بختیاری

معرفی سرزمین بختیاری


خاندان موگهی چهارلنگ

       خاندان موگهی

موگویی ،خواجه موگهی ، موگهی یا مغویی یکی از  بابها وشاخه های مهم چهارلنگ بختیاری است که شخصیتهای بزرگی در حوزه علم و دانش در آن رشد و پرورش پیدا کرد. بسیاری از این شخصیتهای برجسته در شهر شوشتر در محله ای به نام « موگهی» سکونت داشتند. که خود بر جایگاه رفیع این باب و شخصیتهای آن دلالت دارد.برخی از شخصیتهای مشهور آن به شرح ذیل معرفی می شود:

1- آخوند ملا محمد علی بن ملا جاگیر بن حاجی خضر موگهی ، از علماء عصر فتحعلی خان واخشتوخان حاکم شوشتر بود.وی اهل زهد و ورع و از عالمان فاضل قرن یازدهم هجری قمری بود در شیراز و اصفهان تحصیل فنون  وکمالات نموده بود. در اصفهان در مدرسه جده در حلقه درس آقا حسین خوانساری شرکت کرد و در مبادی حال به هندوستان رفته بود و چون اوضاع آن جا مستحسن طبع مشکل پسند آن حضرت نیفتاد به سرعت مراجعت نمود مدفن او در جوار مسجد جامع است. قاضی مجدالدین دزفولی تاریخ وفات او را بدین وجه گفته است:

                دیگر ز قضیه وفات آخوند                                  رونق به متاع تقوی و علم نماند

               تاریخ چو جستم ز خرد گفت افتاد                      «تاج از سر اسلام زفوت آخوند »

با استناد به مصرع دوم سال وفات وی  1135 هجری قمری می باشد.

نصرآبادی در کتاب « تذکره نصرآبادی» از شخصی به نام مولانا محمدعلی شوشتری نام برده و اشعاری از وی نقل می کند که جهت تحصیل به اصفهان آمد و نزد آقا حسین خوانساری درس خواند و در مدرسه جده ساکن بود

                  ز جام هجر چو سرگرم اضطرلاب شوم           چو شمع گریه کنم آنقدر که آب شوم

                دل نیست که گرد سران زلف دو تا شود           از رشته جانم گرهی بود که واشد

2-  خضر بن ملا محمدحسین بن ملا جاگیر( جهانگیر) بن حاجی خضر در شوشتر در محله موگهی سکونت داشت وی از شاگردان با واسطه سید نعمت الله جزایری بود. شخصی بود که به نقل از « عبدالله شوشتری» « در سلامتی ذات و محامد صفات و حسن سیرت و صفای سریرت و سایر اخلاق فاضله و ملکات عادله یگانه زمان است.

3- ملا علی نقی بن ملا محمدحسین بن ملا جاگیر بن حاجی خضر موگهی: وی برادر حاجی خضر و از دوستان و نزدیکان سید عبدالله شوشتری بود که به نقل از « تذکره شوشتر» « در حسن فهم و ذکاء و جودت ذهن و سرعت انتقال از مبادی به غایات و از مقدمات به نتایج نظیر نداشت و قبل از آن که کمالات او تمام از قوه به فعل بیاید و ابواب مراد و جنات احوال آن رضی الخصال گشاید در عنفوان شباب شربت « کل نفس ذائقه الموت » چشید» وی در سال1143 و به قولی در سال 1147 هجری قمری  فوت کرد.

4- ملا محمدحسین بن حاجی خضر که جامع کمالات صوری و معنوی و در فن طب و تنجیم دست تصرفش قوی بود.

5- ملا عبدالرزاق پسر حاج خضر بن محمد حسین بن جاگیر الموگهی  متوفی به سال 1180  و معاصر سید عبدالله و از شاگردان وی بود.  وی دارای سیره و اخلاقی نیکو و در علوم متداوله احاطه داشت. زمانی که علی مردان خان در پایان  دوره افشاریه به شوشتر حمله کرد وی از محله خود جانانه دفاع کرد و نابینا شد و سپس به بصره رفت .

برگرفته از کتاب مشاهیر بختیاری  

نويسنده: - | تاريخ: پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

طایفه های چهارلنگ بختیاری

تعریف چهار لنگ [ویرایش]

ایل بختیاری به دو شاخه بزرگ هفت لنگ و چهار لنگ تقسیم می‌شود.
هر چند که این دو شاخه ایل بختیاری از نظر فرهنگی تفاوت چندان زیادی ندارند، اما جدایی محل سکونت و مسیر کوچ، باعث ایجاد تفاوت نه چندان زیادی در گویش و لهجه این دو شده‌است.
هفت لنگ‌ها، بیشتر در چهار محال بختیاری و شمال خوزستان زندگی می‌کنند، که جمعیت آنها، نسبت به چهار لنگ‌ها که در لرستان، شمال خوزستان وجنوب غرب اصفهان هستند، بیشتر است.

محل سکونت [ویرایش]


چهارلنگ‌ها ییلاق را درجنوب غرب اصفهان، ( شهرستانهای فریدن، فریدونشهر و چادگان ) و یا نواحی شرقی لرستان( الیگودرز ) سپری می‌کنند.
با شروع دوره سرما، در این مناطق، به شمال خوزستان، برای سپری کردن زمستان کوچ می‌کنند. البته امروزه، بیشتر عشایر بختیاری، در مناطق بختیاری نشین ساکن شده‌اند.
برخی از بختیاری‌های چهارلنگ، نیز در اطراف کوه کینو زندگی می‌کنند.

طایفه های چهارلنگ بختیاری [ویرایش]

چهار لنگ ها، به پـنـج شـاخـه بزرگ تقسیم می‌شوند. که عبارتنـد از :

 

 

 

 


محمودصالح [ویرایش]


محمودصالح، به هشت تیره تقسیم می‌شود :

  • ۱.اورش

 

  • ۲.هارونی

 

  • ۳- کاقلی

 

  • ۴- عادکار

 

  • ۵- ال داود

 

  • ۶- قلی

 

  • ۷- آردپنایی

 

  • ۸- ممزایی


کیان ارثی [ویرایش]


کیان ارثی، به ۲۵ تیره تقسیم می‌شود :

  • ۱- محمد جعفری

 

  • ۲- پاپا جعفری

 

  • ۳- عالی جعفری

 

  • ۴- غریب وند

 

  • ۵- هر کل

 

  • ۶- گشتیل

 

  • ۷- سندلی

 

  • ۸- ایش گشاس

 

  • ۹- گریجه

 

  • ۱۰- سیلان

 

  • ۱۱- جانکی گرمسیر

 

  • ۱۲- پوستین بکول

 

  • ۱۳- اسفرین

 

  • ۱۴- بوربورون

 

  • ۱۵- ورمحمید

 

  • ۱۶- استکی

 

  • ۱۷- عاشوروند

 

  • ۱۸- عالی وند

 

  • ۱۹- برون

 

  • ۲۰- تمبی

 

  • ۲۱- شیخ

 

  • ۲۲- سهونی

 

  • ۲۳- زنگنه

 

  • ۲۴- گل گیری

 

  • ۲۵- ممبینی


موگویی [ویرایش]


موگویی، به نه تیره تقسیم می‌شود :

  • ۱-مهدور

 

  • ۲-شیخ سعید

 

  • ۳- شیرازی

 

  • ۴- حسومی

 

  • ۵- دیویسی

 

  • ۶- شیاس

 

  • ۷- کیماس

 

 

  • 9-هلیل


زلقی [ویرایش]


زلقی، به چهار تیره تقسیم می‌شود :

  • ۱. دوغ زنی

 

  • ۲. جاوند

 

  • ۳. میمون جایی

 

  • ۴. سادات احمدی


ممی وند [ویرایش]


ممی وند، به شـش تیره تقسیم می‌شود :

  • ۱. بسحاق
بسحاق، به ۱۱ شعبه تقسیم می‌شود :

 

  • ۱- بری
  • ۲- گرگیوند
  • ۳- جلیل وند
  • ۴- خانه قاید
  • ۵- ملک محمودی
  • ۶- آدینه وند
  • ۷- شهر وسوند
  • ۸- خانه صلاتین
  • ۹- میزه وند
  • ۱۰ – اتابک
  • ۱۱- صوفی


  • ۲. پولادوند
پولادوند، به ۵ شعبه تقسیم می‌شود :

 

  • ۱- هیودی
  • ۲- سالاروند
  • ۳- خانه جمالی
  • ۴- خانه قاید
  • ۵- گراوند


  • ۳. عبدالوند
عبدالوند، به ۹ شعبه تقسیم می‌شود :

 

  • ۱-قیطاسی
  • ۲- بیران وند
  • ۳- درویش
  • ۴- زرین چقایی
  • ۵- تونی
  • ۶- ماهرودی
  • ۷- ده قاضی
  • ۸- چکان
  • ۹-گوشاردی


  • ۴. تات خیری
تات خیری، به ۹ شعبه تقسیم می‌شود :

 

  • ۱- حسین
  • ۲- گگمهدی
  • ۳- اکبر
  • ۴- نصرالله
  • ۵- خیرالله
  • ۶- شکرالله
  • ۷- شیرآلی
  • ۸- تاسمالی
  • ۹- گرپی


  • ۵. حاجیوند
حاجیوند، به پنج شعبه تقسیم می‌شود :

 

  • ۱- غالبی
  • ۲- زیدقاید
  • ۳- هیل هیل
  • ۴- الیاسی
  • 5- گرپی: لازم بذکر است بنا به گفته ریش سفیدان گرپی و حاجیوند، حدود 150 سال پیشچند نفر از طایفه گرپی به علت اختلاف با اقوامشان به طایفه آسترکی هفت لنگ پناه می برند و در همان جا ماندگار می شوند و تیره ای از خود به جای می گذارند که به کَوِِشِه مشهورندو به دو گروه اسد و عبدالله تقسیم می شوند.طبق اطلاعات بزرگان هنوز به گرپی معروفند و علاوه بر عشایر در شهرهای یزدانشهر، دزفول و الیگودرز سکونت گزیده اند.


  • ۶. عیسی وند
عیسی وند، به هفت شعبه تقسیم می‌شود :

 

  • ۱- خانه قاید
  • ۲- گیرویی
  • ۳- ورکی
  • ۴- زیبایی
  • ۵- اواوی
  • ۶- گورویی
  • ۷- جعفر وند


منابع [ویرایش]

  • عبدالعلی خسروی، تاریخ و فرهنگ بختیاری
  • موسی حاجت پور، جامعه‌شناسی عشایر بختیاری
  • دکتر منصورامانی، تاریخ ایذه وقوم بختیاری
  • مهرزادقنبری سردارکبری خراداذر، سرگذشت ایل چهارلنگ

 

نويسنده: - | تاريخ: پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

اقوام لور(١)

اقوام لور(١)

altشفق/ لور نام ایلی بزرگ است که در نقاط مختلف ایران و عراق پراکنده شده اند. از باقیماندگان عیلامیان و براساس آثار تاریخی که در محل سکونت این ایل کشف گردید، ریشه نژادی آنان، ترکیبی لولوئیان، کاسیان، گوتیان است. بر مبنای این منابع تاریخ، این نام از مکانی برگرفته شده است که نام"لور" دارد و در منطقه  در نزدیکی"وانرود" یا از صحرایی که نام آن لور می باشد و در شمال دزفول قرار دارد. به درازای روزگاران، این ملت به دلایلی متفاوت از دو مکان کوچ کرده اند و در مکانهای جدیدی سکونت یافته اند و نام لور را برآنان نهاده اند. برخی از شرقشناسان و پژوهشگران، بدین اشاره می کنند: این دو مکان وضعیت و شیوه های مختلفی با هم دارند.

معین الدین نطنزی می گوید: در ولایت"مانورد" روستایی بنام«کریت» وجود دارد و در دره ای به نام"لور" واقع می باشد و در این دره مناطقی وجود دارد که بدان لور می گویند و برای همین نیز نام این ایل را از نام این منطقه برگرفته اند(منتخب التواریخ).

کی استرانج در کتاب(بلدان الخلافه الشرقیه) می نویسد: سرزمینی که در شمال دزفول قرار دارد، قسمت شرق آن در ابتدای سده های میانی به بیابان لور و  مردمان آن به ایل لور شناخته می شدند و بعدها لوران به دو قسم تقسیم شدند: لور کوچک و برزگ.

حمدالله مستوفی می گوید: نام لور از روستای به نام کورد برگرفته شد که در منطقه"مانرود" واقع است و دره ای در این منطقه وجود دارد که با لهجه لوری بدان"مانرود" می گویند و در این دره جایی وجود دارد که بدان لور می گویند و نام لور از این منطقه گرفته شده است.

والترهینتس در( دنیای ایلام گمشده) یادآوری می کند: آثار باقیمانده از عیلامیان در مناطق لورنیشن به هزاره سوم قبل از میلاد بر می گردد.

دکتر اسکندر امان الهی می نویسد: مناطق شمال و شمال غربی خوزستان در دوران قدیم، سرزمین لوران بود و آثار لوران در مناطق نزدیک به شهر اندیمشک واقع است.

د.امان الهی می افزاید: جغرافیدانان و مورخان در قرن سوم هجری قمری، در مورد شهری به نام لور سخن به میان آورده اند که در نزدیکی اندیمشک واقع بوده است.

ولادیمیر مینورسکی در کتاب(رساله لر و لورستان) و صاحب کتاب"تاریخ گزیده" می نویسد: نام لور را مکانی به نام لور بر می گرداند که در نزدیکی مانرود واقع می باشد. احتمال دارد، دلیل این چنین موضوعی این باشد که شهر لوری را که جغرافیدانان عرب نام آنرا ذکر کرده اند.

قاضی احمد بن غفار کاشانی دلیل نام نهادن کورد و لور را بدین بر می گرداند که آن منطقه ای را که بدان کورد می گویند و در منطقه مانرود قرار دارد و در نزدیکی این نقطه، روستایی به نام لور وجود دارد و بدین دلیل که ملیتهای ساکن در این روستا از مردمان اصیلی بوده اند و به همین سبب نیز نام آنان را از این منطقه جغرافیایی برگرفته اند.

راولینسون در(زهاب الی خوزستان) بدین گونه منطقه لور را وصف می کند و می نویسد: این منطقه در زمان خود، مرغزاری پوشیده از علف بود. ولی اکنون به بیابانی خشکی بدلیل کمبود آب تبدیل شده است. از آثار آن مشخص است که در دوره های قدیم، مکان سکونت مردم بوده است و علاوه برآن نیز ویرانه مختص بدین ایل در منطقه صالح آباد وجود دارند.

شرقشناس روسی"چریکوف" آشکار می کند: صحرای لور در منطقه صالح آباد واقع می باشد.

شرقشناس آلمانی"بارون بد" می نویسد: در حال حاضر، چند گروه از عشیره سگوند در منطقه لورستان زندگی می کنند.

در تمامی این اسناد که از آنان سخن به میان آوردیم، بدین واقعیت می رسیم که ریشه نام لور از نام منطقه ای به همین نام گرفته شده است و در مورد این که ریشه نژادی آنان کورد باشد، بسیاری از مورخان و شرقشناسان برآن مهر تأیید نهاده اند و از آنان می توان به این مورخان و پژوهشگران اشاره نمود:

الف) دکتر عبدالحسین زرین کوب می گوید: لک و لور بخشی از ملت کورد هستند.

ب) محمدامین زکی بگ: لوران کورد و لورستان نیز کوردستانی است.

پ) آیت الله محمد مردوخ: لوران کورد هستند.

ت) ت. فیروزان: لوران کورد هستند و لهجه لوری یکی از لهجه های لوری است.

ج) فریج: لوران از مهمترین ایلات کورد هستند.

ح) محمد علی هونی: لوران و شبانکاره ها و  شولیان، بخش مهمی از ملت کورد می باشند.

چ) کلنل استورات: به عقیده من، کوردان و لوران از یک نژاد هستند.

خ) گروهی از پژوهشگران فرانسوی: لوران و بختیاریها از اقوام نزدیک به کورد هستند.

د) انسکلوپیدیا علوم اسلامی: لوران طایفه ای از کوردان هستند.

ذ) عباس عزاوی: لوران و بختیاریان به اقوام کورد بسیار نزدیک هستند.

ر) کلیم الله توحدی: لوران بخشی از کوردان هستند و لور و بختیاری دو ایل از کوردان می باشند.

ژ) سیروس برهام: لوران از کوردان هستند.

س) مسعودی در"التنبیة و الاشراف"، لوران را از زمره ایلات کورد بر می شمارد.

ش) رشید یاسمی: مردم هر دو منطقه فارس و لورستان، کورد هستند.

ص) راولینسون: کوردان و لوران از جنبه فیزیکی شبیه به مادها هستند.

ض) بونیفاسیو فرانسوی: لوران وبختیاریان از عناصر کورد می باشند.

ط) یاقوت حموی: لوران، قومی از کوردان و لورستان میهن لوران متعلق به کوردان است.ادامه دارد...

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

کریم خان

کریم خان و جنگهای داخلی(3)

altشفق/ زمانی که کریم خان به نزدیکی رودخانه گاماسب( گاماسب نام بخشی از

رود کرخه است که در منطقه بهبهان است و این رود دراز چندین نام دارد. به روش دیگری نیز می گویند؛ تمامی مردم از پل گذشتند و به آنطرف رودخانه رفتند و بجز زنان که به آهستگی راه میرفتند تا بچه های در آغوش آنان در آب نیافتد. زیرا، با یکدست لگام اسب را گرفته بودند و با دست دیگر فرزندان خود را نگه داشته اند. کریم خان از کنار یکی از زنان اسب سوار رد می شود و بچه را از او می گیرد و در آب رودخانه می اندازد تا سریعتر از پل بگذرند. البته چنین روایتی با عقل و منطق نمی گنجد. بدین دلیل که کریم خان مردی نامدار و دارای منش مردانه و با مردم رفتاری مهربانانه را داشته است) احساس نمود، دشمن در تعقیب وی می باشد. سریعاً تمامی خانواده های زند را از پل گذراند و پل را تخریب نمود و این کار نیز در نزدیک غروب بود و دشمن جرأت ننمود به تعقیب وی بدان سوی رودخانه برود و از همان جای خود، شلیک کورکورانه می کردند. کریم خان نیز از تاریکی شب استفاده نمود و به قلعه پری رفت.

محمدخان زند از ترس این که آزادخان دوباره به قلعه پری حمله کند، بسوی منطقه چمچمال رفت. این در حالی بود که علی مردان خان بختیاری دنبال اخبار و جنب و جوش آنان بود تا این که دانست محمدخان زند در کجاست و فکر می کرد، می تواند وی را از بین ببرد. به همین سبب با هزار مرد جنگی با فرماندهی سلماس خان بسوی چمچمال روانه شد تا وی و همراهانش را زنده اسیر کند یا به قتل برساند. اما، محمدخان خود را تسلیم نمود و وی را نزد خان بختیاری بردند. خان بختیاری نیز در ظاهر با وی با مهربانی رفتار نمود و از شیخ علی خان یکی دیگر از آنهایی که خود را تسلیم نموده بود، خواست، نامه ای را برای کریم خان بنگارد و بحث از رفتار مهربانانه خان بختیاری بنماید و از وی بخواهد که دوباره با هم همپیمان شوند و همکاری نمایند تا اصفهان را آزاد نمایند. شیخ علی نیز دانست خان بختیاری چه در سر دارد!. بدو پیشنهاد نمود تا خودش به روشی مخصوص به نزد کریم خان برود تا وی را قانع کند. خان بختیاری این پیشنهاد، شیخ علی را پسندید. شیخ علی به سمت فرمانده خود به راه افتاد و نیت خراب خان بختیاری را برای کریم خان فاش نمود. شیخ علی نزدیک به دو ماه به نزد خان بختیاری بازنگشت و این نیز سبب شد که باقیماندگان خاندان زند اسیر، برای جان خود بترسند و در بین خود شور و مشورتی کنند.  بدین گونه قرار گذاشتند تا محمدخان در سمت چپ خان بختیاری بنشیند و باقی آنان دو به دو در کنار هم بنشینند و هر زمان که محمدخان زند کلاه را از سرش برداشت، به خان بختیاری حمله کنند و وی را به قتل برسانند.

روز بعد، علی مردان از مردان زند گله ای نمود که به وی اعتماد ندارند و از آنها گله ایی نمود که به شیخ علی اعتماد نمود، ولی  شیخ علی، وی را فریفت و به عهد خود وفاه ننمود. محمدخان زند بلافاصله و بصورتی عجیب به خان بختیاری گفت: هیچ گونه منتی بر سر آنان ندارد. بدین دلیل که با مکر و حیله می خواستید، فرمانده ما از میان بردارید و سندی در اینمورد را در جیب دارد.

علی مردان خان از این سخنان شگفت زنده شد و گمان کرد که سلماس خان بدو خیانت نموده و نیت وی را آشکار کرده است!.

قبل از آن که علی مردان خان خواست پاسخی بدهد، محمدخان زند، کلاه را از سر برداشت و خنجرش را بر گردن خان بختیاری نهاد. مردان دیگر زند نیز به همین شیوه چند نفر از سران بختیاری را به قتل رساندند و سپس با عجله از بارگاه علی مردان خان فرار نمودند و بسوی گیلان رفتند تا خود را به کریم خان برسانند.

حال آنچه در اصفهان روی داد، این بود که ابوتراب از ترس با دست خود، تاج شاهی را بر سر آزادخان افغان نهاد و او نیز خود را پادشاه کشور معرفی نمود. بجای ارومیه، اصفهان را مرکز پایتخت خود نمود و صالح خان بیات را به حاکمیت شیراز گذارد و خودش همراه با  سه هزار نفر بسوی جنوب ایران برای تصرف آن مناطق به راه افتاد.

در نزدیکی سال 1751 میلادی شهر کازرون را تصرف نمود و سپس بسوی منطقه خشت که منطقه ای کوهستانی بود به راه افتاد و از این سو محمدخان خشتی با شماری از مردانش در تنگه ها برای وی و نیروهایش کمین نمودند و کریم خان نیز با چهار هزار نفر به کمک محمدخان خشتی شتافت تا راههای اصلی را بر آزادخان ببندند.

با به کمین افتادن مردان آزداخان، در کمینگاه تیرباران شدند و از هر چهار طرف بر سر آنان سنگهای بزرگ انداختند. زمانی که سدها نفر از آنان کشته و اسیر شدند، آزادخان فرار را بر قرار ترجیح داد و هر آنچه را که از شهر کازرون به غنیمت گرفته بود، بجای گذاشت و بسوی اصفهان رفت وعقب نشینی نمود. فرار وی از میدان نبرد، باعث شد، شمار زیادی از مردان سپاه وی خود را تسلیم کریم خان نمایند.

بعد از جنگ منطقه خشت، کریم خان؛ محمدخان خشتی را همچون حاکم فارس  برگزید و خودش به سمت شیراز به راه افتاد تا این شهر را از محمد صالح بیات پس گیرد. تلاش فراوانی نمود تا حاکم شیراز را قانع نماید، بدون خون ریزی شهر را تسلیم نماید. صالح خان بیات بر دفاع از شعر اصرار نمود و سرانجام کریم خان به شهر حمله نمود و شهر را به تصرف در آورد و در بارگاه حکومت، شامیر علی یکی از مردان علی خان زند با چاقویی سر محمد صالح بیات را برید و  مردم نیز از آمدن خان زند بسیار خوشحال شدند و حمایت خود را از وی اعلام نمودند. ادامه دارد..

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

لور(4)

لور(4)

altشفق/ بعد از آنکه به لور معروفیت می یابند و در نتیجه آن بی عدالتی و سنگدلی که پادشاهان قاجار با مردمان تحت سلطه خود بعمل می آوردند، مقاومت لوران در برابر این پادشهان ستمکار بیشتر گردید. این حاکمان شروع به پخش شایعاتی دروغین در مورد لوران نمودند و هرکار خرابی در منطقه بعمل می آید، آنرا به مردمان لور نسبت میداند تا آنانرا در پیش چشم مردم کوچک کنند و مردم نیز سخنان پادشاهان را کاملاً قبول داشتند.

این شایعات که پادشاهان قاجار درمورد لوران پخش نمودند، از سوی شرقشناسان خارجی همچون: هنری فیلد، جورج.ن. کرزن و ای.اس.جی فیلبرگ مورد قبول واقع شده اند و بدانها اعتماد نموده اند. بدون آنکه تحقیقات جامع تری را انجام دهند تا به واقعیت برسند، تمامی آن شایعات را باور کرده اند و درکتابهای خود آنرا نگاشته اند و بعد از آن نیز این شایعات دهن به دهن یا سینه به سینه تا دوران رژیم پهلوی پخش شده اند.

حتی در حال حاضر نیز بخشی از مردمان ایرانی، با چشم تحقیر به لورها نگاه می کنند و آنانرا مردمانی نفهم و بی فرهنگ میدانند.

اما من نویسنده می گویم: این گونه سخنانی بدور از حقیقت است و من شخصاً دوستان و همراهانی لور دارم که بسیار انسانهایی متواضع، امانتدار و دارای معرفت هستند و در تمامی دوره ها، دارای موضعی میهنی در برابر اشغالگران بوده اند.

لورستان در غرب ایران واقع است و شهر اصفهان در شرق آن و از غرب نیز با استان خوزستان همسایه است. از شمال نیز با استان ایلام و از شمال با استان مرکزی(اراک) و همدان همجوار می باشد. مساحت کلی آن 31384 کیلومتر مربع است و دارای سه شهرستان خرم آباد، بروجرد و الیگودرز است و این سه شهرستان دارای هفده بخش و 63  دهستان و 3493 روستا است.

اسامی عشایر لور بدین شرح می باشند:

طایفه پاپی: در منابع دست نویس دو نظر در مورد نام"پاپی" وجود دارد، نخست دکتر اسکندر امان الهی آنرا آورده است و می گوید: ریشه ی این اسم از نام جد بزرگ آنان برگرفته شده است که نامش پاپی مراد است.

نظر دوم مربوط به ت.فیروزان و جعفر خیتال است که می گویند: واژه پاپی به معنای خدمتکار اماکن مقدس و مکانهایی که در آن عبادت می شود، می آید.

خیتال بجز این از حمید ایزدپناه روایت می کند و می گوید: این نام بدین دلیل است که مرقد بزرگمرد خداپرست«احمد شاه چراغ» در این منطقه وجود دارد و به مردمان ساکن در نزدیکیهای این مرقد شریف و کسانی که دستار یا عمامه ای  قرمز را بر سر می نهند، پاپی می گویند و این نیز برای احترام نهادن به شاه چراغ بعمل می آمد.

ولی شرقشناس دانمارکی«ای.اس. جی فلیبرک» که مدتی را در میان مردمان پاپی  گذرانده است، در موضوعاتی که در مورد این طایقه نوشته است، می گوید: ریشه اصلی این طایفه از لوران فیلی و زبان آنان لوری می باشد و در سرزمینی حدود هزار تا هزاروپانصد کیلومترمربع سکونت دارند و در منطقه بالاگریوه در لورستان واقع است. طایفه های دیرکوند، قلاوند، سگوند، بختیاری از چهارطرف با آنان همسایه می باشند و زندگی روزمره خود را با کشاورزی و دامپروری می گذارنند.

از نظر اجتماعی دارای دو قشر اجتماعی می باشند: یکی مردان نامدار و معتمدان و ریش سفیدان که به مردان آنان خان و به زنان و دختران آنان خاتون می گویند. این قشر هرچند از نظر تعداد کم هستند، ولی مالک و دارای قدرت و نفوذ در طایفه می باشند. اینان در بین خود وصلت می نمایند و با مردمان عادی دیگری خارج از قشر خود بدبستان همسرگیری ندارند. این قشر دارای فیزیکی تنومند د و چهره هایی زیبا و بینی آنان همانند منقار عقاب است و چشمانی عسلی رنگ و دارای موهای مشکی می باشند. از معروفترین آنان: احمد خان، جعفرخان، حسین قلیخان، عبدالحسین خان را می توان ذکرکرد.

فشر دوم: بدانها رعیت می گویند و اینان همیشه کارگر و خدمتکار قشر خوانین می باشند و کار آنان کشاورزی و دامپروری است.

هنری فیلد بدین اشاره می کند: برای کوچ ییلاقی و قشلاقی، قریب 2500 نفر از آنان تابستانها در شرق خرم آباد و زمستانها در جنوب آن بسر میبرند و بجزاین تعداد، نزدیک به هشتصد خانوار از آنان زمستانان به شمال دزفول کوچ می کنند.

د.اسکندر امان الهی، طایفه پاپی را به دو بخش تقسیم می کند:

هادی: که تیره ای به نام"یاقوت" دارند و از این خاندانها تشکیل شده اند:ملک علیوند، سبزعلیوند، چپ، قاسمعلی و سرابی.

تیره دوم"خدمه" نام دارد و از خاندانهای تاج الدین، سیدوند، خیروند و بلیون تشکیل شده است.

مناسر: قسم بزرگی از این طایفه می باشد و از پنچ تیره"مدهنی" و خاندانهای: جمال، ملا، داراوند(لیریایی)، خاندانهای خورشیدوند، منجری، رگی(گرواند) که از دو خانواده پسیر و شودر شکل گرفته اند. کشوردی و خاندانهای رئیسو، شارمیرن، مال رزی از دو خانواده معروف به نامهای درشوند و تاوئی تشکیل شده اند.

بجز اینانی که از آنان بحث نمودیم، چندتیره دیگری نیز وجود دارند که خود را  متعلق به طایفه پاپی میدانند و از آنان می توان: نخود، بگ بگ، ورونی، شیخ، سادات، لوتی، کلراسی، سعدون، دوزقی، گیوه کش، ساد، بگلری و گله ای را ذکر نمود. همچنین خانوارهایی از طایفه پاپی در شهر قزوین در روستای بشاریات سکونت دارند و از زمره تیره چگینی به شمار می آیند و تعدادی دیگر خانواده این طایفه در قلعه قطب در نزدیک شهر اندیمشک در مسیر جاده خوزستان – تهران سکونت دارند. ادامه دارد...

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

مورخان می گویند؛ بختیاریان کوردفیلی هستند

مورخان می گویند؛ بختیاریان کوردفیلی هستند(بخش نخست)

altشفق/ واژه بختیاری از دو کلمه بخت و یار شکل گرفته است. این واژه را در مورد کسانی بکار می آورند که بخت با آنان یار می باشد(یعنی دارای شانش و اقبال هستند). ولی در مورد اصل بختياريان، جورج.ن. کرزن، هنری فیلد، علی شعبانی، اسکندر امان الهی، د. جواد صفی نژاد، اسکندر عوکاشه و سید علی میرنیا؛ اصالت آنان را به کوردان فیلی بر می گردانند.

همچنین هرکدام از کلیم الله توحدی و جورج .ن. کرزن نیز بر همین باورند. در مورد کورد بودن بختیاریان، مورخ و شرقشناسان بسیاری بر این تأکید کرده اند که ریشه اصالت آنان کورد است و از آنان می توان به نظرات ربج، کلیم الله توحدی، دیترمان، آیت الله محمد مردوخ، نورمحمد مجیدی، البارون دوبد، گروهی از پژوهشگران فرانسوی و محمد امین زکی بگ را ذکر کرد.

هنری راولینسون، دکتر حشمت الله طبیبی و محمد امین زکی بگ بر کوردی بودن گویش بخیتاری تأکید می کنند و آنرا یکی از لهجه و کویشهای کوردی بر می شمارند.

در مورد وجه تسمیه نام بختیاری آنان، چندین نظر و آراء وجود دارد. جورج.ن.کرزن و دیترمان براین باورند: نام آنان از جغرافیای منطقه سکونت آنان بر گرفته شده است و هیچ ارتباطی با نام عشایر و تیره های ساکن در این منطقه ندارد. ولی، علی شعبانی براین بارو است که از جد بزرگ آنان"حيدر" برگرفته شده است که بدلایلی نامشخص از منطقه ای در نزدیکی خرم آباد به سرزمین کنونی بختیاری کوچ کرده اند.

به سبب رفتار و شایستگی دخترش، خان عاشق وی می شود و بعداً با او ازدواج می کند و صاحب چند پسر و دختر می شوند. خان در اواخر عمر خود، بدلیل این که پسری نداشت تا جانشینش گردد، وصیت نمود تا حیدرکور جانشین وی گردد و بدین گونه نوه هایش به منبع نام بختیاری تبدیل شده اند.

اما، دکتر اسکند امان الهی ریشه اصالت نام بختیاری را به بخشی از لوران بر می گرداند که از شاه اسماعیل صفوی حمایت کرده اند و در یکی از جنگهای این شاه شرکت کرده اند و باعث پیروزی شاه شده اند و می گوید: امروز بختم یارمان بود. این سخن بر سر زبان مردم افتاد و کم کم نام بختیاری در بین آنان منتشر گردید.

پرفسور جن.راف. گرسویت، واژه بختیاری را این چنین تعریف می کند که به کسی می گویند بخت با وی یار باشد یا دارای شانس باشد و سپس می گوید: شاید مردم بختیاری از آنانی باشند که ظلم وجور بیوراسب را از سر خود کم کردند و  احتمال دارد که از نژاد آن جوانانی باشند که از دست طلم و بیداد ضحاک به کوه ها فرار کرده اند، همانگونه که در داستانهای قدیمی کوردی ذکر شده است.

اما، اسکندر عوکاشه ریشه نژادی بختیاریان را به ایلی به نام بختیار بر می گرداند، بدون آنکه ریشه اصالت این ایل را به روشنی توضیح دهد. سپس داستان رضا بن خلیفه معروف به رضا کور(رضا نابینا بوده است) را روایت می کند که در دوره آغامحمدخان قاجار از مناطق فارس نشین بدین منطقه آمده است. ولی این گونه نظری برخلاف حقایقی تاریخی است. بدین دلیل که بختیاریان قبل از دولت قاجار در ایران بوده اند و همانگونه که دیترمان با تکیه بر اسناد تاریخی نشان میدهد که بختیاریان پنج قرن قبل از این تار یخ در این منطقه موجودیت  داشته اند.

د. اسکندر امان الهی با ایرج سیستانی زمانی که اصالت بختیارییان را به نام شخصی به نام بختیار می رسانند، متفق الرأی هستند.

ما نیز براین باوریم که مبنای این نام، به دو شخص بر می گردد که این چنین نامی داشته اند و خود آنان و  پیروان و هواداران آنان در غرب ایران سکونت داشته اند که نخستین آنان بختیار بن احمد کور معروف به"عزالدوله" در عراق بوده است و خسرو بن حسن کورد معروف به"عضدولدوله" پسر عمویش، با وی بر سر فرمانروائی در رقابت بود و این رقابت قدرت به جنگی منتهی می گردد و  سرانجام به اسارت در می آید و در سال 977 میلادی از سوی همویش کشته می شود و بعد از کشته شدنش، افراد وی از مناطق دیالمه و کوردان شمال عراق به سوی سوریه مهاجرت می کنند و برای همین نیز نام بختیار را بدانها اطلاق نمودند تا با مردمان دیگر متفاوت باشند. بویه یا آل بویه از خاندانی فارس می باشند که در بین سالهای 932 تا 1055 ميلادی حمکران ایران عراق بوده اند. موسس این سلسله ابوشجاع بویه ای است و سه پسر از وی بجای مانده اند. عمادالدوله علی(949 میلادی) که در آن دوران شیراز را به تصرف در می آورد و دوم فرزند وی، رکن الدوله الحسن(976 میلادی) توانست اصفهان و همدان را به فرمان خود در آورد و معزالدوله  احمد بن الحسین(967 میلادی) وادی کرمان را تصرف و بعدها نیز اهواز را به زیر سلطه در آورد و بعد از اهواز در سال(945 میلادی) بغداد را تصرف کرد و خلیفه مستکفی لقب"امیرالامراء" را بدو بخشید و حکومت وی را بعدها سلجوقیان منقرض نمودند. دولت یا قدرت آل بویه در دوران عضدالدوله بن رکن الدوله( 976 تا 982 میلادی) به اوج اقتدار خود رسید و با توانی که داشت توانست حکومت بنی حمدان در موصل و حلب را منقرض کند و بر شهرهای میافارقین، دیاربکر، حکاری، آمدی و دهوک تسلط یابد و کشتار بزرگی را علیه کوردان مبارز در این شهرها بعمل آورد و با بیماری صرع بطور ناگهانی از دنیا رفت. هر چند این جنگها در بین خاندان آل بویه از جمله رویدادهای تاریخی است که جای هیچ شک و گمانی در آن نیست، ولی داستان مهاجرتی که در این روایت آمده است، احتمال دارد واقعیتی نداشته باشد. بدین دلیل که هیچ سند تاریخی از این بابت در دسترس نیست.

عضدالدوله سیاست گذشت و همزیستی ادیان مختلف را در پیش گرفت و با این که خود وی دارای مذهب جعفری بود، تمامی افراد عمویش بختیار را که به سوریه فرار کرده بودن را عفو و در منطقه ای در غرب ایران آنان را اسکان داد. سپس در بین عشیره ها اتحادی را برقرار نمود و تمامی اراضی کشاورزی و مرتع را در بین ان تقسیم نمود و این افراد نیز شروع به کار کشاورزی و دامپروری نمودند. ادامه دارد..

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

مورخان می گویند، بختیاریان از کوردان فیلی هستند(بخش سوم

مورخان می گویند، بختیاریان از کوردان فیلی هستند(بخش سوم)

altشفق/ بطورکلی، ایل بختیاری بدلیل تفاوت در پرداخت باج و خراج سالانه به حکومت مرکزی به دو بخش تقسیم شده اند: هفت لنگ بختیاری که از نظر اداری تابع حاکم بهبهان(عزالدوله بعد از مرگ پدر، به فرمانروائی رسید) بوده اند. چهار لنگ بختیاری نیز از نظر اداری تابع حاکم بروجرد بوده اند.

واژه"لنگ" چندین معنای متفاوت دارد و در اینجا به معنای پا از سر پنجه ها تا به انتهای ران است. واژه لنگ چندین معنا مختلف دارد و در اینجا لنگ به معنای پا از نوک پنجه تا انتهای ران است. در دوران قدیم، هر کسی از بختیاریان مکنت و دارائی کمتر از سه  رأس چهارچا بود، مشمول باج و خراج سالانه نمی شد. هر کسی نیز دارائی بیش از ارزش سه رأس حیوان بارکش را داشت، آنوقت از او باج و خراج سالانه می گرفتند. بدین گونه نیز از او خراج می گرفتند: بهای هر چهارچایی را به چهار بخش تقسیم می کردند و  جمع این سه چهارپا می شد دوازده قسم و  بدین نحو هر خانواده هفت لنگ بختیاری(دولت خراج سالانه را از مردمان ایل قشقائی و شاهسوند براساس بهای بره و از ترکان و ایلات کوچ رو برمبنای شتر و از بختیاریان نیز براساس چهارچایان باربر دریافت می نمود) بایستی خراج سالانه خود را هفت دوازدهم بهای این چهارپا را بدلیل خوبی مرتع و برکت اراضی آن گرفته می شد. در حالیکه هر چهارلنگ بختیاری نیز چهار دوازدهم بهای چهارچایان را خراج می پرداخت و دلیل آن نیز این بود که اراضی و مرتع آنان مرغوبیت خاصی نداشت و مردمان آن نیز فقیر بودند. برای همین به قسم نخست این مردمان بختیاری هفت لنگ و به قسم دوم مردمان دیگر بختیاری بر مبنای مکنت مالی ضعیفی که داشتند چهارلنگ می گفتند.

یاقوت حموی می گوید: حکومت هرسال یک ماه قبل از عیدنوروز، خراج خود را از ایل و طوایف جمع آوری می کرد و بدین شیوه سالانه از بختیاریان خراج می گرفت تا در دوره طهماسب یکم که تاج میر یکی از مردمان استرکی بختیاری را به قدرت رساند و حاکم منطقه گردانید و در برابر این چنین انتصابی، سالانه به بهای ده هزار چهارپا از وی خراج می گرفت و باید آنرا به خزانه دولت پرداخت می نمود.

وقتی که تاج میر نتوانست خراج سالانه را پرداخت کند، به بهانه عدم انجام وظیفه و نالایقی اعدام گردید و  بعد از وی شاه، میرجهانگیر بختیاری را با دادن لقب"ایل بگی"بجای وی گمارد و تمامی سرزمین لورستان را تحت فرمان وی قرار داد و وطیفه جمع آوری خراج سالانه مناطق دزفول، شوشتر و اهواز را نیز بدو سپرد.

این عمل شاه، باعث گذاشتن بارسنگینی بر دوش مردمان عشایر موجود در منطقه گردید و سبب شد تا کاسه صبر عشایر کهلکولیه لبریز شود و به حاکم فارس بپیوندند و برخی عشایر نیز به دادن خراج سالانه ادامه دادند.

شرقشناس انگلیسی آرنولد ویلسن، فقر و نداری و دشواری وضعیت زندگی مردم در آن دوره را چنین بحث می کند: مرم شبها را با خوردن میوه درخت بلوط سر می کردند و روزها نیز نان خشک را در آب می انداختند تا نرم شود و سپس آنرا با خرما می خوردند. اما آنانی که دارای گاو و گوسفندانی بودند، پنیر، ماست و کره و مشتقات لبنی را درست می کردند تا بدین وسیله شکم اعضاء خانواده خود را سیر نمایند. باقیمانده این محصولات لبنی را می فروختند و تمامی آنان نیز در چادرهای که بدانها سیاه چادر می گویند و از پشم بز بافته شده اند زندگی خود را می گذراندند و هر شخصی فقط دارای یک پیراهن و شلوار بود. زمستانها عبایی را بردوش می اندختند و کفشهایشان را خود می دوختند و در حقیقت این وضعیت تمامی عشایر ایران بود. آن که جای بسی تعجب است، این بود که با آنهمه رنج و سختی که در زندگی خود داشتند، شکرگزار خدا بودند و هیچ گونه نارضایتی و ناشکری از این وضعیت زندگی خود نداشتند!.

اما بازگشت زمان و بعد از حکومت اتابک به اوج قدرت خود رسیدند تا آنجا که هرکدام از شفیع خان و قاسم خان بختیاری در سال 1722 میلادی توانستند لشکری دوازده هزارنفری را از آن جمع آوری نمایند تا از این افراد برای خارج کردن محمودخان افغان از اصفهان بهره گیرند. ولی بعد از آنکه دوهزارنفر از آنان کشته شد از سپاه فغان شکست خوردند. محمود از آنان دست برنداشت و به تعقیب آنان پرداخت و در این تعیقب، تمامی مزارعی را که بر سر راهش بود به آتش کشید و تمامی هرآنچه را که داشتند تاراج نمود  دوباره به اصفهان بازگشت. بعد از آنکه، نادرشاه سپاهیان افغان را تارومار کرد و از بین برد، علیمراد مومیوند یکی از نامداران چهارلنگ بختیاری از نادرشاه یاغی گردید و خود را در منطقه شاه اعلام نمود و سکه به نام خود ضرب کرد. نادرشاه افشار نیز ار چهار طرف به بختیاریان حمله کرد و توانست نیروهای او را از بین ببرد و علیمراد مومیوند را در شوشتر بدار آویخت و هزاران خانواده بختیاری را به منطقه تربت جام واقع در خراسان کوچ داد و قریب به ده هزار از خانوارهای خاندان زنگنه در نزدیکی کرماشان را به بختیاری آورد و در آن جا ساکن نمود. با این حال، قریب به چهارهزار نفر از بختیاریها در بین لشکریان نادر بودند که به فرماندهی حاتمی خان از خاندان"مال احمد" و علی صالح بختیاری را برای آزاد کردن قندهار و فرات روانه نمود. این لشکر توانست به خوبی از پس مأموریت خود برآید. این عملکرد نیز  سبب شد تا نادرشاه، حاتمی خان را مورد عطوفت خود قرار دهد و او را بعنوان والی کشمیر بگمارد. ابل فتح خان را والی شوشتر نمود و سپس هفتصدو پنجاه خانوار بختیاری را در نزدیکی میان خیل و تعداد هفتصد و پنجاه خانوار دیگر را نیز در منطقه وران بند و پانصد خانوار را هم در مرخان اسکان داد.

در سال 1747 میلادی، نادرشاه کشته شد و بیشتر مردم کوچانده شده به مناطق خود بازگشتند و همزمان نیز خانوارهایی خاندان زنگنه نیز به کرماشان بازگشتند. ولی آنانی که از بختیاریان بریده شدند و در قندهار و هرات و نیشاپور ماندگار شدند.

جورج.ن. کرزن می گوید: سردار معروف بختیاری رشیدخان چندروز بعد از مرگ نادرشاه، قدرت را  قبضه و اصفهان را مقر  قدرت خود می کند و زمانی که تمامی دارائی و ثروت نادرشاه را بدست آورد، سریر قدرت را ترک و ناپدید می شود و به میان بختیاریان می گریزد. سپس علی قلیخان به زور خود را  شاه کشور معرفی می کند. این پادشاه جدید، برادرزاده نادر بود که بدو لقب عادلشاه داد. پادشاه جدید، در آغاز با در زیرنظر گرفتن ثروتمندان و سرمایه داران در سراسر کشور نمود که اینان اموال و ثروت خود را در اختیار یاغیان و مخالفان با او قرار ندهند!. وقتی که ثروتمندی ابل فتح خان بختیاری را در بخش هفت لنگ و حیدرخان را در بختیاری شنید، لشکری را به فرماندهی علیمردان خان بختیاری از بخش چهارلنگ بختیاری تشکیل داد. زیرا، میدانست عداوتی دیرینه در بین هر دو بخش بختیاری وجود دارد. اما، علیمردان خان که در طمع در دست گرفتن قدرت کشور را داشت و میدانست که ابراهیم خان دشمن عادلشاه است، مقداری به ابراهیم خان پول داد تا مانع از خطرات تهدیدهای شاه شود و شهر گلپایگان را تصرف کرد و  ادلشاه را دستگیر و زندانی نمود. ولی حاکمیت آنان زیاد طول نکشید و خراسانیان هردوی آنانرا کشتند و شاهرخ میرزا پسر نادرشاه را پادشاه ایران کردند. بعد از این، رویدادهای فراوانی در بین علیمردان خان و ابل فتح خان و کریم خان زند روی داد و سرانجام مملکت به سود کریم خانم ثباتی به خود دید.

کریم خان زند شروع به کوچاندن خانواده های فراوانی از بخش هفت لنگ بختیاری بسوی شهر قم کرد و گروهی از چهارلنگهای بختیاری را نیز به شهر فسا برد و شماری از سران آنان را در روستای شاه عبدالعظیم زندانی کرد. با گذشت زمان توانست با رفتار نرم خود، حمایت بختیاریان را کسب کند و آنان نیز به طرفداران حاکمیت وی تبدیل شدند. زمانی که خاندان زند از بین رفتند، آغامحمدخان قاجار قدرت را در دست رفت، فوراً اسدخان بختیاری را از ریاست بختیاری به همکاری پسرش رضا را بدلیل اختلافاتی که با پدر داشت، عزل نمود و پسر اسدخان(رضا) را جایگزین وی نمود. اسدخان توانست اتحادی را در بین بختیاریان هفت لنگ و چارلنگ را ایجاد و خودش رهبری آنان را برعهده گیرد و علیه آغامحمدخان یاغی گردید. آغامحمدخان هم لشکری را آماده نمود و از لشکریان خود خواست با تمام توان بر او بتازند. ولی این حمله به نتیجه ای نرسید و اسدخان توانست نیروهای دشمن را شکست دهد و آنان را ناچار کند به تهران عقب نشینی کنند و آغامحمدخان این تجربه را دوباره تکرار نکرد.

اسدخان بعد از این پیروزی، تصمیم گرفت خود را به قلعه ای محکمی در منطقه شوشتر بکشاند و در آنجا مستقر شود تا زمانی که با دلخواه خود و با شروطی آبرومندانه خود را تسلیم شاه محمدعلی میرزا پسر فتح علیشاه نمود(در سال 1797میلادی بعد از آغامحمدخان موسس سلسله قاجاریه، قدرت را در دست گرفت). بعدها بختیاریها چه بصورت فردی و چه گروهی، به سپاه شاه پیوستند. در این مدت، دوباره آتش عداوت و  کشمکشها در بین هردو بخش بختیاری در مورد مرتع و اراضی کشاورزی و منابع آب در بین آنان شعله ور شد و شروع به کشتار بی رحمانه همدیگر نمودند. رالينسون بدین گونه وصف می کند: سوارکاران و مردان جنگی خوبی هستند، ولی در این حال قاتلات بی رحمی هستند و ترحمی در دل ندارند و آنقدر سخت دل هستند که تا پای مرگ از دشمنان خود انتقام می گیرند و اگر پیمانی زیانی به منابع آنان برساند، زود پیمان خود را می شکنند و در بین آنان کشمکشهای خانوادگی به پایان نمی رسد. جان انسان در نزد آنان هیچ ارزشی ندارد و خویشاوندی محکمی ندارند و برای قدرت پسر پدر خود را می کشد و برادر به برادر رحم نمی کند.

رالینسون همچنین می گوید: سخن پدری از ایرانیان را در اینمورد شنیده ام که می گوید: بختیاریان نباید برای مردهای خود فاتحه بدهند، زیرا آنقدر از آنان می میرد که ختم پشت سر ختم  وجود دارد و نمی رسند تا مراسم فاتحه دیگری را برگزار کنند. وی همچنین می گوید: بختیاریان به بازرگانی نیز می پردازند و ذغال و چوپ و گیلاس و بخشی از غلات را به فروش میرسانند. بجزاین، بسیاری از آنان تنباکو در منطقه جانکی تولید می کنند و به مناطق دیگر آنرا می فرستند. در فصل تابستان نیز، نیاز فراورده های گوشتی مردم اصفهان را تأمین می کنند.

شرق شناس مالكوم نیز در مور ارتباطات آنان با دولت مرکزی بحث می کند و می نویسد: امورات خود را براساس آداب و رسوم عشایری خود اداره می کنند و به مردان حکومت اجازه نمیدهند در سرزمین آنان بمانند.

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

محمدتقی خان و نوه هایش

  نامدار بختیاری(محمدتقی خان و نوه هایش)

altشفق/ بختیاریان به شیوه ای مداوم، فرزندان آنان سرباز حکومت بوده اند و بصورتی منظم خراج سالانه خود را به دولت فارس پرداخت کرده اند. سیاست حکومت مرکزی نیز این بوده است تا آنان را ترغیب نماید از زندگی کوچ رویی دست بکشند و در یک مکان معین سکنا گزیند و به قوانین دولتی احترام بگذارند و از غارت و چپاول همسایه های خود دست بردارند.

ولی جنگ و کشمکشهایی که در بین آنان در دوران سرکار آمدن محمدتقی خان ادامه داشت(نامبرده از عشیره کنورس از چهارلنگ بختیاری بود). علیخان بن مرادخان پدر وی، رئیس عشیره بود و رقیب وی برای در دست گرفتن قدرت حسن بن فتح علیخان بود. فتحعلی شاه قاجار بر او می تازد و او را دستگیر و هردو چشمش را از حدقه بدر می آورد و حسن خان را بجای او می گذارد. سپس خانواده علیخان با محمدتقی به روستاهای منطقه فریدون می گریزند.

زمانی که محمد تقی خان انرژی می گیرد و افراد زیادی را بدور خود جمع می کند و برای انتقام خون پدر، حسن خان را از بین برد و به ریاست عشیره میرسد و برای آنکه دشمنی و کینه را در بین دوخانواده بردارد با دختر حسن خان ازدواج نمود.

با زیرکی و سیاست هوشمندانه ای که داشت، توانست دوستی را در بین هفت لنگ و چهار لنگ برقرار کند و هردو خط بختیاری را تحت کنترل خود در آورد و آنقدر فردی لایق و توانا بود که رالینسون در مورد وی می گوید: محمدتقی خان چنین توانایی داشت که هر لحظه اراده می کرد، ده تا دوازده هزار  نیروی جنگی را جمع می نمود.

در ابتدای ریاستش، فرمانروای شیراز به طمع تصرف اراضی بهبهان افتاد و به نیروهای عباس منصور والی این شهر حمله کرد و محمدتقی خان در برابر وی مقاومت کرد و او را ناچار نمود تا نیروهای خود را عقب بکشد. والی نیز در عوض بخشی از منطقه رامهرمز و بهبهان را بدو داد.

از سوی دیگر، محمدتقی خان باخبر شد که کاروانی از شیراز به راه افتاده است تا خراج سالانه را به تهران ببرد و وی نیز راه کاروان را سد کرد و تمامی مقدار پولی را بیست هزارتومان بود از آنان گرفت(سرهنری رالینسون 1810 تا 1895 میلادی یکی از دانشمندان نامدار در رشته باستان شناسی و بنیانگذار آشوریات است و همچنین وی افسری در کمپانی هندشرقی بود و در سال 1835 میلادی همراه با هیأتی نظامی برای دوباره زنده کردن و سازماندهی ارتش شاه و آموزش آنان با متدی جدید به ایران آمد و زمانی که در کرماشان بود با همکاری جوانی کورد توانست نقش و نگارهای بیستون را برروی کاغذی مخصوص به چاپ برساند. بعدها در تحقیقات برسر خط میخی به نتیجه مطلوبی رسید و این نیز دست آورد بزرگی برای تمام دنیا بود تا دروازه ای را برای پژوهش در مورد تمدن ملتهای شرق باز گردد) همین عمل باعث معروفیت بیشتر وی شد و تمامی سران عشایر در تلاش بودند تا بدو نزدیک شوند و تحت فرمان وی قرار گیرند.

گارسویت در اینباره می نویسد: شمار آن خانواده هایی که از وی جانبداری نمودند، سه هزار خانوار از دینارونی ها، دوهزاروپانصد خانوار جانگی سردسیری به فرماندهی گداخان، چهارهزار از جانکی گرمسیر(بی بی خانم مادر محد تقی خان از این عشیره است) و هزار خانوار از سوهونی با سرپرستی شفیع خان و هشتصد خانوار از کنورس،  چهارصد خانوار از موگراتی، هزاروپانصد خانوار از عشایر رامهرمز و هزار خانوار نیز از طیبی و مناطق کهکولیه و بویراحمد(خواهر محمدتقی خان همسر خلیل خان بزرگ در منطقه کهکولیه و بویر احمد بود)، هزار خانوار از بنودنی و همچنین هزاروپانصد خانوار از لوران فیلی بوده اند.

محمدتقی بصورتی دادپرورانه با تمامی آنان رفتار کرد و همراه با هشت هزار نیروی مسلح بسوی خوزستان به راه فتاد و با زور این منطقه را تصرف نمود و تمامی دارایی آنان را تاراج کرد و سپس بسوی شوشتر روانه گردید و بعد از فرار اسدالله میرزا پسر دولتشاه فرمانروای این شهر، به داخل شهر رفت و بعد از آن نیز دزفول و توابع آنرا تصرف کرد و در همین زمان رئیس عشیره ممسنی با نهصدنفر از جنگاورانش بدو پیوست.

زمانی که خبر به فتحعلی شاه رسید، او نیز لشکری را آماده کرد و از تهران بسوی اصفهان به راه افتاد و از حاکمان طرفدار خود در فارس و بروجرد درخواست کمک نظامی نمود. ولی بعد از آنکه وارد شهر گردید ظرف پانزده روز در گذشت، بدون آنکه تدارکاتی برای جنگی را برپا نماید. شخص دیگری بجای وی نشست، ولی بدلیل کشمکشها بر سر قدرت نتوانست به بختیاریان حمله کنند.

در اینجا، میدان برای محمدتقی خان باز شد تا حاکمیت خود را بر خوزستان و مناطق بختیاری بدون داشتن رقیب یا دشمنی و بدون دادن خراجی سالانه به حکومت مرکزی، مستحکم نمای. زمانی گذشت تا محمدشاه، بهرام میرزای برادرش را والی لورستان و خوزستان و کرماشان نمود.

در سال 1837 میلادی تمام حاکمیت خود را بر سر این مناطق گستراند و محمدتقی از آمدن شمار کثیری افراد نظامی با توپخانه به منطقه قلمروش مطلع شد. سپس محمدتقی خان، برادر خود را به نزد وی فرستاد تا او را عفو کند و بدلیل یاغی شدن از حکومت و ندادن خراج سالانه ببخشد. اما، بهرام میرزا این خواسته او را قبول نکرد و در زمستان همان سال به شهر شوشتر حمله کرد و  بدون هیچ مقاومتی وارد شهر شد. سپس بسوی"تول:تل" مقر مرکزی محمدتقی خان که در بین راه خوزستان و اراضی بختیاری واقع شده بود، به راه افتاد. در فصل بهار والی همراه با لشکریانش و اداوت توپخانه ای که رالینسون شرق شناس نیز همراه وی بود به راه افتاد. محمدتقی خان نیز قلعه خود را خالی کرد و به قلعه منگشت بختیاری رفت و در آنجا، دوباره علی تقی خان برادرش را دوباره به نزد شاه فرستاد و همان درخواستهای قبلی را به عرض شاه رساند. از  شاه دعوت نمود تا به قلعه آید و آنرا تسلیم شخص خود شاه نماید و سپس با هم مذاکره نمایند. او نیز قبول کرد و رالینسون و سه نفر دیگر را با خود به قلعه منگشت برد. همچنین بدین توافق رسیدند که تقی خان با افراد خانواده ی خود و خانواده برادرش در کرماشان همچون گروگانانی در نزد والی بمانند تا زمانی که محمدتقی خان بعد از عیدنورز در شهر شوشتر خود را تسلیم کنند. والی نیز به شاه وعده داد با احترام تمام با هردو خانواده تحت گروگان رفتار نماید و سپس از شاه بخواهد تا وی را ببخشد و دوبار او را به فرمانروائی قبلی خود بازگرداند. ادامه دارد..

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

نامدار بختیاری(2)

نامدار بختیاری(2)

altشفق/ در مدت ارتباطی در بین دولت فارس با بریتانیای کبیر بدلیل کشمکهایی در مورد شهر هرات که به تیره گی گرایید، محمدعلی نیز از فرصت سرگرم بودن ایرانیان بدین قضیه استفاده نمود و از فرستادن هردو خانواده اش به کرماشان پشیمان و خود نیز در موعد مقرر تسلیم نشد و خراج سالیان گذشته را براساس توافقات بعمل آمده پرداخت ننمود. این نیز سبب شد تا شاه با لشکری شش هزار نفری مجهز را به فرماندهی برادر خود سلطان میرزا بسوی او روانه نماید.  سرانجام این لشکر در منطقه چمن گاندومان مستقر شد و توانست تعدادی از سران ایل بختیاری را دستگیر و همچون گروگان به اصفهان و لورستان و خوزستان برای معتمدالدوله و منوچهرخان گرجی بفرستد. در زمستان همان سال، سلطان مراد میرزا منطقه چمن گاندومان را تخلیه نمود و نیروهای خود را به منطقه چمن مالمیر"مال امیر"(این منطقه مهم متعلق به محمدتقی خان بود) را ببرد. چیزی نگذشت که سپاه ایران بدو حمله کرد و در چندین جنگ که پانزده روز طول کشید، نتوانست ویرا شکست دهد و سرانجام محمدتقی خان ناامید شد و  علی تقی خان برادر خود را به نزد سلطان مراد میرزا برای مذاکره فرستاد. سلطان نیز بلافاصله او و هیأت همراهش را دستگیر و راهی تهران نمود. محمدتقی خان نیز چیزی برای وی نفرستاد و به منوچهرخان در شوشتر پناه برد تا در نزد سلطان مراد میرزا، برایش طلب بخشش کند و در نهایت سطان از تقصیرات وی گذشته کرد.

سرنوشت چنین بود که علی تقی خان بتواند از تهران فرار کند و به منوچهرخان در اصفهان پناه ببرد. زمانی که انگلیسیها جزیره خارک را اشغال کردند، محمدتقی نیز به فکر استقلال افتاد. اگر انگلیسیها با اسلحه و قدرت مالی از وی حمایت نمایند به پادشاهی خوزستان برسد و به همین منظور"لایارد" مهمان انگلیسی خود را به جزیره خارک فرستاد تا پیشنهادهایش را به انگلیسیان برساند. اما دولت وقت بریتانیا در پیشنهادی وی چیز مهمی را ندید که براساس منافع کشورش باشد و به همین سبب پاسخی واضح بدو ندادند. کلنل"نل" فرمانده جدید نیروهای بریتانیا در جزیره خارک، محمدتقی خان را مورد نصیحت قرارداد تا به کشمکش با دولت مرکزی ایران خاتمه دهد و حمایت خود را از محمدشاه اعلام نماید و به این گونه بود که محمدتقی خان ناامید گردید.

محمدتقی خان چندین روستا را در منطقه فریدون خریداری نمود و تعدادی از خانواده ها کوچ رو بختیاری را در آن روستاها سکونت داد. این عمل وی باب طبع منوچهرخان نبود و به عشایر تحت امر خود فرمان داد تا بدین روستاها حمله کنند و تمامی آنان را غارت نمایند. بدین گونه منوچهرخان به دشمن تبدیل شد و  به رستم خان" پیشنهاد کرد تاعلی گداخان رئیس عشیره جانگی سردسیر را به قتل برساند و تا بصورتی رسمی او را جایگزینش نماید.

محمدتقی خان دچار سختیهای فراوانی در رامهرمز گردید، زیرا وی شیخ عشیره آل خمیس را بدلیل این که نامه ای را برای سلطان مراد در مورد تصرف خوزستان و دستگیر نمودن محمدتقی خان نوشته را به قتل رساند. محمدتقی خان تنها به قتل شیخ بسند نکرد و تمام مردمان عشیره وی را نیز به مناطق کارون و هویزه تاراند و آنان نیز برای انتقام خون شیخ خود و آواره گی آنان از سوی محمدتقی خان، به رامهرمز حمله کردند و در مسیر حمله خود هرآنچه را که در سر راه آنان قرار می گرفت به تاراج می بردند. در این حمل آل خمیس، چندین عشیره رامهرمزی دیگر نیز با آنان همکاری نمودند. آن مناطقی که تحت فرمان محمدتقی خان بود و توانستند در برابر دست درازیها مقاومت کنند و آنان را ناچار نمودند تا خسارتی را که به مردم وارد کرده اند، جبران نمایند.

منوچهرخان نیز این گونه عملی را نافرمانی برشمرد و حاکمیتش را براین منطقه را تهدیدی برای خود قلمداد نمود. سپس به حکومت مرکزی پیشنهاد نمود تا خراج سالانه رامهرمز را چندبرابر نماید و سقف آن به پنج هزار تومان برسد که در سالیان قبل سه هزار تومان بود. سپس شاه را مطلع نمود که محمدتقی خان نامه ای را برای"ظل الدوله" علیرضا میرزا نوشت که چنین قصدی دارند تا او را از فرمانروائی منطقه خلع نمایند. او نیز نامه ای را بری قلعه"تل" نوشت و از محمدتقی خان خواست ده هزارتومان از آن قرضهای گذشته را پرداخت نماید، چون که چنین فکر می کرد، دارای مکنت و ثروت فراوانی است. در حالی که باستانشناس"لایارد" انگلیسی براین تأکید که محمدتقی خان دارائی نقدی آنچنانی نداشت. بلکه داراییهای وی عبارت بودند از هزار و پانصد گاومیش و پنجاه اسب اصیل و پانصد حیوان باربر و ده هزار گوسفند و بز.

محمد تقی خان این درخواست را نپذیرفت و معتمدالدوله همراه با نیروئی بسوی شوشتر روانه شد و قوات خود را در مرکز بارزگانی این منطقه مستقر نمود و بعد از این، جنگی چهل روزه به وقوع پیوست و حتی در گرماگرم نبرد، معتمدالدوله از او خواست تا خود را تسلیم نماید و در مقابل نیز او زندگی و مقامش را در نزد شاه تضمین خواهد کرد. سرانجام به توافق رسیدند و معتمدالدوله نیروهایش را از شوشتر عقب کشید و محمدتقی نیز همانگونه که سال قبل آن آمادگی را نشان داده بود که بعد از عیدنوروز خود را تسلیم نماید، محمدتقی خان به قلعه تل بازگشت و شب نیز معتمدالدوله مهمان او بود و صبح به شوشتر بازگشت و هرکدام از علی تقی خان و شفیع خان را همچون گروگان با خود برد.

اما محمدتقی خان تردید داشت و در موعد مقرر آماده نشد. سپس هردو گروگان توانستند معتمدالدوله را قانع کنند که آنان را به نزد محمدعلی بفرستد تا وی را قانع کنند و او را به مکان تعیین شده بیاورند و او هم پیشنهاد آنان را قبول و آزادشان نمود، ولی آندو نیز رفتند و باز نگشتند. بعد از این مسئله، معتمدالدله به قلعه تل حمله و آنرا به تصرف در آورد. ولی محمدتقی خان قبل ازچنین حمله ای، خانواده و اقوام و طرفدارانش را همراه با تمام دارائی که داشت از قلعه بیرون کشید و به شیخ سامر کعبی در منطقه فلاحیه پناه برد. ادامه دارد...

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

تعمیر و مرمت بنای تاریخی مسجد ابومحمد شهرکرد

سرپرست معاونت ميراث فرهنگي اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان چهارمحال و بختیاری، از تعمير و مرمت بنای تاریخی مسجد ابومحمد شهركرد خبر داد.
ايل بيگي پور گفت: این بنا، از مساجد تك شبستانه چهار ايواني با طاق نماهايي بوده كه در دوره هاي قبل، طاق نماهاي آن تخريب شده است.
وی، معماري مسجد ابومحمد شهركرد را متعلق به دوره قاجاريه دانست و افزود: پوشش این بنا به صورت طاق و گنبد است که بر روي ستون هاي سنگي بنا شده است.
ايل بيگي پور گفت: مصالح بكار رفته در این بنا از مصالحی همچون چوب، سنگ، آجر و خشت است.
وی عمده مشکلات اين مسجد را الحاق اندود و رنگ آميزي به بدنه ها و ستون ها، الحاق کف فرش، رطوبت بالا رونده شبستان، نامناسب بودن ايزولايسيون بام، چرک شدن بدنه ها و تاق ها بر اثر آلودگي و نابساماني سيستم تأسيسات عنوان كرد.
سرپرست معاونت ميراث فرهنگي اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان چهارمحال و بختیاری گفت: اقدامات مرمتي در اين مسجد شامل اجراي ناکش در محل ايوان و مجر، خاکبرداري کف و جمع آوري الحاق کف، جمع آوري لايه هاي اندود رنگ الحاق بدنه ها و ستون ها، پاکسازي بدنه آجري و تخليه بندهاي فرسوده، بند کشي شبستان وبدنه هاي حياط، آجر فرش کف شبستان و ايوان، ايزولايسيون و اصلاح شيب بندي، ساماندهي تأسيسات و مرمت طاق ها و بدنه ها است.

نويسنده: - | تاريخ: پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

چاپ کتاب فرهنگ و ادبيات کودکان بختياري


کتاب quotation mark فرهنگ و ادبیات کودکان بختیاری quotation mark مشتمل بر نواهای مثلها و متلها بختیاری زمان کودکان در چهارمحال و بختیاری منتشر شد.
مسئول واحد نشر و چاپ اداره کل فرهنگ وارشاد اسلامی چهارمحال و بختیاری امروز در گفتگوی تلفنی با خبرنگار واحد مرکزی خبر گفت : این کتاب آداب و رسوم ، مثلها و متلها ، لالایی ها و ادبیات کودکان از بدو تولد تا 12 سالگی را در 500 صفحه به تصویر کشیده شده است .
لله گانی افزود : کتاب quotation mark فرهنگ و ادبیات کودکان بختیاری quotation mark به بحث درباره فرهنگ ، ادبیات،آیین ها ، سنت ها ، رسوم و خرده فولکلورهای مردم بختیاری پرداخته است
این کتاب به قلم علی حسین پور در هزار نسخه چاپ شده است .
آشنایی مخاطبان با فرهنگ تربیت کودکان بختیاری در نواها ، لالایی ها و متلها از ویژگی های شاخص این کتاب است.

نويسنده: - | تاريخ: پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

شناسايي 512 محوطه باستاني در لردگان

12 محوطه باستانی متعلق به دوره اسلامی در گمانه زنی های مناطق ارمند،میلاس و خان میرزا در لردگان شناسایی شد.
مدیر کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری چهارمحال و بختیاری امروز گفت: گمانه زنی های باستان شناسی دراین مناطق که
ازاوایل پارسال آغاز شده بود، تاکنون ادامه داشت .
مژگان ریاحی افزود: اِشکَفت ها، پناهگاه سنگی ، تپه ها ، محوطه ، گورستان عصر آهن ، بَرد گوری ها، هاون سنگی بستری و سنگ آسیاب از جمله آثار شناسایی شده در این گمانه زنی ها است .
هم اکنون 510 اثر ملی ثبت شده از قبیل بناها و محوطه های باستانی چهارمحال و بختیاری در فهرست آثار ملی وجود دارد.

نويسنده: - | تاريخ: پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

اسناد هویتی صد تن از مشاهیر چهارمحال وبختیاری امسال جمع آوری شد .

شهرکرد / واحد مرکزی خبر / اجتماعی

اسناد هویتی صد تن از مشاهیر چهارمحال وبختیاری امسال جمع آوری شد .
مدیرکل ثبت احوال چهارمحال و بختیاری امروز با بیان اینکه اسناد تهیه شده مربوط به مشاهیر استان از سال 1297 است ، گفت : این در حالی است که پیش از این تاریخ ، مشاهیر و بزرگان بسیاری در استان حضور داشته ‌اند ولی از ولادت و فوت آنها سندی در اختیار نیست به همین علت تنها اطلاعات مشاهیری در گنجینه قرار می ‌گیرد که سندی رسمی از ولادت و فوت آنها در اختیار باشد .
آقای غزالی گفت : این اسناد به منظور ایجاد گنجینه اسناد هویتی مشاهیر استان و کشور ، جمع‌آوری شد .
وی با تاکید بر اینکه گنجینه مشاهیر پل ارتباطی میان گذشته و آینده است و توجه و مراقبت از آن نشانگر شناخت تمدن و فرهیختگی ملت ‌هاست ، افزود : پژوهش در آثار گذشتگان ، معرفی ، نمایش و انتقال نتایج این پژوهش ‌ها به آیندگان ، ایجاد تفاهم میان اقوام و ملل و شناخت سهم آنها در فرهنگ و تمدن کشور و کمک به بهبود میزان دانش عمومی مردم به ویژه پژوهشگران ، دانشجویان و دانش آموزان از جمله اهداف راه ‌اندازی گنجینه اسناد هویتی مشاهیر در چهارمحال و بختیاری است .
وی با اشاره به نام برخی مشاهیر که سند هویتی آنها در گنجینه قرار دارد ، گفت : سند هویتی شهدای نامدار سردار شهید غلامرضا کاووسی ، سردار زال یوسف پور ،سردار نوروزی ، شاعر فرهیخته عمان سامانی ، شاعر دهقان سامانی ، نخستین معلم زن استان و آیت الله احمدی شیخ شبانی از نمونه اسناد هویتی کشور است .

نويسنده: - | تاريخ: پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |