ بی‌پیرایگی و خلوص که در نظر ایشان «حقیقت راستین23» به حساب می‌آمد، توفیق چشمگیری یافته بود.
امید است با معرفی‌ بهتر شاخصه‌های هنری و زیبائی این دستمایه‌های هنری و فرهنگی اقوام ایرانی که در نهایت زیبائی با معیارهای معتبر هنر قابل رقابت و ارزشگذاری‌ست بهتر شناسانده شود و به جهت حفظ و احیاء آنها چه در قالب سنتی‌شان و چه با تدوین و تالیف «کارکردی» جدید برای ایشان از اضمحلال و فراموشی این آثار گرانمایه جلوگیری کرده‌باشیم.

پی‌نوشتها
1- امیر احمدیان، بهرام، ایل بختیاری، انتشارات دشتستان، تهران: 1378،ص19.
2- لسان السلطنه سپهر، عبدالحسین، تاریخ بختیاری ‌‌‌‌‌‌‌‍‍[شناخته شده به نام «تاریخ بختیاری سرداراسعد»]، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، بی جا،[تاریخ انتشار معلوم نیست]،ص7.
3-فیشر، ارنست، تولید اجتماعی هنر، ترجمه[؟]، انتشارات سروش، تهران: 1368، ص191.
4-هاوزر، آرنولد، فلسفه‌ی تاریخ هنر، ترجمه محمدتقی فرامرزی، انتشارات نگاه، تهران: 1363،ص337.
5-رید، سر هربرت، معنی هنر، ترجمه نجف دریابندری، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران:1374، صص 64-67.
6- ضیمران، محمد، فلسفه‌ی هنر ارسطو، انتشارات فرهنگستان هنر، تهران: 1384، ص37.
7- هاوزر، آرنولد، فلسفه‌ی تاریخ هنر، ص 364.
8- نیوتن، اریک، معنی هنر، ترجمه پرویز مرزبان، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، تهران: 1377، ص35.
9- رید، سر هربرت، معنی هنر، ص66.
10- کپس، گئورگی، زبان تصویر، ترجمه‌ی فیروزه مهاجر، انتشارات سروش، چاپ چهارم، تهران:1382، ص 97.
11- این رأی کاملاً ناصواب بوده و دلیل آن نیز این می‌تواند باشد که چون محققان دستبافته‌های ایرانی که به صورت میدانی در این خصوص تحقیق می‌کرده‌اند، اکثراً مستشرقینی بوده که بیشتر اطلاعات و مشاهدات آنان در بین اقوام و ایلاتی که مکان و مأوای ایشان از حیث تردد و حضور در آنجا مصائب کمتری برای محقق داشته، گردآوری شده ‌است. نیز در سرحدات این اقوام (مثلا عشایر فارس و قشقائی و اقوام لُر کهگیلویه) و مکانهای ساده‌رو و سهل الوصول با طایفه‌هائی چند از بختیاری همچون طوایف متمرکز در بخش لردگان که خود عموما کمتر بدین هنر دلمشغول می‌باشند، با نمونه‌هائی در خور از این نوع دستبافته برخورد نکرده‌اند، این عدم استقبال و وجود منابع مستند و قابل رقابت با انواع دیگر از اقوام و قبایل مورد مطالعه ایشان، را به دیگر طوایف و مردمان ساکن مکانهای صعب العبور بختیاری که پیشتر بواسطه جهانگردان و مردم‌شناسان معرفی شده بودند، تعمیم داده و اینگونه که گفته شد حکم صادر م

نويسنده: - | تاريخ: شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

صدای ایل: نگاهی به موسیقی مقامی بختیاری (1)

صدای ایل: نگاهی به موسیقی مقامی بختیاری (1)

زینب رزازی
BAKHTYARI MUSIC.jpg

بخش اول
مقدمه

تفاوت بارز مردمان اعصار گذشته با انسانهای عصر ماشین، نوع نگاه به زندگی و پدیده های پیرامونی آن است. برای یک آدم قرن بیست و یکمی، مرگ یعنی خداحافظی با زندگی، تولد یعنی افزایش جمعیت کره زمین و ازدواج یعنی قراردادی به منظور زندگی مشترک تا آنجا که امکان داشته باشد.

در این نگرش، واقعیت هایی چون تولد، ازدواج، مرگ، کار، جنگ و غیره، با معیارهای صرفاً مادی ارزیابی می شوند و عنصر غالب در نوع برخورد آدمیان با واقعیات مذکور، جهان ماده است.
اما برای مردمان ادوار گذشته، این مقولات ضمن آنکه یک واقعیت مادی تلقی می شدند، بعدی غیرمادی و معنوی هم داشتند که رفته رفته چنین نگرش هایی منجر به پیدایش آیین های گوناگونی در زندگی ابناء بشر گردید.
بر این اساس موسیقی در زندگی گذشتگان نه یک هنر بلکه بخش جدایی ناپذیری از وجوه مختلف زندگی آیین های قوام یافته مرتبط با آن، تولید، اجرا و درک می شد. مهمترین تجلی گاه موسیقی در زندگی بشر قدیم، بزنگاه هایی چون تولد، ازدواج، کار، جنگ، مرگ، خشونت های طبیعت و راز و نیاز چه از نوع بت پرستی و چه از نوع یکتا پرستی بوده است.
امروزه نیز با وجود تغییرات شگرف در زندگی آدمیان، همچنان برخی آیین های مرتبط با موسیقی را می توان در نقاط دور از تمدن های شهری جستجو کرد. گر چه به سختی می توان ادعا کرد این آیین ها و موسیقی های مربوطه، به طور صددرصد یادگار ادوار گذشته هستند ولی مقایسه آنها با ویژگی های زندگی و موسیقی امروزی نشان می دهد تا حد زیادی به گذشته تعلق دارند و به عبارتی رنگ و بوی تمدن کهن در چنین فرهنگ هایی به روشنی احساس می شود.
فرهنگ اقوام ایرانی یکی از مهمترین منابع آیین های تمدن بشری است که با توجه به مستندات تاریخی به گذشته ای نزدیک به سه هزار سال پیش باز می گردد. زبان و فرهنگ اقوامی چون بختیاری، کردی، لری و مازندرانی نشان می دهد که اولاً آنها بسیار کهن هستند و ثانیاً ریشه های مشترک بسیاری داشته اند و همچنان نیز می توان رگه های مشترک را در زبان و موسیقی آنها جستجو کرد.

موسیقی در نزد بختیاریها
ساکنان سرزمین بختیاری ازاصیل ترین وقدیمی ترین اقوام ایرانی وازبزرگترین ایل های ایران هستند ومهمترین جامعة عشایری ایران راتشکیل می دهند.درتقسیم بندی متداول کشوری سرزمین بختیاری بخش هایی ازشش استان چهار محال وبختیاری کهگیلویه وبویر احمد اصفهان فارس لرستان وخوزستان رادربرمی گیرد.دواستان چهار محال وبختیاری وکهگیلویه وبویر احمد محل سکونت عمدة ایل های بختیاری وسرزمین اصلی بختیاری است .این منطقه ازشمال شرقی به استان اصفهان (شهرهای داران وخوانسار ) ازشمال غربی به استان لرستان (شهرهای الیگودرز و...) ازمغرب به استان خوزستان (شهرهای دزفول شوشتر ایذه ومسجد سلیمان ) وازجنوب شرقی به استان فارس (منطقه نورآباد وممسنی ) محدود است .هنوز بخش مهمی ازایل های بختیاری کوچ نشین اند وقشلاق آنها معمولاٌ بخشی ازاستان خوزستان وییلاق شان اغلب استان چهار محال وبختیاری است.ایل بختیاری به دوشاخة بزرگ هفت لنگ وچهار لنگ تقسیم می شود. شاخة هفت لنگ بیش تر دراستان چهار محال وبختیاری زندگی می کنند وبه طایفه های متعددی ازجمله دورکی بهداروند (بختیاروند ) دینارانی باب بابادی سه دهستانی وجانکی تقسیم می شوند .شاخة چهار لنگ نیز به طایفه های متعددی مانند محمد صالحی موگویی کندل زو- میموند وزلکی تقسیم می شوند.بیش ترین جمعیت ایل بختیاری متعلق به شاخة هفت لنگ است .
زبان بختیاری ازشاخه های اصیل زبان پارسی قدیم است که بسیاری ازپژوهشگران ریشه آن رادرزبان پهلوی باستان یافته اند .فرهنگ بختیاری بسیار گسترده ومتنوع است .گستردگی وتنوع این فرهنگ هم به دلیل قدمت این قوم است وهم به دلیل وسعت جغرافیایی قلمروسرزمین بختیاری. فرهنگ بختیاری ضمن دادوستد بافرهنگ های مجاورتوانسته است ماهیت اصلی خویش رادر طول زمان حفظ نماید. موسیقی بختیاری درمنطقه جنوب غربی استان کهگیلویه وبویر احمد ونیز ممسنی ونورآباد دراستان فارس تاحدی متاثر ازموسیقی قشقایی است .دراین منطقه نقارة قشقایی جایگزین دهل بختیاری شده است .درعین حال -بسیاری ازنغمه های بختیاری ازطریق همین مناطق ( که معمولاٌ مسیر حرکت مشترک دوایل بختیاری وقشقایی بوده ) به موسیقی قشقایی راه یافته است .عنوان لری یالری ممسنی برای بسیاری ازآوازهاو ترانه های مهاجر به ایل قشقایی نمونه ای ازاین داد وستد است.
 موسیقی نواحی غربی استان چهار محال وبختیاری وبخش هایی ازسرزمین بختیاری که درجنوب غربی استان لرستان قرار گرفته است نیز ازتأثیرات موسیقی لری وگاه لکی درامان نمانده است.بنابراین موسیقی شمالی ترین بخش سرزمین بختیاری باموسیقی جنوبی ترین بخش آن تاحدودی باهم اختلاف دارند اگر چه محورهای اصلی این موسیقی برجای خود استوار مانده است.به این ترتیب درفرهنگ بختیاری شاهد انواع موسیقی .آیین ها وآداب رسومی هستیم که هر کدام درنوع خود بسیار بااهمیت اند .صرف نظر ازموسیقی محض ونیز آیین های شادی وعزاکه هیچ یک بدون موسیقی اجرا نمی شوند- آداب ورسوم بسیاری هستند مانند هبرسه (کل الیکوسه = کل علی کوسه؟)یامراسم طلب باران ونیز معجره ی سنگ که باموسیقی پیوند دارند.
موسیقی بختیاری رانیز می توان مانند موسیقی دیگر نواحی ایران ازجهات گوناگون به صورت های مختلف تقسیم بندی کرد.اما بخش های اصلی این موسیقی عبارتند از موسیقی مجالس شادی وعروسی موسیقی مراسم عزاداری موسیقی کار وموسیقی حماسی.
موسیقی مجالس عروسی وشادی
ترانه ها برخی ازآوازها وموسیقی انواع رقص ها مشخص ترین انواع این موسیقی هستند .ترانه ها اغلب توسط همة مردم ومشخصاٌ زنان ودختران توشمال خوانده می شوند .درخواندن این ترانه ها معمولاٌ حاضران خوانندگان راهمراهی می کنند .دوالالی واسونک ها، آهای گل، المان المان، شیرین شیرین وسروازجملة این ترانه ها هستند. ترانة حنا حنا (نی نای ) نیز ازترانه های نسبتاٌ منسوخ شده ای است که معمولاٌ زنان آن رامی خواندند.رقص درایل بختیاری نمادی حماسی دارد ونشانة اتحاد و همبستگی است .معروفترین این رقص ها عبارتنداز رقص چوبی سه پا پنج پا، دستمال بازی، رقص مجسمه، ترکه بازی یا رقص جنگنومه. دررقص های سه پا ودستمال بازی زنان ومردان می توانند باهم به اجرای رقص بپردازند اما رقص ترکه بازی یاجنگنومه مخصوص مردان است .رقص دستمال بازی انواع مختلف یا مراحل مختلفی دارد که شامل دستمال بازی عربی یلمبه ورقص معمولی است .بیش تر شرکت کنندگان هنگام رقص ترانه هایی رانیز می خوانند.

موسیقی مراسم عزاداری
موسیقی عزاداری یاچمر به دوبخش وابسته به هم تقسیم می شود که شامل گاگریوخوانی وموسیقی مراسم کتل است .واژة گاگریویا گوگریو به معنای بگو بخوان گریه کن ونیز بساط وجایگاه گریستن است .این مرثیه ها شرح دلاوری ها ورشادت های افراد ازدست رفته است که باآوازی غمناک وعجیب اجرامی شوند.گاگریو نوعی آواز است که میان تک خوان وگروه بطور متناوب مبادله می شود ومعمولاٌ زنان وندرتاٌ مردان آن رامی خوانند ومتن شعرهای آن هجایی است .آوازهای گاگریو بسیار کهن هستند وبررسی آنها می تواند پیشینة گونه هایی ازآوازهای آیینی مذهبی ایران قدیم راروشن کند دربعضی ازمناطق بختیاری به جای واژة گاگریو یاگوگریو ازواژه های این سرو چی ونه دوندال یا دونگ دال استفاده می کنند به هر ترتیب این مرثیه ها رامعمولاٌ بانویی بزرگ زاده وخوش آواز شروع می کند وحاضران به صورت گروهی اورا همراهی می نمایند .درتوالی آوازها سرنا ودهل نیز به طور متناوب نواخته می شوند.مراسم کتل نیز بخشی از مراسم عزاداری بختیاری است .موسیقی این مراسم آهنگ چپی (وارونه) است که باکرناودهل نواخته می شود.دراین مراسم اسب متوفی را سیاه می پوشانند وتفنگ وسایر لوازم جنگی او را به آن می آویزند .یکی ازمردان ایل اسب را به آرامی درمیدانگاهی می چرخاند وزنان ومردان باسروپای برهنه به دنبال کتل حرکت می کنند وبه زاری می پردازند. مرگ هر فرد درهر سن وگروه اجتماعی سوگنامه خاص خود رادارد.

نويسنده: - | تاريخ: شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

• موسیقی کار در بختیاری

بخش دوم
•    موسیقی کار
کارهای کشاورزی ودامداری درایل بختیاری آوازهای ویژه ای دارند . وزن هرآواز معمولاٌ تابع حرکت های آن کار معین است .معروف ترین این آوازها عبارتند از:

    مشک دوغ یا مشک زنی که توسط بانوان خوانده می شود.
    برزگری ( برزگرونه )
    هله هی (خرمن کوبی )
    سر کوهی یا سرصیادی  که آوازهای مراسم شکار است
    وهی بربره که آوازهای چوپانان دربهار است.
 
موسیقی حماسی
صرف نظر ازاین که فرهنگ وموسیقی بختیاری درمجموع دارای مضمون حماسی وسلحشورانه است اما گاه این مضمون دربخش هایی ازموسیقی این منطقه جلوة بیش تری دارد.شاهنامه خوانی یکی ازاین نمونه ها است .خواندن شاهنامةفردوسی که گاه درایل به آن جنگ هفت لشکر نیز می گویند،ازدیر باز درمنطقه بختیاری مرسوم بوده وگاه بروزن شعر های آن شعرهای جدیدی نیز سروده می شده است .درقدیم معمولاٌ قبل ازآغاز جنگ مجلس شاهنامه خوانی برپامی شدوتانیمه های شب به درازا می کشید .به طور کلی انتخاب داستان درمجلس شاهنامه خوانی یا تابع ضرورت واقتضای مجلس ویا به خواست مردم بوده است درمنطقه بختیاری گاه شاهنامه رابه همراهی نی می خواندند.آوازهای شاهنامه خوانی درحوزة شاهنامه خوانی مجلسی قرار می گیرد.
همانطور که گفته شد موسیقی بختیاری بر اساس پراکندگی و مناطق قشلاقی و ییلاقی این ایل در استان چهارمحال و بختیاری و قسمت هایی از استان کهکیلویه و بویراحمد و نیز به طور عمده و به ترتیب اهمیت در مناطقی از لرستان، خوزستان، اصفهان، همدان (تویسرکان)، بوشهر، فارس و استان مرکزی رواج دارد. این پراکندگی که ناشی از قرن ها کوچ و جابجایی ایلات و طوایف بختیاری در استان ها و نواحی مذکور است، موجب گردید تا موسیقی این ایل به طور محسوسی بر موسیقی مناطق فوق تأثیر گذاشته و در مواردی نیز از آن متأثر شود. با این همه موسیقی بختیاری از نظر ساختار و فرم نغمات از چنان شاخصه هایی برخوردار است که به آن شخصیتی مستقل و ممتاز بخشیده و به خاطر ویژگی های منحصر بفرد به عنوان یکی از مهم ترین گونه ها و رپرتوارهای موسیقی قومی و ایلی در ایران قابل بررسی است.
بختیاری‌ها در سادگی و مهربانی و دوستداری میهمان و هنردوستی زبانزدند. فرهنگ و هنر بختیاری یکی از غنی‌ترین ذخایر فرهنگی و هنری ایران و تمدن بشری به‌شمار می‌آید و دستاورد زنان زحمتکشی است که علاوه بر هیزم‌آوری، مشک‌زنی، شیردوشی، نان‌پزی، تربیت فرزندان و شرکت در امور زراعی، بزرگ‌ترین حامیان و اشاعه‌دهندگان فرهنگ و هنر بختیاری به شمار می‌آیند. هنروری و ذوق سرشار از تودرتوی طرح‌ها و نقش متنوع و ترکیب‌بندی بی‌نظیر رنگ‌ها در بافت بداهه قالی، گلیم و جاجیم و نیز از دل قصه‌ها و اشعار و شور آفرینی رقص‌ها و لطافت نغمه‌ها و ترانه‌ها سر بر می‌آورد.
موسیقی بختیاری متنوع و آواز‌خوانی در آن شاخص است. مضامین آوازها از توصیف طبیعت و رنج و مرارت زندگی کوج‌نشینی و اندوه هجران و فراق یار و دیار تا ستایش عشق و زیبایی را در بر می‌گیرد. رواج منظومه‌های تغزلی ادب‌فارسی ( لیلی و مجنون و خسرو و شیرین) و منظومه‌های بومی ایل و تقدس و ستایش پهلوانان حماسی با وجود 100 شاهنامه‌خوان حرفه‌ای در مناطق مختلف بختیاری و ستایش قهرمانان و دلاوران و سرداران ایل در آوازهای مختص رویدادهای تاریخی معاصر (نظیر علی‌داد، ابوالقاسم خان) نشانگر علاقه بختیاری‌ها به حفظ میراث‌های ادبی و موسیقیایی و فرهنگ و تاریخ خود است.بخشی از موسیقی با متر مشخص شامل ترانه‌های عروسی است که همراه دست‌زدن ( شپ = shep = تنگه = Tenge )توسط زنان و گاهی با دایره (بیشتر در شهرها و روستاها) اجرا می‌شود. موسیقی‌سازی مختص مراسم شادی و سرور بیشتر برای اجرای آهنگهای رقصی و نیز مراسم سوگواری ( پرسه = پرس) با کرنا، سرنا و دهل اجرا می‌شود. کمانچه‌نوازی در هفتاد هشتاد سال اخیر به تاثیر از عاشیق‌های قشقایی و مطرب‌های دوره‌گرد و نیز رسانه‌ها در شهرکرد مرکز استان چهارمحال و بختیاری و سایر شهرها ( بن ، بروجن ... ) رایج شده که با آن‌ها آهنگهای چهار محالی ، ترکی و بختیاری و موسیقی دستگاهی ایران ( رنگها و چهار مضراب و برخی دستگاها و آوازها نظیر شور ، دشتی ، همایون، کردبیات، چهارگاه، سه‌گاه، و ماهور را که به موسیقی بختیاری نزدیک‌ترند) اجرا می‌کنند. تار و تنبک را مطرب‌ها رواج داده‌اند. نی‌هفت‌بند یا چوپانی خاص عشایر کوچرو و نگهدار گله است و رپورتوار آن در حال حاضر رو به اضمحلال می‌باشد.

نويسنده: - | تاريخ: شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

صدای ایل: نگاهی به موسیقی مقامی بختیاری (3)

صدای ایل: نگاهی به موسیقی مقامی بختیاری (3)

زینب رزازی
91089441_2589377.gif

مقام‌های موسیقی ایل بختیاری به نام بیت ( beit)معروف هستند. از مشهورترین آنها به مقام گله‌داری، برزگری، ابولقاسم‌خان و مقام شیرعلی‌مردون که تعداد آنها حدود 20 تا 25 مقام است می‌توان اشاره نمود.  

                         
هر طایفه و تیره نوازندگان محلی ویژه‌ای دارد که به آنها توشمال می‌گویند. توشمال‌ها دارای طایفه و محل زندگی جداگانه‌ای هستند، مخارج سالیانه خود را با شرکت در مراسم عروسی، عزاداری و جشن‌های دیگر به دست می‌آورند و به کار زراعت و دامداری نیز می‌پردازند.توشمال‌ها مردمی عاشق پیشه و شاعر مسلک هستند که بیشتر وقت زندگی روزانه خود را صرف ساختن ابیات، لطیفه‌ها، ضرب‌المثل‌ها و متل‌ها می‌کنند. آنان در به وجود آوردن آثار و ادبیات عامیانه سرزمین بختیاری سهم بسزایی دارند.
 آلات موسیقی بختیاری‌ها، ساده، محدود و عمدتاُ شامل: کرنا، ساز و دهل است. آوازهای محلی روستاهای چهارمحال و بختیاری با لحجه‌های مخصوص به خودشان به خصوص در هنگام عروسی و شادی واقعاً جالب توجه است.موسیقی بختیاری یکی از حوزه های گسترده موسیقی مقامی ایران است. نام مقام ها بیانگر نسبت هر نغمه با موضوع و سرگذشت ابداع آنهاست و این بدان معناست که هر مقام اصیل موسیقی بختیاری در نسبت با مراسم، آئین ها و یا سنت های ایل بختیاری تکوین یافته است. اما مرور زمان و وسعت ارتباطات، مخصوصا در حوزه شنیداری با گرایش های انتزاعی، تجریدی و گاه التقاطی سبب شده است تا نغمه های ناب این موسیقی از دسترس دور بماند و یا کم فروغ گردد. نغمه های دیگر موسیقی بختیاری که بعد از موسیقی کهن این قوم شکل گرفته اند، عمدتاً تصانیفی است که بر اساس لحن کلی موسیقی بختیاری و بعضاً متاثر از یکی از مقام های اصلی یا نغمه های وابسته به آنها ساخته و اجرا می شوند. درونمایه و مبنای مضمونی این موسیقی عمدتاًّ بر محور معیشت دامپروری و روابط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن معطوف بوده و بازتاب نحوۀ تعامل و تفکّر بر زندگی افراد ایل است.
اصیل ترین نغمات موسیقی بختیاری عمدتاً در زاگرس مرکزی به ویژه مناطقی از چهارمحال و بختیاری تا خوزستان و منطقۀ موگویی و سر آقا سید قابل ردیابی است.
موسیقی این ایل به دو بخش کلی موسیقی سازی و آوازی قابل تفکیک می باشد. موسیقی سازی این منطقه شامل نغمات و تکه هایی است که توسّط کرنا، سرنا، سرنای دوبر، دهل مضاعف، دایره (عمدتاً در بخش میزدج)، نی شیت و نی چوپانی هفت بند اجرا می شوند. مهم ترین بخش از این گروه نغمات شامل موسیقی انواع بازی ها، رقص ها، مراسم سوگ آمیز کتل است که توسّط کرنا، سرنا و دهل نواخته شده و نیز قطعات و نغمات چوپانی است که ناظر بر فعالیت های دامپروری است. این گروه از نغمات فاقد بیان آوازی است.
موسیقی آوازی بختیاری که بخش بزرگی از موسیقی ایل را تشکیل می دهد، عمدتاً در سه فرم شامل آوازهای با متر آزاد، (مانند گاگریو)، آوازهای با متر فراخ (مانند خسرو و شیرین) و آوازهای با متر مشخص و با تقارن های معین متریک در جملات و ریتم (مانند دای نی ها day-ni-ha) قابل تعریف است. لازم به ذکر است که عنوان کلّی نغمات و ملودی ها در میان ایل هنگ (hang) یا آرنگ (arang) است. ضمن اینکه برخی نغمات نیز دارای پیشوند یا پسوند مقوم (moqum) می باشد.
این موسیقی مانند دیگر انواع موسیقی ایلی و قومی نواحی ایران از کارکردهای مختلف و متنوعی برخوردار بوده و اقشار مختلف ایل (اعم از سنی و جنسی) با آن مأنوسند. یادآوری و قید نام افراد در لالایی، نغمه های عروسی، بلال ها، نغمات حماسی و گاگریو (موسیقی عزا) مبیّن این نکته است که این موسیقی از تولّد تا مرگ با یکایک افراد ایل در ارتباط است. از این منظر هر یک از اقشار اعم از کودکان، جوانان، سالخوردگان و زنان موسیقی های مخصوص به خود دارند.
به غیر از نغمات آوازی لالایی یا سرتوه (sartave) که در اوصاف و جهت آرامش نوزادان از سوی مادران خوانده می شود، کودکان نیز با انواع ریزمقام ها و ترانه هایی با ریتم متقارن همچون بی لی (bey- li)، تیشترک tistarak) (یا تیشتر تیشتر(tistar- tistar) و عاریس بازنده (aris- bazande) خود را سرگرم می سازند.
زنان ایل در شئون مختلف زندگی و معیشت نغمات خاصی می خوانند. آوازهای تن دار (tandar) یا قالی بافی، آوازهای گاودوشی و مشک زنی، آوازهای مخصوص چرای گاو (گلو گلو golu- golu) و آوازهای سوگ آمیز گاگریو (gagriv) نمونۀ نغمات مختص زنان است. بر این مجموعه باید ریز مقام ها و ترانه های سرور آمیز مانند آهای گل و دای نی نای را نیز افزود. این گونه ترانه ها به صورت تک خوانی، همسرایی و یا مبادلۀ آوازی میان خوانندگان اجرا شده و عموماً در مراسم جشن و سرور و عروسی ها یادآور خوشی ها و الهام بخش آرزوهای شیرین دختران و زنان ایل است.
بر این اساس موسیقی ایل بختیاری یکی از اصلی ترین وجوه فرهنگ ایلی و بازتاب تفکّر، ذوق و زیباشناسی مردم ایل است.موسیقی مقامی بختیاری که ارتباط تنگاتنگی با فرهنگ ،آیین وزندگی ایل دارد را شاید نتوان به صورت زیر تقسیم بندی کرد:
1- مقام گاه گریو
اصطلاح "گاه گریو" به معنی وقت و هنگام مویه است. به آن "گوگریو" هم گفته می شود که به معنی امر به مویه گری است. مویه گری به معنی میتولوژیک در موسیقی عزای بختیاری در عصر حاضر هم وجود دارد؛ اگر چه علت ظهور آن دیگر، به جا آوردن آیین ها مطابق با اجزای نهاده شده نیست، اما لااقل صورت کلی آن قابل دریافت است و مقام "گاه گریو" بستر ظهور این جنس از موسیقی مویه گرانه است.
اما در توصیف مصداق گونه "گاه گریو" اشاره به " علی داد نودال کـُش " ضروری می نماید.
"علی داد" مرد شجاع، دلیر و قهرمان ایل بختیاری که قادر بوده است 9 "دال"(لاشخور) را با یک تیر در آسمان بزند؛ توسط برادر خود به حسد کشته می شود. موسیقی دانان و مویه گران بدین سان برای " علی داد " مویه ها نمودند و در مقام "گاه گریو" اشعار فراوان خواندند و گریستند.  در مقام " تیپومی " نیز که اشاره به خصایص فیزیکی و روحی قهرمان دارد، خوانندگان به صورت بداهه اشعاری می خوانند و جمع با آنان دم می گیرند و جنسی از مویه گری که کم نظیر است، تجلی می یابد.
سکندر درد تو درمون نداره/گذشته کار تو برگردون نداره
2- الف) شیر علی مردان
شیر علی مردان یکی از خان های ایل هفت لنگ بود که در مبارزه با حکومت جور سرانجام به شهادت رسید.
ب) گلوم گلوم
تصنیفی تغزلی است که انواع مختلف دارد.
3- سرکوهی
مقامی کهن است که چوپان ها آن را با نی می خواندند و می نواختند. این مقام در عصر حاضر با سازهای دیگری نیز نواخته می شود.
4- الف) لچک ریالی
زنان ایل بختیاری به روسری یا دستمال سر خود که به آن لچک گفته می شود، سکه می دوخته اند و زنان متمول جنس سکه ها را از نقره انتخاب می کردند. نام تصنیف به این موضوع اشاره دارد. این نغمه اغلب در مراسم شادی نواخته می شود و مورد علاقهً فراوان مردم بختیاری است.
ب) برزگری
این نغمه در راسته ای موسیقی کار قرار می گیرد و در مورد درو و کشاورزی است که همراه شعر با حالتی تغزلی خوانده می شود. البته بعدها با تغییراتی توسط سازهای دیگر نیز نواخته شده است.
5- الف) پیش نوازی
به عنوان مقدمه نواخته می شود.
ب) حوری حوری
نام زنی است که منظومه ای عاشقانه در وصف او سروده شده است.
6- الف) چشمهً کوه رنگ
یکی از چشمه های قدیمی و پر آب است که سرچشمه رودخانه بزرگ استان چهارمحال و بختیاری و استان های مجاور به شمار می آید. نغمه در وصف این چشمه پرداخته شده است.
ب) سحر ناز
نغمه ای تغزلی که در وصف "سحر ناز" زن زیبای بختیاری است.
7- الف) چوب بازی
همان گونه که از نام آن استنباط می شود؛ نوعی موسیقی همراه با چوب بازی است که در آن دو یا چند مرد با حالتی حماسی و هماهنگ با ضرب آهنگ موسیقی، نبردی نمایشی را به اجرا در می آورند. نغمه های این نوع چوب بازی در موسیقی بختیاری کاملا منحصر بفرد بوده و مخصوص ایل بختیار است.
به لحاظ طبقه بندی، چوب بازی یکی از انواع اصلی و مهم موسیقی بختیاری است و مقامی کاملا مشخص و شناخته شده به حساب می آید. در تشخیص ماهیت و ساختار و حتی شیوه اجرای آن، دو نشانه مهم قابل ذکر است. اول اینکه موسیقی چوب بازی مخصوص کرنا و دهل است و تبعیت تمامی نغمات و الحان آن از یک ریتم، میزان  و متر مشخص است. مشخصه دیگر و فرعی این مقام، تعلق آن به فضای باز است، چرا که صدای پر حجم و پر طنین کرنا و دهل در فضای بسته خوشایند نیست، زیرا نوای دهل و کرنا و مقام و بازی چوب بازی، اصولا تمرینی برای میدان رزم آوری است. هنگام اجرای مقام چوب بازی که با آن دو رقصنده مشغول رقص و چوب بازی هستند، ضربات چوب رقصندگان چنان محکم و پر قدرت است که بر اثر برخورد چوب های بسیار محکم بلوط به یکدیگر که مانند شمشیر است، چوب ها شکسته و به هوا پرتاب می شوند.
ب) نی چوپانی
نامی دیگر برای انواع سرکوهی هاست که توسط چوپانان نواخته و خوانده می شود.
8- گلمی، های گل
از تصانیف جدید است که بر اساس حالت های کلی موسیقی بختیاری ساخته شده و اساسا به سازهای باستانی بختیاری تعلق ندارد.
9- جشن نوروزی
نغمه ای که در ایام عید نوروز و یا به مناسبت اعیاد دیگر نواخته می شود. این نغمه به احتمال فراوان از موسیقی های دیگر، وارد موسیقی بختیاری شده است و اصالت آن در حوزه موسیقی بختیاری نیست.
11- الف) مقام بیدگونی
لفظی کلی است که اشاره دارد به نغماتی که منشاء بیدگونی دارند.
از جمله این نغمات گلوم گلوم است. گلوم گلوم در موسیقی بختیاری انواع مختلفی دارد که نوعی از آن تحت تاثیر یکی از نغمه های خراسانی است.
ب) گل ناز جهرم
گل ناز جهرم هم مانند گلوم گلوم در حوزهً مقامی کلی که به آن حاجیونی گفته می شود، به اجرا در می آید یا لااقل لفظ حاجیونی به منشاء نغمه اشاره دارد.
ج) فرود
در موسیقی بختیاری، مانند موسیقی های دیگر، فرودهای شناخته شده ای و جود دارد. این مشخصه در موسیقی بختیاری بسیار بارز است.
هر چه که به نغمه های قدیم تر رجوع کنیم، حالت کلی این فرودها شبیه تر و همسان تر می نماید.

نويسنده: - | تاريخ: شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

تبارشناسی و تاریخ بختیاری

تبارشناسی و تاریخ بختیاری
بختیاران کیستند؟ آیا می توان با اتکاء به گفته ها و نقل مورخان یونان و روم و در غیاب فرهنگ کتابت که بلیه ای بزرگ برای تاریخ ایران است ردپایی در دوران باستان از این قوم یافت؟

آیا آنان ساکنان اولیه کوهستان زاگرس بودند و یا جزئی از اقوام آریائی کوچنده به این سرزمین؟ نسبتشان با ایلامی ها و پارسیان چیست؟ بر پژوهشگران کوشنده و علاقمند به شناخت بختیاری ها لازم است با نگرشی تازه و بدون پیشداوری و یا گرته برداری از اقوال مسشرقین در لابلای تاریخ مکتوب و یافتن رگه هایی از فرهنگ و فولکلور و آداب و سنن این قوم و اقوام همجوار و هم تبار و هم زبان، یعنی شاخه های دیگر قوم بزرگ لر و کردها، برگ هایی مستند و مدلل در زمینه شناخت بختیاری ها به گنجینه فرهنگ ایران و اقوام ایرانی بیفزایند. تاریخ پس از اسلام خصوصا دوران صفویه به بعد که این قوم نقش پررنگی در حاکمیت سیاسی ایران ایفا نموده اند و بویژه انقلاب مشروطه که دگرگونی ساختاری در جامعه ایران و به تبع آن بختیاری ها به وجود آورد، زمینه های بکر و ناگشوده ای است که همت پژوهشگران را می طلبد و امید داریم که علاقمندان به حوزه فرهنگ و تمدن ما را از دانش خود بی نصیب نگذارند.
 
جامعه شناسی بختیاری ها
بنا بر یکی از نظریه های مورد اجماع نسبی هسته اصلی جماعت کوچ رو بختیاری بر پایه «مال» بنا شده است که شامل چندین سیاه چادر متشکل از برادران و عموزادگان می باشد و در مراحل بعدی این ساختار بصورت عمودی مال؛ اولاد؛ تش (هم آتش)؛ تیره؛ طایفه؛ باب و ایل از گذشته تا کنون رواج داشته است. با توجه به خصیصه پدرسالاری در نزد این قوم و الزام به حفظ نام هفت پشت پدری و عدم وجود نسب نامه یا تذکره خانوادگی، می توان یقن حاصل کرد که عموما ساختار «تش» که مشتمل بر چند اولاد همخون و وابسته به هم است، نسبت خویشاوندی بر پایه نیای مشترک را مسجل می دارد اما فراتر از آن «تیره» که شامل چند «تش» می باشد، این استناد به وابستگی خونی یا «نیای مشترک» مبهم می گردد. گمان بر این است که وابستگی تیره ها و طایفه ها و ساختارهای بعدی عمدتا برپایه همجواری و هم پیمانی در جنگ و صلح [خین و چو(خون و چوب)] و یا مالیات دهی استوار است و تقسیم کلی این قوم به دو ایل «چهارلنگ» و «هفت لنگ» نیز آنچنان که از قول پیشینیان آمده بر پایه مالیات دهی استوار بوده است و نه وابستگی خونی و نیای مشترک. چنانکه من باب مثال باب «دینارانی» از ایل هفت لنگ بر مبنای اتحاد طوایفی است که منشأهای گوناگون داشته و بواسطه محل سکونتشان در کوه دیناران، بدین نام خوانده می شوند. در خصوص بختیاری های یکجانشین که عمدتا در دو سده اخیر و به مرور به علل مختلف از کوچ نشینی دست کشیده اند، هیچ پژوهش مستندی صورت نگرفته و باید دانست که این ساختار لزوما در مورد آنان صدق نکرده و ساکنین یک روستای بختیاری نشین بیشتر متشکل از چند فامیل است که به گمان همان ویژگی اولاد نزد کوچ روان را داشته باشد و فراتر از آن خود را وابسته به جماعت دیگری نمی دانند. بررسی کارکرد و نقش هر جمعیت از ساختار عمودی نزد کوچ روان می تواند زمینه مناسبی به لحاظ مردم شناسی فراهم آورد، همچنان که بررسی جماعت روستانشین و تفاوت و مشخصه و ویژگی هر یک به هنگام رویدادهای مختلف کوچ نزد کوچ روان و کشاورزی نزد یکجانشینان، علاقه و جهد محققین را می طلبد.

اقتصاد و معیشت بختیاری ها
ایلات دامدار بختیاری از دیرباز تا کنون نحوه معیشت و داد و ستدشان همچون سایر جوامع کوچ رو بر پایه اقتصاد دامداری، یعنی پرورش دام است.  دراین میان شرایط اقلیمی یعنی وجود مراتع پرآب و علف نقش بسزایی در زیست ایلات کوچ رو دارد. عمده ترین مشاغل نزد کوچ روان چوپانی ست و شیوه هایی مختلف دستمزدی میان دامدار و چوپان رواج دارد که عمدتا جنسی (کالا) است و به میزان معینی از زاد و ولد گوسفندان وابسته بوده است. ده به یک یعنی به ازای هر ده گوسفند یک بره نر دستمزد چوپان تعیین می شده و تفاوت آن با شکل دیگر تعیین دستمزد یعنی پنج به یک در این بوده که در شکل اول دامدار متقبل هزینه خورد و خوراک و پوشاک چوپان بوده و در شکل دوم خود چوپان این هزینه ها را بر عهده می گرفته است. اشکال دیگری همچون «نیمه ای»، «نیم سودی» و یا «دستمزدی» نیز وجود داشته است که البته جای بررسی بیشتر دارد. سایر مشاغل وابسته به دامداری سیار نیز اکثرا توسط افرادی خارج از ساختار ایل انجام می شده است. در اقتصاد بختیاری های یکجانشین کشاورزی نقش عمدتری داشته و در جوار آن هر خانوار تعدادی دام نگهداری می کند. به لحاظ آنکه تا کنون پژوهشهای مستقلی در خصوص شیوه اقتصاد داد و ستدی یا تهاتری (کالا به کالا) اقوام کوچ رو در گذشته و روند آن تا شکل کنونی اش که عمدتا نقدی می باشد صورت نگرفته، لازم است محققین با توجه به وضعیت اقلیمی ایلات بختیاری در دو منطقه گرمسیر و سردسیر و رابطه و تعامل اقتصادی آنان با شهرهای همجوار و روستانشینان به بررسی ویژگی های  این گونه اقتصاد معیشتی و وجوه گوناگون مرتبط با آن بپردازند.

زبان و فرهنگ فولکلور بختیاری
فرهنگ شفاهی بختیاری ها در سالیان اخیر توسط بسیاری از کوشندگان در زمینه شعر(بیت)؛ داستان(متل)؛ چیستان(چنه چنه)؛ ضرب المثل ها و بسیاری از آداب و رسوم همچون شیوه برگزاری عروسی و عزا و بازی ها جمع آوری و به ثبت رسیده است. در زمینه زبان نیز کتبی چند در خصوص ساختار واژگانی و نحوی زبان بختیاری و همچنین دستور زبان آن به تبع رسیده که جای قدردانی و سپاس دارد اما این پویش ها مادامی که به شکل علمی و در قالب روشهای تحقیقی شناخته شده و مرسوم صورت نگیرد، گره ای از سایه روشنهای منشاء این قوم و روند زیست آنان در دیرینه تا حال و ارتباط آن با تاریخ و فرهنگ ایران زمین نخواهد گشود. بایسته آنکه علاقمندان با نگرشی سیستمی، ارتباط زبان و فرهنگ و آداب و سنن و فولکلور این قوم را در ارتباط با سایر اقوام فارس زبان از دیر باز تا کنون بازیابند. اینکه زبان بختیاری گویشی متعلق به زبان پهلوی میانه است قولی است که اکثر محققین بدان معترفند اما مهم بررسی سیر تطور و تکوین این گویش در گذر زمان و ارتباط کنونی آن با زبان فارسی رایج است و این پرسشی مهم که در زمانه ای که دنیا بسوی دهکده جهانی در حرکت است، احیاء و حفظ و گسترش این گویش با توجه به این امر که آیا اصولا قابلیت گسترش دارد یا خیر، چه گره ای از مشکلات کنونی زبان فارسی مادر را می گشاید، در این بررسی ها و پژوهشها پاسخ خود را می یابد. پیشنهاد مشخص در خصوص این گویش یکی اینکه می توان با استخراج افعال بسیط مهجور مانده و مصدر سازی از این گونه افعال به زبان فارسی یاری رساند تا از افعال مرکب رهایی یابد.
دیگر شئون فرهنگی و تمدن، عرصه هنرورزی و صناعت هنری ست که بایسته است اکنون مجال پژوهش درخور شأن خود را بیابد. پرداخت به هنرهای صناعی با وجود عرصه ها و گونه های متنوع از جمله دستبافته ها جای کار و تحقیق خاص و ویژه ای دارد که می توان با تحلیل صحیح آن نگرش های زیبائی شناسی قومی را تبیین و تشریح کرد. همچنین است وضع موسیقی، رقص، آواز و سایر هنرهای فرعی در نزد این قوم شناخته شده.
در سایر زمینه های فرهنگی یافتن رگه هایی از ایران باستان که در فرهنگ شفاهی بختیاری ها محفوظ مانده و آنانرا حافظان فرهنگ و آداب و سنن اصیل ایرانی معرفی می نمایند، البته درخور ستایش است. همچنان که زدودن ابهام از گوشه هایی از تاریخ آنان مانند نحوه پذیرش اسلام و تاریخ این پیوند از چه هنگام و تاثیرات آن که تا کنون مغفول مانده و ویژگی های اسلام کوچ روان و تمایز آن با اسلام یکجانشینان و تاثیر آیین ها و باورها و فرهنگ جوامع شهری همجوار در فرهنگ اقوام بختیاری همه و همه زمینه های بکری ست که محتاج پویش و پژوهش محققان و دلسوختگان عرصه فرهنگ و ادب این مرز و بوم است.
اینک  جای خوشبختی است که فرصتی مغتنم پیش روی ما نهاده شده تا با چالشی فراگیر، ضمن بازبینی دیگربار این نهاده های قومی، برآن باشیم تا گوشه های فراموش شده یا کم رنگ قومیت شریفمان را از پس سایه روشنهای تاریخ شفاهی و مکتوبمان نگاهی دوباره داشته باشیم. امیدواریم انتظار ما بی پاسخ نماند و علاقمندان فرهنگ؛ ادب؛ تاریخ و اخلاق قومیت مان ما را در این راه صعب تنها نگذارند. در همین راستا انتظار داریم این دوستان دست ما را فشرده و آثار و تحقیقات خود را از ما دریغ ننمایند

نويسنده: - | تاريخ: شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

سد بختیاری

سد بختیاری با ارتفاع ۳۱۵ متر بر روی رود بختیاری که از سرشاخه‌های رود دز می‌باشد احداث خواهد شد و بلندترین سد بتنی دو قوسی جهان خواهد گردید. موقعیت جغرافیایی این ساختگاه ۴۸ درجه و ۴۶ دقیقه و ۵۰ ثانیه طول شرقی و ۳۲ درجه و ۵۷ دقیقه و ۴۱ ثانیه عرض شمالی بوده و در مرز بین استان‌های لرستان و خوزستان قرار دارد. از لحاظ تقسیمات زمین‌شناسی در پهنه زاگرس چین خورده واقع شده‌است و سازند سروک متعلق به کرتاسه اکثر سنگهای محدوده ساختگاه را تشکیل می‌دهد. این سد در محدوده جغرافیایی شهرستان الیگودرز می باشد.

نويسنده: - | تاريخ: جمعه 14 بهمن 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

عملیات اجرایی بلند‌ترین سد جهان به زودی آغاز می‌شود

 
عملیات اجرایی بلند‌ترین سد جهان به زودی آغاز می‌شود


مقدمات این طرح آغاز شده و به طور رسمی آخر امسال یا اوایل سال آینده کلنگ زنی خواهد شد.

ايلنا:معاون وزیر نیرو در امور آب و آبفا از آغاز عملیات اجرایی سد بختیاری به عنوان بلندترین سد بتنی جهان در آینده نزدیک خبر داد.

به گزارش ايلنا، محمدرضا عطارزاده در حاشیه نشست انسجام بخشی آب و آبفای استان خوزستان در اهواز، گفت: در استان خوزستان با وجود نیازهای فراوان، توانمندی ها و ویژگی های خاص آبی وجود دارد که می بایست ضمن بکارگیری توانمندی ها و پتانسیل ها برای رفع نیازها و مشکلات مردم منطقه، از این توانمندی ها برای توسعه فعالیت های ملی در بخش آب استفاده کرد.

وی، طرح آبرسانی غدیر و تکمیل طرح جامع آبرسانی به شهرهای استان خوزستان را مهمترین طرح در این زمینه دانست و اضافه کرد: نیمه دوم سال آینده، مردم شهرهای شادگان و اهواز از آب طرح غدیر بهره مند شده و یک سال پس از آن نیز این طرح به آب سد دز متصل می شود.

معاون وزیر نیرو در امور آب و آبفا تصریح کرد: تلاش بر این است که هر چه سریعتر بتوانیم این طرح را در تمام جبهه ها به پیش ببریم، اما به دلیل بزرگی طرح و مشکلاتی که در تامین مواد مورد نیاز است، برخی موارد در برنامه ریزی خلل ایجاد می کند، اما امیدواریم که این طرح را هر چه سریعتر کامل کنیم.

عطارزاده، با بیان اینکه آورد کنونی حوضه کرخه 76 درصد از متوسط پایین تر است، افزود: این حوضه تا این لحظه وضعیت مطلوبی نداشته اما امید است با پشتیبانی هایی که از حوضه دز برای کرخه می گیریم، این کمبود جبران شود.

وی اضافه کرد: در مناطق بالادست سدهایی که تاکنون ساخته شده است، به دنبال این هستیم سدهایی مثل سد بختیاری را احداث کنیم تا برای سد دز پشتوانه ذخایر آبی باشد و یا تولید برق کند.

وی اظهار داشت: مقدمات این طرح آغاز شده و به طور رسمی آخر امسال یا اوایل سال آینده کلنگ زنی خواهد شد.

عطارزاده، تکمیل شبکه های آبیاری را یکی از ضرورت های کاری در استان خوزستان برشمرد و افزود: با وجود فعالیت های گسترده ای که در این زمینه انجام شده است، می بایست شبکه ها تکمیل شود.

معاون وزیر نیرو در امور آب و آبفا تاکید کرد: به منظور تسریع در تکمیل شبکه های آبیاری و زهکشی، درصددیم از منابع مختلف مالی که گره اصلی مان در این زمینه محسوب می شود، استفاده کنیم.

وی ادامه داد: خوزستان از جمله سرزمین های دارای آب و خاک باکیفیت است، اما به شبکه های آبیاری نیاز دارد تا آب را به مزارع برساند.

این مقام مسئول درخصوص پتانسیل برق آبی موجود در استان خوزستان گفت: با وجود فعالیت های مناسبی که در مسیر کارون انجام شده است، به دنبال این هستیم تا طرح هایی مثل گتوند و کارون 2 هر چه سریعتر تکمیل شوند.
معاون وزیر نیرو در امور آب و آبفا همچنین از آغاز بهره برداری از نیروگاه نخست گتوند در اوایل سال آینده خبر داد.

نويسنده: - | تاريخ: جمعه 14 بهمن 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

زمستان گذراني 35 هزار پرنده در تالابهاي چهارمحال و بختياري

شهرکرد / واحد مرکزی خبر / اجتماعی گزارش 35 هزار پرنده در تالابهای چهارمحال و بختیاری زمستان گذرانی می کنند . این پرندگان که بیشتر در تالابهای سولقان ، سولگان ، گندمان و تالاب بین المللی چغاخور به سر می برند شامل 60 گونه پرنده از جمله اردک ها ، لک لک ها ، حواصیل ها و اگرگ هاست. رئیس اداره حفاظت محیط زیست بروجن گفت : تا پیش از فصل زمستان بیش از 140 هزار پرنده در تالابهای استان وجود داشت. آقای منصوری افزود : از اواسط آبان و با سردشدن تدریجی هوا پرندگان کوچ خود به مناطق جنوبی ایران را آغاز کردند . 15 گونه از پرندگان موجود در تالابهای استان جزء گونه های نادر محسوب می شوند که اردک خاکستری ، سیاه کاکل ، حواصیل خاکستری و ارغوانی ، آب چلیک پا سرخ ، پا سبز و تالابی جزء مهمترین این گونه هاست.

بیش از 80 درصد از تالابهای چهارمحال و بختیاری در شهرستان بروجن قرار دارد . تالاب بین المللی چغاخور براساس کنوانسیون رامسر جزء تالابهای حفاظت شده کشور است

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

تهديد و تخريب جنگل هاي چهارمحال و بختياري سوزاندن درختان برای تأمین سوخت

شهرکرد/ واحد مرکزی خبر/ اجتماعی گزارش مکتوب...

تهدید و تخریب جنگل های چهارمحال و بختیاری وابستگی خانوارهای جنگل نشین چهارمحال و بختیاری به جنگل ها و مراتع موجب خسارت ها و تخریب های سنگینی به این عرصه ها شده است. چهارمحال و بختیاری 16 هزار و 533 کیلومتر مربع وسعت دارد که حدود 307 هزار هکتار آن جنگل است، این وسعت جنگل هجده و نیم درصد مساحت استان و 2 و نیم درصد مساحت جنگل های کشور را به خود اختصاص داده است که به صورت نواری از کوه های بازفت(شهرستان کوهرنگ) شروع و به ارتفاعات فلارد(شهرستان لردگان) ختم می شود. مدیرکل منابع طبیعی و آبخیزداری چهارمحال و بختیاری چرای بیش از ظرفیت مراتع، شخم زیاد و سوزاندن درختان برای تأمین سوخت را از مهم ترین عوامل تخریب جنگل های استان می داند و می گوید: در حال حاضر تعداد بهره برداران مراتع و جنگل های استان حدود هشت برابر و میزان دامی که در مراتع چرا می شود، چهار برابر ظرفیت مراتع است. عطاء الله ابراهیمی می افزاید: خشکسالی های اخیر علاوه بر اثرات مخرب بر منابع طبیعی، باعث شخم بیشتر جنگل ها توسط جنگل نشینان شده است. مدیرکل منابع طبیعی و آبخیزداری چهارمحال و بختیاری با بیان اینکه تخریب جنگل ها حدود 70 درصد به دلیل فقر فرهنگی و تنها 30 درصد تعمدی است، می گوید: اداره کل منابع طبیعی برای محافظت از این منابع، نیازمند مشارکت مردم در برنامه های کاری و ترویجی خود است. ابراهیمی می افزاید: اداره کل منابع طبیعی و شرکت گاز استان برای تأمین سوخت جنگل نشینان و جلوگیری از تخریب جنگل ها تفاهم نامه همکاری امضاء کرده اند که با تأیید سازمان جنگل ها، مراتع و آبخیزداری کشور به 20 روستای حاشیه جنگل شهرستان لردگان استان چهارمحال و بختیاری گازرسانی می شود. پنج منطقه بازفت، اردل، لردگان، دوراهان و فلارد کانون های عمده جنگل های استان چهارمحال و بختیاری هستند که 98 درصد پوشش عمده جنگلی این مناطق را درخت بلوط تشکیل می دهد.

رئیس اداره جنگلداری اداره کل منابع طبیعی و آبخیزداری چهارمحال و بختیاری می گوید: حضور دام اضافه بر ظرفیت در جنگل ها، وابستگی کامل معیشت جنگل نشینان به جنگل و تک شغل بودن آن ها، کمبود سوخت فسیلی، تخریب های دولتی(راه سازی و سدسازی)، تبدیل زمین های جنگلی به زراعت و نبود شرایط کار و امکان اشتغال جنگل نشینان در سایر بخش ها همچون صنعت از مهم ترین دلایل تخریب جنگل های این استان است. شهرام جزایری با اشاره به این که هر سال حدود هزار هکتار از جنگل های این استان بر اثر بهره ‌برداری های غیراصولی نابود می شود می افزاید: نابودی هر هکتار جنگل بیش از یک میلیارد تومان برای دولت خسارت به دنبال دارد که برای احیاء هر هکتار جنگل به فرصت زمانی سی ساله نیاز است.

آتش سوزی های ناشی از عوامل انسانی و غیرانسانی از مهم ترین عوامل تخریب و نابودی مراتع و جنگل های این استان است که به عنوان یکی از معضلات پیش روی مدیریت مراتع و جنگل ها در چهارمحال و بختیاری سالانه خسارات زیست محیطی و مالی بالایی را به استان وارد می کند. علیرضا نظریان معاون محیط طبیعی سازمان محیط زیست استان هم با بیان این که 75درصد از مراتع استان ارزش زیست محیطی دارند؛ می گوید: در بیشتر نقاط آتش سوزی در شهرستان های شهرکرد و کیار نقطه شروع آتش از زمین های کشاورزی مجاور مراتع بوده است و برافروختن آتش به منظور از بین بردن خار و خاشاک موجود در زمین های کشاورزی و همراه شدن وزش باد با آتش از دلایل مؤثر آتش سوزی ها است. جانشین یگان ویژه منابع طبیعی استان هم می گوید: آتش سوزی در 310 هکتار ازعرصه های ملی و مرتعی استان12 میلیارد و 786 میلیون ریال خسارت مالی به وجود آورده است. علی حسین امینی افزود: از جمله تهدیدات و عوامل تخریب منابع طبیعی، آتش سوزی در منابع ملی است که اداره کل منابع طبیعی استان اقداماتی همچون پیگیری و اطلاع رسانی، تجهیز ناوگان اطفاء حریق در شهرستان های تابعه استان، کنترل و اطفاء حریق، پیگیری و اطلاع رسانی و تهیه و چاپ بروشورهای مختلف برای ارتقاء سطح آگاهی و دانش مردم تدارک دیده است. مسئول اطفاء حریق و کارشناس یگان حفاظت اداره کل منابع طبیعی استان هم می گوید: وارد آمدن خسارت جبران ناپذیر به محیط زیست، از بین رفتن گونه های گیاهی و جانوری، تخریب زیستگاه و محیط تغذیه جانوران، فرسایش خاک و کاهش حاصلخیزی آن و کاهش تنوع زیستی و گیاهی و جانوری از مهم ترین موارد نابودی جنگل ها و مراتع استان در اثر آتش سوزی است. نصرت الله صادقی افزود: عمده دلایل آتش سوزی مربوط به حرکت ایلات و بی احتیاطی ها آنها برای خاموش کردن صحیح آتش های اطراف چادرها و ایجاد آتش سوزی برای شخم و شیارها و از بین بردن گونه های مرتعی به خاطر کشت و کار زراعی است. وی گفت: متاسفانه امسال در سطح جنگل ها 15 هکتار جنگل طعمه حریق شده است.

مدیرکل منابع طبیعی و آبخیزداری چهارمحال و بختیاری هم با اشاره به تصویب مصوبه ای در سفر سوم هیأت دولت به این استان برای ساماندهی خانوارهای جنگل نشین می گوید: شش میلیارد تومان برای سازماندهی خانوارهای جنگل نشین استان تخصیص یافته است. عطاء الله ابراهیمی می افزاید: 19 هزار خانوار ساکن در 370 روستای حاشیه جنگل در چهارمحال و بختیاری تاکنون از اعتبارات این مصوبه برخوردار نشده اند و این مصوبه هنوز محقق نشده است. او می گوید: جنگل نشینان سالانه هزار هکتار از جنگل های استان معادل 447 هزار مترمکعب چوب درختان بلوط و بنه را به بهانه تأمین سوخت و تولید زغال به آتش می کشند. ابراهیمی با اشاره به اینکه سازمان ها و ادارات دولتی به خصوص شرکت گاز روستاهای جنگل نشین را در اولویت گاز رسانی قرار دهد، می گوید: حفظ جنگل های این استان در درجه نخست نیازمند کاهش وابستگی به چوب است. کارشناسان هم با هشدار در خصوص افزایش قاچاق زغال در منطقه از مسئولان خواسته اند با راهکارهایی از جمله اعطای وام، زمینه مناسب برای اشتغال افراد محلی را فراهم کنند؛ اما بی ‌توجهی به این هشدارها سبب شده تا برخی افراد ناگزیر به تهیه زغال و فروش آن روی آورند.

هومان خاکپور کارشناس اداره کل منابع طبیعی و آبخیزداری عمده ترین عامل تخریب جنگل در استان چهارمحال و بختیاری را تهیه مواد سوختی در طول سال های متمادی می داند و می گوید: یکی از راهکارهای جلوگیری از تخریب جنگل در این مناطق گازرسانی، احداث جایگاه های توزیع سوخت و توزیع کپسول های یارانه دار است.

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

نهایت محرومیت در روستای چین/ 27کیلومتر پیاده روی برای دسترسی به پزشک

نهایت محرومیت در روستای چین/ 27کیلومتر پیاده روی برای دسترسی به پزشک
شهرکرد - خبرگزاری مهر: روستای "چین" یکی از روستاهای بسیار محروم و فقیرنشین استان چهارمحال و بختیاری است که مردم آن با سخت ترین مشکلات وناچیزترین امکانات دست و پنجه نرم می کنند.

به گزارش خبرنگار مهر، روستایی در استان چهارمحال و بختیاری با  نام چین وجود دارد که شاید بتوان گفت یکی از محروم ترین روستاهای کشور است.

 به نظر می رسد مردم استان چهار محال و بختیاری نیزآشنایی زیادی با روستای چین نداشته باشند و این روستا برای آنها نا شناخته باشد.
 

 
 
روستای چین از توابع شهرستان کوهرنگ روستایی محصور شده در میان برف است که مردم آن با سخت ترین مشکلات، زندگی می کنند و روزگار می گذرانند.
 
افزون بر250 مرد و زن سختکوش در میان رشته کوههای زاگرس در استان چهار محال و بختیاری در میان برف با ارتفاعی بیش از دو متر به سختی زندگی می کنند و در آنجا خبری از زرق و برق دنیا نیست.
 
مردم این روستا با وجود این سختیها و با کمترین و ناچیزترین امکانات همچنان به  کار و تلاش ادامه میدهند و در مقابل سختی ها مقاومت میکنند.
 

 
 
در دنیای امروز کودکان شهرنشین، تلویزون را کنار گذاشته اند و دیگر برایشان جذابیتی ندارد وبه سمت تکنولوژی های جدید پیش رفته اند، اما این در حالی است که کودکان این روستا هنوز نمی دانند  تلویزیون چیست و شاید برایشان تلویزیون همان صندوق جادویی معنا بدهد.
  
 در این روستا کار و تلاش و مبارزه با سختی هاست که معنا دارد و خستگی نا پذیر بودن مردم ازویژگی های ممتاز این روستا است.
 

 
 
خانه های این روستا ازسنگ، گل و درختان جنگلی ساخته شده و مردم این روستا سرمای سخت زمستان کوهرنگ را با کمترین امکانات می گذرانند.
 
این روستا دارای یک مدرسه ابتدایی با 35 دانش آموز پسر و دختر است.
 
 مردم این روستا در هنگام بیماری باید با پای پیاده 27 کیلومتر را طی کنند تا به نزدیک ترین مرکز بهداشت که در روستای خویه است برسند.
 

 
 
طی کردن این مسیر در میان برف با پای پیاده بسیار سخت است ومتاسفانه آمار حاکی از آن است که بسیاری از بیماران و به ویژه زنان باردار هنگامی که برای رسیدن به مرکزهای بهداشتی و درمانی پا در این مسیر گذاشته اند به علت سرما وسختی راه جان خود را از دست داده اند.

بخشدار مرکزی کوهرنگ در گفتگو با خبرنگار مهر در این خصوص اظهار داشت: روستای چین از توابع دهستان موگویی شهرستان کوهرنگ است که فقر و درآمد کم از مهمترین مشکلات این روستا به شمار می آید.
 

 
 
ستار فرهادی نیا با بیان اینکه تعداد بسیاری از مردم این روستا تحت حمایت کمیته امداد امام خمینی(ره) هستند، تاکید کرد: صعب العبور بودن ، نداشتن پوشش شبکه های تلویزیون، نداشتن جاده مناسب، مشکل آب شرب، فقر و در آمد کم، نداشتن سیستم های ارتباطی مخابراتی و ... از مهمترین مشکلات روستای محروم چین دانست.
 
وی با بیان اینکه مردم این روستا از سادات هستند، بیان داشت: مردم روستای چین مردمانی با صفا و مهمان نواز هستند.
 
بخشدار مرکزی کوهرنگ با بیان اینکه نزدیکترین مرکز بهداشت به این روستا مرکز بهداشت روستای خویه است، تصریح کرد: مردم روستای چین باید مسافت 27 کیلومتر را با پای پیاده طی کنند تا به پزشک مستقردر این مرکز دسترسی پیدا کنند.
 

 
 
 
وی عنوان کرد: راه دسترسی این روستا با شهرستان کوهرنگ قطع است و اگر مردم این روستا بخواهند به مرکزشهرستان بیایند دو الی سه روز در راه هستند.
 
وی با بیان اینکه برف راه ارتباطی این روستا را با مرکز شهرستان قطع کرده است، تصریح کرد: مردم این روستا باید ابتدا به استان لرستان و بعد به استان اصفهان و سپس مسیر شهرکرد به کوهرنگ را طی کنند تا به مرکز شهرستان برسند.
 

 
فرهادی نیا با بیان اینکه بعد از انقلاب خدمات گسترده ای برای روستاهای دهستان موگویی انجام شده است، ادامه داد: حل مشکلات اصلی این روستا و روستاهای دهستان موگویی ضرورت دارد.
 
وی با اشاره به اینکه ایستگاه موبایل این روستا نیز نیمه کاره رها شده، بیان داشت: مسئولان مربوطه باید هرچه سریعتر برای راه اندازی ارتباط مخابرایتی این روستا اقدام کنند.
 

 
بخشدار مرکزی کوهرنگ با اشاره به اینکه خدمات بهداشتی و درمانی یکی از مشکلات مهم این روستا است، بیان داشت: تاکنون تعدادی بیماراز جمله زنان باردار در راه رسیدن به پزشک جان خود را از دست داده اند.
 
......................................................................
 
گزارش: سید محمد رضا موسوی

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |