بختیاری

معرفی سرزمین بختیاری


بیوگرافی بهرام آبتین

بهرام آبتین
بیوگرافی بهرام آبتین

 

 
به تازگی شاهد حضور یک چهره کاملا جدید در مبارزات سیاسی علیه نظام مقدس ج.ا.ا هستیم،از گذشته تا به حال شاهد حضور چهره های فراوانی در اپوزسیون بوده ایم،چهره هایی که هنوز از راه نرسیده وعده پیروزی به عده ای خوش خیال را سر می دهند که البته موجب شادی و لبخند از روی تمسخر عده ی دیگر در داخل ایران می شود!
 
 
ما هنوز چهره هخا را به یاد داریم که قول سرنگونی نظام ج.ا.ا را وعده داده بود و آنقدر خوش خیال بود که در آنسوی مرزها بروی صندلی خود تکیه زده و مشتاق شنیدن اخبار ایران که البته در این مورد نیز تماس یکی از هموطنان عزیز و دست انداختن هخا موجب فرح و شادی سایر هموطنان  داخل ایران شد. 
 
داستان بهرام آبتین نیز در نوع خود شنیدنی و جالب توجه است،او با حمایت عده ای در داخل ایران توانست فرضیه ای را بوجود آورد و از این بابت عده ی که به مانند خود او سواد سیاسی و البته فرهنگی چندانی نداشتند را گرد خود جمع کند و به اصطلاح دست به مبارزه فرهنگی بزند.او معتقد به وجود 3 نژاد مختلف در ایران است،به عبارت دیگر بهرام آبتین معتقد است که مردم ایران شامل 3 نژاد «پارس،ماد و پارت» هستند که از این حیث مادها را جمعیت کرد، پارت ها را جمعیت بلوچ و پارس ها را لرها و فارس تشکیل می دهند.
 
 
فعالیت های به ظاهر فرهنگی،اما ...
بهرام آبتین در لوای فعالیت های به ظاهر فرهنگی خواستار جدایی قوم لر از دیگر اقوام ایرانی بود،از آنجا که وی سواد تاریخی چندانی نداشت و اصولا در مورد فعالیت های سیاسی نیز آنچنان که تاکنون نشان داده است دارای معلومات چندانی نیست،بسیاری از مباحث را بدون آنکه اطلاعی از آن داشته باشد مطرح می کند،به طور مثال با آنکه تاریخ شناسان ایرانی و فعالین حوزه تاریخ و فرهنگ ایران بارها خطاب به وی خواستار تغییر مواضع او شده اند اما وی با مساعد دیدن اوضاع و شرایط حاکم بر کشور کار خود را دنبال می کند تا آنجا که وی در تاریخ 8/02/1388 به طور رسمی کاندیداتوری ریاست جمهوری خود را اعلام می کند!
 
بهرام آبتین با تشکیل نهاد فرهنگی به نام «کانون فرهنگی پارس های لر بختیاری (ایرانبان)» و معین نمودن اهداف و زمینه های کاری این تشکل موفق به جلب نظر عده ای از جوانان لر و دیگر هموطنان ایرانی می شود،مدت زیادی طول نمی کشید که فعالیت های بیشمار وی جواب می دهد و به سبب برخی از فعالیت های او و نامه نگاری های فراوان ش با دفتر مقام معظم رهبری موجب می شود تا چندین طرح عمرانی و رفاهی در منطقه ای که قوم لر بختیاری در آن سکونت داشتند افتتاح شود،اما بهرام آبتین که در دوران اصلاحات شرایط را بیش از پیش مهیا می دید پا را از گلیم خود دراز کرده و خواست های بیشمار خود را بدون در نظر گرفتن امکانات و نظر دیگر صاحب نظران مطرح می کند و کار به جایی می رسد که او چندین نامه به سازمان ملل و دفتر یونسکو ارسال می کند، بهرام آبتین همچنین در فروردین 1387 با همراهی اعضا «کانون فرهنگی لر بختیاری (ایرانبان)» مقابل سفارت امارات متحده عربی تجمعی را برگزار می کند که موجب دستگیری اش توسط نیروهای انتظامی ج.ا.ا می شود.
 
به موجب این اتفاق، رسانه ها و سایت های بیشماری خبر دستگیری «بهرام آبتین» را مخابره می کنند،ایشان که از چند و چون ماجرای دستگیری وی آگاه نبودند،در تیترهایی جنجالی خود از فعالیت های بهرام آبتین اعلام حمایت می کنند.[چند سال بعد ثابت می شود که فعالیت هایی که بهرام آبتین در پیش گرفته است همان خط سیاست جدایی و تفرقه انگیزی است]
 
 
اظهارت صاحب نظران عرصه فرهنگ و تاریخ درباره ادعاهای بهرام آبتین
همانطور که گفته شد بسیاری از صاحب نظران،نظرات و دیدگاه های بهرام آبتین را مورد انتقاد قرار دادند و از وی می خواستند تا از مواضع خود که بدون پشتوانه سند و مدرک تاریخی بود دست بردارد،ابراهیم خدائی مدیر مسؤول لر درباره اظهارات بهرام آبتین گفته بود: «فارس گرایان افراطی قصد نابودی ریشه ای همه اقوام را دارند و برای این کار از روشهای متفاوتی استفاده می کنند،گاهی اوقات ترکی بودن زبان مردم را چنان انکار می کنند که یک شهروند آذربایجانی سرگیجه می گیرد که بالاخره کیست و این زبان که بدان صحبت می کند چیست؟ از اظهارات آقای آبتین متاسفم! ما گمان می کردیم ایشان تشکلی برای حفظ و توسعه زبان و فرهنگ لری تشکیل داده اند که از دیگر اقوام ایرانی مثل عرب،کرد،فارس و.. هیچ جدائی ندارد، در حالیکه ایشان ظاهرا قصد دارند جنبش قوم لر را به خدمت شوونیستها و نژاد پرستها و مخصوصا ضد عربها درآورند. امروزه ما در خانه های خودمان می بینیم که زبان فارسی جانشین زبان مادری ما می شود، واژه های ما مثل برگهای درختی تناور یک به یک از زبان می افتد و غم پاییزی بر ادبیات، موسیقی، هنر و زندگی ما نمودار می شود.»
 
 
 
ابراهیم خدائی همچنین درباره سابقه واژه­ی لر افزود: «لُر و لرستان سابقه ای شفاهی دارد اما در نخستین آثار مکتوب موجود درباره تاریخ و فرهنگ مردم ایران از هزار سال پیش نام لر و لرستان هم هست. اینکه یک نفر که ادعای دبیری تشکل جمعی از لرها را دارد بگوید لر تا دوره صفویه نبوده خنده دار نیست، بلکه جای تاسف دارد! گیرم ایشان منابع دست اول قرنهای چهارم و پنجم را نخوانده است،یعنی ایشان نمی داند اتابکان لُر کی تاسیس شده است؟ نمی داند اتابکان لر بزرگ خیلی پیش از صفویه منقرض شده و از بین رفته است؟ و صفویان متعلق به کجای تاریخ است؟ و کلمه بختیاری از کجا آمده است؟ و از چه سالی به منابع راه یافته؟ خوب است درباره قدمت واژه پارس هم دقت داشته باشیم آیا قبل از ظهور این نام در مناطق لر نشین تمدن وجود نداشته؟ اگر داشته نام آن چه بوده است؟ آثار پیش از هخامنشی را که از بین برده؟ حال آنکه به گواهی اغلب تحقیقات باستان شناسی سابقه حیات و هویت در مناطق لرنشین به خیلی پیش از هخامنشیان و پارسان بر می گردد.»
 
 
حسین حسن زاده شاعر لربختیاری در مورد فعالیتهای پان پارسیسم و برخی جریانات فرهنگی دیگر که به طور دقیق مناطق لرنشین را هدف گرفته اند افزود: «ما سالهاست که فریاد می زنیم نیاز به یک پژوهشکده و مرکز تحقیقات لری داریم تا اینطور به سادگی درباره لر اظهار نظر نشود. خلاء در مناطق ما هست که چنین افرادی می توانند در آن جولان می دهند.ما پیش از زرتشت آئینهای دیگری در لرستان داشته ایم مخصوصا آئین میترائیسم در میان لرها بسیار رواج داشته،وقتی زرتشت آمد بسیاری از عناصر میترائیسم را مثل احترام به آتش حفظ نمود این عناصر فرهنگی هنوز در میان لرها هست از همین رهگذر است که نشریه ای مثل «امرداد» این همه در مناطق لرنشین بُرد می یابد حال آنکه ما باید نشریات خودمان را داشته باشیم.
 
 
 
اهداف کانون فرهنگی لر بختیاری ایرانیان
با نگاهی به اهداف عنوان شده در تشکل کانون فرهنگی لر بختیاری ایران در وهله ی نخست اینطور استنباط می شود که این تشکل نه تنها در خدمت جبهه جدایی قومیت های ایرانی نیست بلکه درصدد گرد هم آوردن قومیت های مختلف ایران و البته رونق بخشیدن به صنعت و توریسم منطقه است،اما چه کسی فکر می کرد که روزی فرا رسد و بهرام آبتین به همه عقاید و آداب فرهنگی و دینی پشت پا می زند.
اهداف کانون:
 
برگزاری کنگره شهدای لر بختیاری در استان
ایجاد محلی جهت فرهنگسرا و حسینیه لر بختیاری
ایجاد سایت خبری و تحقیقاتی در اینترنت برای قوم لر
ایجاد انگیزه در میان همتبارانمان در خصوص گویش اصیل پارسی
شرکت در جلسات و مشارکت با سایر اقشار و اقوام ساکن در استان
یکپارچگی ایل هفت لنگ و چهار لنگ لر بختیاری به صورت یک قوم واحد
برگزاری همایش های بزرگ فرهنگی در سراسر استان بویژه مرکز استان
معرفی تاریخ باستان قوم و حضور فیزیکی و فرهنگی همتباران ما در استان
ایجاد محلی برای ارائه لباس های محلی به همتباران و تشویق در پوشش آریایی مان
گرد آوری فیلم و گزارش های مستند از آثار باستانی و تاریخی و تاثیر گذاری آن بر سایر اقشار
دعوت از پژوهشگران و سخنرانان دوران مشروطه و نقش قوم لر بختیاری در این تحول عظیم تاریخی
تهیه عکس و بروشور و پوستر های تبلیغاتی از دیدنی ها و چگونگی شرایط زندگی " قوم لر" بختیاری
تنظیم برنامه در خصوص دیدنی ها مناطق شرایط و چگونگی زندگی "قوم لر" بختیاری در گذشته و حال
ایجاد پل ارتباطی بین همتباران و دولت جمهوری اسلامی ایران جهت شناسایی و رفع محرومیت های
ایجاد کمیته های اجرایی و استفاده از پتانسیل های بالقوه جهت محرومیت زدایی مردم مناطق لر نشین
استفاده از رهنمود های روحانیون لر پژوهش در خصوص سر آغاز شیعه گری در میان قوم و تاثیر این سنت پسندیده
طرح و تصویب نقاشیهای دیواری و نصب در محلهای قابل دید عموم همشهریها و به تصویر کشیدن زیبای های قوم لر
اختصاص ساعاتی از برنامه های شبکه استانی جهت نشر و اشاعه فرهنگ غنی لر بختیاری به انگیزه یک پل ارتباطی ملی
ایجاد بستری بایستی جهت شناخت حضرت فردوسی و گسترش شاهنامه خوانی و آشنایی با مفاخر نام آوران فرهنگی قوم لر بختیاری
مهیا ساختن بستری مناسب جهت حمایت از پژوهشگران و محققان جوان برای ارائه مقالات ،شعر و موسیقی حماسی قوم لر بختیاری
توجه به مکانهای تاریخی و آثار باستانی در خصوص جذب توریست و تشکیل تورهای گردشگری داخلی و خارجی به سراسر استان
 
 
 
نامه بهرام آبتین به مقام معظم رهبری
 به نام خداوند جان وخرد
با درود فراوان جناب آقای آیت الله خامنه ای رهبرمحترم جمهوری اسلامی ایران:
احتراما؛اینجانب بهرام آبتین یکی ازفرزندان ملت بزرگ ایران،تقاضامندم عنایت فرموده بادقت بیشتر به نوشتار من توجه نمایید و سپس بنا به صلاح دید خویش اجازه دهید برای ملاقات آن مقام بزرگوار به محضر ایشان حضور پیدا کرده،سخنانم را با توضیحات کامل تری که دراین نوشته نمی گنجد،ارایه نمایم.
 
بزرگوار از آنجایی که ازهمان لحظه ی نخست به همراه خانواده و قومم دوشادوش ملت ایران درتمام صفوف تحولات میهن حضورداشته ازاین رو هم اکنون نیز بر خود تکلیف می دانم بی تفاوت نسبت به مسایل پیرامونم ننشسته و درحل مشکلات مردم و صیانت ازحریم سرزمینم پا به عرصه های تاثیر گزارتر اجتماعی و سیاسی بگذرام .
 
ازاین رو با باور به خویشتن و مدد ازخداوند یکتا برای شرکت درانتخابات ریاست جمهوری خود را به عنوان کاندیداتور به ملت ایران پیشنهاد کرده ام وبدین وسیله از مردمم دعوت به عمل خواهم آورد که با فراخوانی ملی به حل معضلات پیرامونمان بیاندیشیم.اما آن چه برای من سوال بر انگیز است این موضوع می باشد که قبل ازپرداختن به موضوع مورد بحث، توجه شما را به خاطره ای که اینجانب از اوایل شناختم ازانقلاب اسلامی و شخص مرحوم آیت الله خمینی دارم جلب می کنم:
 
خوب یادم است یکی از اولین عکس هایی که من ازایشان دیدم آن مرحوم درحالی که سینی چای در دست داشت خود را در زیرنویس عکس به عنوان خدمتکار و خادم ملت ایران معرفی می نمود.تاثیراین تصویر با طرح چنین موضوعی درمقابل زرق و برق اشرافی گرایی و تشریفات آنچنانی حکومت پهلوی باعث شد که نور امیدی در دل بخش عظیمی از اقشارکم درآمد جامعه خصوصا ما نوجوانان درآن دوران بوجود آید. خصوصا هنگامه ای که ازطرف انقلابیون در محافل و مجالس وقت،ب حث مشارکت همه ی اقشار جامعه از این پس با هر ایدولوژی و تفکری به عینه و به کرات مطرح می بود.
 
با توضیح این مطالب توجه شما بزرگوار را به این موضوع جلب می نمایم درشرایطی که قانون اساسی که پس ازپیروزی انقلاب به تصویب دولتمردان جمهوری اسلامی رسیده درمفاد آن به مراتبی برمی خوریم که با شروط و قول های آغازین این تحول اجتماعی در آن هنگامه هم سنگ نیست.امیدوارم صراحت نوشتارم حمل بربی ادبی و گستاخی نباشد،بلکه از آن جایی که روحیه ی انقلابی من ازهمان بطن نوجوانی توسط آموزهای انقلاب اسلامی در من ریشه دوانیده است به ایراد این مطالب می پردازم،اگر اجازه بدهید نمونه های مراتب فوق الذکر را انشاالله می گذارم برای وقتی که شخصا خدمت برسم.
 
من براین باورم که رئیس جمهور همان گونه که از نامش پیداست، مدافع هر آن کس که شناسنامه و هویت نژادی ایرانی دارد باید باشد،بی شک به همین دلیل است که ملت ایران به پای صندوقهای رای می روند،از این رو تقاضامندم قبل از این که رسما به امر ثبت نام در لیست کاندیداتوری وزارت کشور بپردازم به خدمت شما جهت ارایه ی ادب و سپس مجاب نمودم،توسط آن مقام عالیقدر برسم، پیشاپیش ازبزرگواری شما در راستای تحمل این موارد که ازسوی اینجانب به عنوان فرزندی ازسرزمین ایران گفته شد،نهایت قدرادنی و سپاس را داشته از اینکه تفکر مرا به عنوان پبشنهادی پیش روی در نظر خواهید گرفت،بی نهایت قدردان شما بوده وتوقیق روز افزونتان در راستای تمامی اعمال انسان منشتان را از خدواند متعال خواستارم.
 
                                                                                                                     فرزندی از ملت ایران بزرگ
 
 
فعالیت های بهرام آبتین در خارج از کشور
بهرام آبتین پس از خروج از کشور به آلمان می رود و ادامه فعالیت های خود را رسما در «تلویزیون پارس» ادامه می دهد،وی در ابتدا با عضویت در سازمان نهاد مردمی (نهادی که تماما توسط ایمان فروتن اداره می شود) در می آید ولی به سبب نادانی و افراط و تفریط های فراوان در اتخاذ خطی مشی سیاسی مشخص از این تشکیلات اخراج می شود،بهرام آبتین با همکاری «سازمان عقاب» در صدد انجام طرح دیگری همانند طرح معروف "هخا " هستند که از همان ابتدای و با در نظر گرفتن هواداران هر دو جناح و فعالیت های قبلی، این طرح محکوم به شکست است.
 
لازم به ذکر است که سازمان عقاب نیز تماما توسط یک نفر (مهدی روحانی ) اداره می شود،بهرام آبتین و  مهدی روحانی با اندیشه اینکه می توانند نظام را یک روزه شکست دهند هر روز اعلامیه ی تازه ای را منتشر می کنند (پر از غلط های املایی) استراتژی خنده دار این طرح نیز جالب توجه است، از پنچر کردن لاستیک خودروهای دولتی تا صدقه ندادن از در صندوق های کمیته امداد امام خمینی (ره)!!!!
 
بهرام آبتین که هنوز چند سال از مهاجرت ش به خارج از کشور نمی گذرد،قصد دارد تا ره صد ساله را یک شب طی کند،کاری که اپوزسیون 30 سال موفق به انجام آن نشده و نخواهد شد.
 
 
 
بهرام آبتین،در شبکه های لس آنجلسی
گذشته از اینکه ممکن است عده ای در خارج از کشور از سر ناامیدی دل به هر جریانی بسته تا شاید گشایشی در کار حاصل آید،جریانات و رسانه های لس آنجلسی میل چندانی برای صحبت کردن از این شخص و معرفی او را ندارند،البته در این میان «شایان کاویانی» برنامه ساز شبکه E2 در مورد بهرام آبتین این چنین گفته است: «شخصي كه خود را بهرام آبتين معرفي مي كند و هم اينك در تلوزيون پارس برنامه دارد،نام برده به جز توهين به قوميت هاي ايراني و همچنين فحاشي به اعضا و افراد اپوزسيون كاري انجام نمي دهد؛وي مدت كوتاهي هست كه به آلمان آمده و در آنجا سكونت دارد همچنین مدت كوتاهي هم در نهاد مردمي عضو بوده كه به علت تهمت و فحاشي از نهاد مردمي اخراج می شود.نام برده از آقايان موسوي و كروبي گرفته تا خود شاهزاده رضا پهلوي را مورد توهين و فحاشي قرار ميدهد و با جنبش نا ايراني خود كه به اسم ايرانبانان راه انداخته است در حال سم پاشي بر گروههاي فعال مبارزاتي هست.
 
 
با توجه به این مطلب باید گفت که مهدی روحانی سلطنت طلب نیز از عوامل جمهوری اسلامی است،چرا که وی در طرح بهرام آبتین یکی از دو طرف اصلی ماجراست،همکاری این دو نادان سبب تمسخر ایشان نه تنها از سوی ایرانیان داخل کشور بلکه اسباب تمسخر اپوزسیون خارج از کشور نیز شده است،تیمی که مدعی روز رستاخیز ایران است در نهایت از یک جمع 4 الی 5 نفری تشکیل شده است و به گفته شهرام همایون «همین طور کشکی نمی شود اعلام کرد روز رستاخیز،آخر جریان سفارت خانه ها چه می شود،نظامیان قرار است چکار بکنند و ....»
 
 
 
 
داستان های طنزآمیز بهرام آبتین در تلویزیون پارس
در این مورد نیز بهرام آبتین گوی سبقت را از دیگر عناصر اپوزسیون ربوده است، اشاره ای می کنیم به برخی از ادعاهای بهرام آبتین که در تلویزیون پارس عنوان شده است:
 
- بهرام آبتین در برنامه "ایرانبانان" که از تلویزیون پارس پخش می شود به مناسبت روز "رستاخیز" عنوان شد: کارمندان و کارکنان شرکت نفت و شرکت گاز تهدید شدند که اگر از این وزارت بیرون نیایند و به طرفداران اصلاح طلب و رستاخیز نپیوندند، بهرام آبتین آنها را خواهد کشت!
 
- بهرام آبتین در شبکه پارس از رژیم جعلی اسرائیل حمایت کرد و گفت: آقا! ما چاکر هرچه اسرائیلی هم هستیم! اسرائیل چه کار کرده به ما؟! ما چه کار به اسرائیل داریم؟ کسی که بگوید "مرگ بر اسرائیل" ، مرگ برپدر او! مرگ بر پدر کسی که می گوید مرگ بر آمریکا ! ما با آن ها چه کار داریم؟ دشمن ما آمریکا و اسرائیل نیست!!
 
وی همچنین در ادامه صحبت های خود افزود: "آن کسی که دشمن ماست، اصلاحاتچی ها هستند و نوری زاده و اکبر گنجی؛ دشمن ما اینها هستند چون واقعیت جامعه را بازگو نمی کنند،از دست دوستانمان هم گله داریم،رضا پهلوی هم سکوت کرده است".
 
  
-بهرام آبتین به بررسی فساد در خانواده های ایرانی پرداخت،او به اشتباه فکر کرد که برنامه های "فارسی وان" را جمهوری اسلامی ایران تهیه و پخش می کند.بهرام آبتین با اشاره به این که "فارسی وان" فاسد است گفت:برنامه ای آمده به نام "فارسی وان" که همه نوع خوراکی توش هست، چون برای دخترها و پسر ها و زن ها و مرد ها دوست پیدا می کند، این برنامه اخلاق خانواده ها را از بین می برد. وی یاد آور شد:این برنامه را حکومت ایران درست کرده و اکثر مردم ایران حقیقتاً مثل گوسفند نظاره گر این برنامه هستند.
 
به گفته علیرضا میبدی آنچه که سبب می شود یک انسان در تلویزیون های لس آنجلسی مورد تمسخر واقع شود،نداشتن سواد این کار هست،در آمریکا برای ناخن پا گرفتن شما باید مجوز داشته باشید ولی برای راه اندازی و اجرای برنامه های تلویزیونی به چنین مدرکی نیاز ندارید!!!

نويسنده: - | تاريخ: جمعه 13 بهمن 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

ثبت ملي اثر معنوي چوب بازي در فهرست آثار ملي

شهرکرد / واحد مرکزی خبر / فرهنگی

اثر معنوی چوب بازی چهارمحال و بختیاری در فهرست آثار ملی ایران ثبت شد .
چوب بازی نوعی ورزش رزمی است که در آن مردان در رزمی نمایشی در میدانگا هی به دفاع در بـرابر یکـدیگـر قرار می گیرند که درواقع ریشه در رقص های میدانی مردان ایران باستان دارد .
به لحاظ طبقه بندی، چوب بازی یکی از انواع اصلی و مهم مـوسیقی بختیاری است و کـه بیشتر در مراسم عروسی بختیاری های کاربرد دارد و با گذشت سالها هنوز پایدار است .
در ساختـار و شیوه اجرای آن ، دو نشانه مهم قابل ذکراست ، اول اینکه موسیقی مخصوص «چوب بازی» کرنا و دهل است و تبعیت تمام نغمات آن از یک ریتم مشخص است .
مشخصه دیگر آن به دلیل صدای پرحجم و پرطنین کرنا و دهل فضـای بـاز است کـه چوب بـازی ، اصولا تمرینی برای میدان رزم آوری است ودر فضای باز اجرا می شود .
مدیرکل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری چهارمحال و بختیاری بااشاره به تهیه پرونده10 میراث معنوی دیگر برای ثبت در فهرست آثار ملی ایران گفت: ترانه‌های مشک زنی در فرهنگ بختیاری، ترانـه ‌های برزگری در فرهنگ بختیاری ، مهارت بافت وریس در فرهنگ بختیاری، ترانه‌های شیر دوشی در فرهنگ بختیاری و مهارت ساخت قفل چالشتری از جمله این آثار هستند.
مژگان ریاحی گفت:‌ این آیین به شماره 504 در فهرست آثار معنوی کشور ثبت و اواخر دیماه به استان ابلاغ شده است.

نويسنده: - | تاريخ: یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

تصاویر/ قبرستان اولین کارگران ‌نفت در ایران

تصاویر/ قبرستان اولین کارگران ‌نفت در ایران
 
  
یکی از آثار باقیمانده انگلیسی‌ها در مسجدسلیمان گورستان خارجی ها است، که محل دفن کارکنان خارجی شرکت نفت در دوران اولیه استخراج نفت در این شهرستان بوده است. قبرستان خارجیان در قسمت ورودی مسجدسلیمان و در نزدیکی روستای دروازه از قبرستانهای تاریخی این شهرستان محسوب می‌شود واقع شده که متعلق به ۱۰۰ سال پیش می باشد. در این قبرستان کارشناسان و کارکنان کشورهای مختلف از جمله انگلیس و آمریکا که برای استخراج و حفاری نفت به مسجدسلیمان آمده و در طول کار یا بر اثر بروز سانحه فوت می‌کرده‌اند به دلیل مسافت طولانی تا کشور مبدا در این قبرستان به خاک سپرده می‌شدند. بیشتر مردگان این قبرستان مسیحی هستند که البته دیگر بازماندگان آنها از مسجدسلیمان به شهر و دیار خود هجرت کرده‌اند.
   

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 25 دی 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

اشرف چگونه عاشق یک مرد شد و او را کشت؟

اشرف چگونه عاشق یک مرد شد و او را کشت؟
 
  

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : شرف پهلوی خواهر شاه در بین مردم به فساد مشهور بود.

به گزارش انتخاب، فردوست در کتاب خاطرات خود «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» می نویسد : ماجرایی که در رابطه با اشرف قابل ذکر است جریان قتل فجیع پالانچیان است. من پالانچیان را ندیده ام ولی عکس او را مشاهده کرده‌ام. از همه رفیق‌های اشرف، سر بود و راجی در مقابل او صفر بود. قد رشید و صورت زیبایی داشت و بسیار خوش تیپ و خوش هیکل بود. پالانچیان از خانواده‌های بسیار متمول ارامنه ایران بود و نمی‌دانم که اشرف اولین بار او را در کجا دید که به شدت عاشقش شد.

زمانی که قائم مقام ساواک بودم، روزی نصیری مرا خواست. نصیری هیچگاه مرا نمی‌خواست و ما در کارمان مستقل بودیم. به هرحال، بر خلاف روال معمول، روزی مرا خواست و گفت: فلانی، گرفتاری عجیبی پیدا کرده ام. جریان را پرسیدم. گفت: اشرف تلفن زده و می‌گوید پالانچیان را باید دستگیر کنید؟ آخر چرا؟ البته نصیری از این وحشت داشت که مورد اعتراض محمدرضا شاه واقع شود و لذا به من پناهنده شد. به هر روی اجازه محمدرضا کسب شد و پالانچیان توسط ساواک دستگیر و زندانی شد. علت دستگیری پالانچیان چه بود؟ بررسی کردم و معلوم شد که پالانچیان به عشق اشرف جواب منفی داده و کار به جایی رسیده که اشرف به در خانه اش می‌رود و التماس می‌کند که فقط اجازه بده 10 دقیقه وارد شوم و پهلویت بنشینم و پالانچیان با عصبانیت او را رد می‌کند که ولم کن، چه از جانم می‌خواهی؟ چرا اذیتم می‌کنی؟ اشرف که می‌بیند التماس فایده‌ای ندارد به ساواک دستور دستگیری او را می‌دهد که شاید بترسد و رام شود. لذا او را گرفتند و پس از یک ماه به دستور اشرف آزادش کردند. لابد تصور کرده بود که تنبیه شده و دیگر دستورش را اطاعت می‌کند.

پس از این جریان، اشرف به فردی به نام مجید بختیار، که فامیل ثریا بود و با پالانچیان صمیمیت داشت، دستور می‌دهد که من در نوشهر یک میهمانی می‌دهم و تو پالانچیان را به آن جا بیاور، ولی نگو که من در میهمانی هستم. پالانچیان دارای یک هواپیمای دو موتوره شخصی بود. با این هواپیما به اتفاق مجید بختیار به نوشهر می‌رود. در میهمانی، اشرف خودش را نشان نمی‌دهد و به دستور او ، مجید بختیار به اتفاق عده‌ای دختر پالانچیان را مست می‌کنند و سپس او را به اتاق طبقه بالا می‌برد. در اتاق، ناگهان اشرف ظاهر می‌شود. با دیدن او مستی از سر پالانچیان می‌پرد. اشرف به پای پالانچیان می‌افتد و التماس و گریه می‌کند که به من رحم کن، دارم از عشق تو از بین می‌روم. ولی پالانچیان او را از خود دور می‌کند و باز جواب رد می‌دهد. اشرف هم عصبانی می‌شود و با حالت خشم از او جدا می‌شود و می‌گوید : بسیار خوب، دیگر با تو کاری ندارم! و از اتاق خارج می‌گردد. او به اتاق دیگری که 2-3 نفر از دوستانش بوده‌اند می‌رود و در آن جا به مأمورین ساواک دستور می‌دهد که هواپیمای پالانچیان را دست کاری کنند.

یکی دو ساعت بعد، پالانچیان که سر درد داشته مجید بختیار را برمی دارد و برای هواخوری به کنار دریا می‌برد و ناگهان هوس می‌کند که سوار هواپیما شود. در این موقع هواپیمای پالانچیان توسط ساواک دست کاری شده بود و مجید بختیار هم اطلاع نداشت، ولی تصور اشرف این بود که پالانچیان فردا صبح به تهران پرواز خواهد کرد و در راه با کوه تصادم خواهد نمود و مرگش طبیعی جلوه خواهد کرد. ولی پالانچیان همان شب هوس پرواز روی دریا می‌کند و به اتفاق مجید بختیار سوار می‌شوند. هواپیما پس از چند کیلومتر پرواز ناگهان سقوط می‌کند و هر دو کشته می‌شوند.

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 25 دی 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

تونل کوهرنگ

روزنامه ايران، شماره 5197 به تاريخ 19/7/91، صفحه 10

كوهرنگ


تونل کوهرنگ تونلي است که براي انتقال آب رود ماربر (آب کوهرنگ) به زاينده رود در نزديک شهر چلگرد يا کوهرنگ در استان چهارمحال و بختياري در ايران ساخته شده است. از نخستين تونل کوهرنگ در سال ۱۳۳۲ بهره برداري شد. در سال ۱۳۶۴ تونل دوم به بهره برداري رسيد. در سال ۱۳۷۷ عمليات ساخت سومين تونل کوهرنگ آغاز شد. نخستين بار شاه عباس در سال ۱۰۲۹هـ .ق ميرجهانگيرخان بهرامسري آسترکي بختياري فرزند تاجميرخان بهرامسري آسترکي که فرمانرواي تامه بختياري بود را مامور الحاق آب کارون به زاينده رود کرد و در اين خصوص گردنه کوهرنگ به چلگرد نيز توسط بختياري ها شکافته شد و اکنون به نام کارکنان معروف است و پايه هاي سدي که بر رودخانه کوهرنگ ساخته شد نيز موجود است. اما با مرگ شاه عباس، اين طرح ناتمام ماند. آب کوهرنگ يکي از سرچشمه هاي کارون بود. پيوستن آن به زاينده رود بخاطر نزديکي سرچشمه اين دو رود از گذشته در نظر بوده است. نخستين بررسي ها براي انتقال آب رودخانه بيرگان به حوضه زاينده رود به سال هاي پس از جنگ دوم جهاني باز مي گردد. در نتيجه اين بررسي ها، طراحي و اجراي بند انحرافي و تونل اول کوهرنگ به وسيله مهندسان مشاور الکساندر گيپ انجام شد و از اين سيستم در سال ۱۳۳۲ خورشيدي بهره برداري شد. اين سيستم شامل بند و يک تونل ۲۹۰۰ متري بطور ميانگين سالانه حدود ۲۵۵ ميليون متر مکعب آب را به حوضه زاينده رود منتقل مي کند. اين تونل يکي از مناطق ديدني کوهرنگ به شمار مي رود. 
    
    
 روزنامه ايران، شماره 5197 به تاريخ 19/7/91، صفحه 10

نويسنده: - | تاريخ: پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

حاکمی که تنها دارایی اش یک عبا بود

«سلمان» آزاد شده رسول خاتم(ص) است، کسی که افتخار شیعه به ویژه ایرانیان است، او همان کسی است که پیامبر و مولایش او را لایق نگهداری علم می‌دانستند و حاکمی که تنها دارایی‌اش یک عبا بود.
به گزارش مشرق، در ششمین سده پس از میلاد مسیح، در حالی که سر تا سر جهان را تیرگی های جهل و ظلم فرا گرفته بود و مشعل هایِ هدایتِ الهی در همه سرزمین ها به خاموش می گرایید، آزاد مردی روشن ضمیر به نام سلمان در سرزمین ایران پا به عرصه هستی نهاد. نام اصلی او «روزبه» بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم او را سلمان نامید. کُنیه او را ابوعبداللّه ، ابوالحسن و ابواسحاق گفته اند. بنا بر قولی از کناره جِی اصفهان و به قول دیگر از رامهرمزِ خراسان بوده است. سلمان اگر چه در دامن پدر و مادری غیر مسلمان و زرتشتی پرورش یافته بود امّا در سیمای نورانی اش، آثار یکتا پرستی کاملاً آشکار بود و در جواب کسانی که از دودمانش می پرسیدند، می گفت: «من سلمان، فرزند اسلام هستم». مورخان در مدّت عمر او اختلاف کرده اند، بر اساس روایاتِ او عمری دراز داشته است. وفات او، در سال 35 یا 36 قمری اتفاق افتاده و قبر او در مدائن در نزدیکی بغداد است.

هجرت و اسلام آوردن سلمان

درباره اسلام آوردن سلمان، سخن های بسیار گفته اند، اما آن چه پذیرفته شده همگان است که روح بزرگ سلمان، همواره از بت پرستی و عادت های جاهلانه رنج می برد و گم شده ای در ضمیر خود جست و جو می کرد که به ناچار برای یافتن آن از شهر و دیار خود هجرت کرد. او در مسافرت هایش با پیری روشن ضمیر آشنا شد که نشانه های حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم را برایش بازگو نمود. بعد از جدا شدن از استاد، در شهر مدینه به بردگی گرفته شد. در این مدّت، همیشه دیدار مولای خود را از حضرت حقّ می خواست، تا آن که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از مکّه به مدینه هجرت کرد و سلمان نشانه های نبوّت را در پیامبر دید، به او ایمان آورد و اسلام را با کمال معرفت پذیرفت. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز او را از بند بردگی رهانید. بدین گونه، سلمان به تنها آیین پذیرفته شده در نزد خدا، دست یافت و پس از تشرف به اسلام، به دلیل توانایی عقلی و گنجایش والایی که داشت، به پایه های عالی معارف الهی نایل شد.

سه خصلت سلمان

شیخ طوسی در اَمالی خود آورده است که به امام صادق علیه السلام گفتند: «شما سلمان فارسی را بسیار یاد می کنید». امام فرمود: «مگو سلمان فارسی، بلکه بگو سلمان محمّدی، و من او را دوست دارم، برای سه صفتش: یکی آن که میل و خواست امیرمؤمنان علیه السلام را بر خواست خود مقدم می داشت و این است حقیقتِ قبول ولایت؛ دوم آن که تهیدستان را دوست می داشت و هم دم آنان بود و آنان را بر ثروت مندان برتری می داد؛ سوم آن که بنده نیکوکار و تسلیم پروردگار بود و مشرک نبود.
سلمان در پیش گاه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

سلمان در میان ایرانیان، یگانه ای بود که از اصحاب خاص پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شد و پیوندی ژرف با او پیدا کرد. بزرگی روح و انسانیت پیامبر به گونه ای بود که سلمان وجودش را کاملاً در اختیار پیامبر نهاد و پیامبر که مأمور بود، با هر کس برابر با فهمش سخن بگوید، به سلمان علومی را آموخت که شخصی از اصحاب، مگر او توان به دوش کشیدن آن را نداشت. نزدیکی سلمان به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تا اندازه ای بود که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم او را از خانواده خود دانست. در هر مجلسی که پیامبر می نشست، سلمان را در نزدیکی خود می نشاند.

بنا بر نقل برخی از زنان پیامبر، سلمان ساعت هایی از شب را با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خلوت داشت، گویا محرم راز پیامبر شده بود.

نامه پیامبر به خویشان سلمان

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ، بنا بر درخواستِ سلمان، نامه ای به برادر و فرزندان سلمان نوشت. نویسنده این نامه حضرت علی علیه السلام بود که در ماه رجب سال نهم هجری آن را نوشت و ابوذر، مقداد، عمار و بلال و عده ای دیگر از مسلمانان به آن شهادت دادند. در قسمتهایی از این نامه، عظمت شأن و مقام سلمان بیان می شود. آمده است:

سلام خدا بر شما، خداوند جهان به من فرمان داده تا بگویم، هیچ معبودی به جز اللّه نیست، بازگشت همه به سوی خداست... به من وحی شده که بهشت بر سلمان مشتاق تر است از سلمان به بهشت، او امین و مورد اعتماد من و پرهیزگار و خیرخواه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و مؤمنان است، سلمان از خانواده من است. ای مردم! اگر از شما کمک خواستند به ایشان کمک کنید، اگر بدی از آنان دیدید، ببخشاییدشان، اگر حقّ آنان را کسی پای مال کرد، از حقشان دفاع کنید، اگر پناه خواستند پناهشان دهید...

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در پایان نامه برای کسانی که به مندرجات نامه عمل کنند دعا نمود.

سلمان، فرمانروای مداین

مداین از شهرهای سر سبز و خرّم و پایتخت ساسانیان در ایران بود که به دست مسلمانان فتح شد. خلیفه دوم، بنا به توصیه حضرت علی علیه السلام ، سلمان را به فرمان روایی مداین برگزید. شاید دلیل این انتخاب، هم زبانی سلمان با مردم مداین بود و مردم پارسی زبان آن شهر، با یک حاکم ایرانی الأصل و هم زبان بهتر می توانستند کار کنند دلیل دیگر انتخاب سلمان آن بود که مداین مرکزی حساس بود و اداره آن به استانداری زیرک و کاردان و پرهیزگار نیاز داشت، تا اسلام آیین جدید را به شایستگی جای گزین انکار و آداب پیشینیان سازد. سلمان که تربیت یافته مکتب نبوت و ولایت بود، با تدبیر و کاردانی توانست دستگاه حکومتی خود را از وجود افراد نالایق و آلوده و غارت گر پاک نماید و عدالت را برقرار سازد.

حاکمی که تنها دارایی اش عبا بود
 
ابونعیم و ذهبی نوشته‌اند که سلمان در حالی که بر حدود سی هزار نفر حکومت می‌کرد، تنها با یک عبا که فرش و لباس او نیز بود، برای مردم خطبه می‌خواند، به همین جهت مورد سرزنش خلیفه وقت، عمر بن خطاب قرارگرفت، او در پاسخ خلیفه چنین نوشت: «گفته بودى که من حکومت خدا را ضعیف و سست کرده و خود را خوار گردانیده و خدمتکار مردم کرده‌ام به حدى که اهالى مدائن نمى‌دانند که من امیر آن‌هایم ! پس مرا به منزله پلى گردانیده‌اند که بر من مى‌گذرند و بارهاى خود را بر دوش من مى‌گذارند! و نوشته بودى که این‌ها باعث سستى سلطنت خدا مى‌شود! پس بدان که ذلت در اطاعت الهى، دوست داشتنى‌تر است در نزد من از عزت در معصیت و نافرمانى خدا و تو خود مى‌دانى که رسول خدا(ص) تألیف دل‌هاى مردم مى‌کرد و به ایشان نزدیکى مى‌جست و مردم هم به سوى او تقرب مى‌جستند...»، به این ترتیب وى، خلیفه وقت را به سنت‌هاى فراموش شده رسول خدا (ص) تذکر داد که مردمى بودن و با آنان و همچون آنان زندگى کردن، نه تنها مغایر با زمامدارى نیست، بلکه لازمه حکومت الهى و مردمى است و از سنت هاى رسول خدا (ص) است.


نامه حضرت علی علیه السلام به سلمان

در طول مدتی که سلمان فرمان روای مداین بود، حضرت علی علیه السلام نامه های گوناگونی به سوی او نوشت؛ در یکی از نامه ها او را این گونه از دنیا و ظواهر مادی دور می کند:

ای سلمان! دنیا همانند ماری است که ظاهری بسیار زیبا و نرم دارد، ولی زهر کشنده ای دارد. بنابراین، از هر چیز که در دنیاست و دل تو را در می رباید، دوری کن؛ زیرا همان چیز به زودی از تو جدا می شود و زمانی کوتاه همراه تو خواهد بود، غم و اندوه آن را از خود دور کن؛ زیرا بی تردید جدایی آن را می بینی. هنگامی که انسان به شادی می رسد، دنیا او را به سوی رنج ها می فرستد و هر زمان که به آن اُنس می گیرد، او را در وحشت قرار می دهد.

سلمان، رویاروی تبعیض نژادی

سلمان از افراد مورد علاقه و توجه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و علی علیه السلام و جزو مشاوران عالیِ آن دو بود و در کارهای مهم با او مشورت می نمودند. همین اکرام و احترام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و نزدیکی حضرت علی علیه السلام با او موجب حسادت جمعی از افراد متعصب و منافق گردید. از این رو، همواره در صدد آزار و اذیت و اهانت به وی بودند و با حالتی طعنه آمیز از نَسبِ او سؤال می نمودند. سلمان جواب بسیار قانع کننده ای به آنان می داد و مغزهای جاهل و فاسد آنان را که هنوز افکار جاهلیت در آن جا داشت، با منطق اسلامی خود می کوبید و آنان را شرم سار می کرد.
دفاع پیامبر از سلمان

در روایتی آمده است که مردی از سلمان به طور طعنه آمیز از حَسب و نسبش پرسید، سلمان گفت: «نام من سلمان و فرزند یکی از بندگان خدا هستم، گم راه بودم که خدا مرا به وسیله محمد صلی الله علیه و آله وسلم هدایت نمود، پریشان و فقیر بودم که بی نیازم کرد و برده ای بودم که به وسیله او آزاد شدم، این است اصل و نسب من».

در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از راه رسید و سلمان آن چه را گذشته بود، به عرضِ پیامبر رساند. حضرت در حالی که از مباهات نادرستِ اصحاب و رنجش سلمان ناراحت شده بود، زبان به نکوهش مخالفان سلمان گشود و از عقیده جاهلانه آنان، انتقاد کرد و فرمود:

ای گروه قریش! همانا حَسب مرد، دین اوست و مردی او خُلق و خوی اوست و اصل آدمی عقل اوست. حقّ تعالی فرمود: «همانا شما را از مرد وزنی آفریدیم و شما را شعبه ها و قبیله قبیله قرار دادیم همانا گرامی ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست.»

علی (ع) در کنار جنازه سلمان

اصبغ بن بنابه که از یاران حضرت علی علیه السلام است، می گوید: «پس از آن که سلمان از دنیا رفت، هنوز ما جنازه او را در قبرستان نگذاشته بودیم که مردی غم گین، سوار بر مرکب به طرف ما آمد و به ما سلام نمود و فرمود: «در تجهیز جنازه سلمان شتاب کنید.» به او کمک نمودیم و او تمام وسیله ها را با خود داشت، آن گاه بعد از انجام آن مرحله ها، بر او نماز خواند و جنازه را دفن نمودیم. آن مرد، حضرت علی علیه السلام بود که برای شرکت در مراسم دفنِ سلمان خود را از مدینه به مداین رسانده بود. وقتی آن حضرت عبا را از روی صورت سلمان برداشت، در وداعی غم گنانه با سلمان، جملاتی جان سوز بیان فرمودند.

توصیه سلمان هنگام مرگ

مسعودی که از مورخان است، در کتاب خود مروج الذهب از زبان سعد وقاص آورده است که سلمان در حال احتضار بود که به او گفتم: «یا اباعبداللّه مرا وصیتی نما!» گفت: «درسه جا به یاد خدا باش: هرگاه خواستی در کاری تصمیم بگیری، هر گاه خواستی در امری داوری نمایی، هرگاه خواستی چیزی را تقسیم نمایی.»

تصاویری از مقبره سلمان فارسی در شهر تاریخی مداین را در ادامه مشاهده می کنید.



نويسنده: - | تاريخ: جمعه 1 دی 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

شب یلدا در باور مردم بختیاری
بختیاری‌ها اعتقاد دارند در شب یلدا، ماست، شیر، پنیر، کنجد، کدو و نان جوی که خورده شود تا پایان سال موجب فزونی و فراوانی نعمت می‌شود و باعث می‌شود که تا سال بعد از این نعمت‌ها بخورند. شب یلدا در قوم بختیاری به عنوان شب چله خوانده می‌شود. بختیاری‌ها در این شب کدو تنبل‌های بزرگی که نماد خورشید را برای آن‌ها دارد، آب‌پز می‌کنند و آن‌را به صورت ریز ریز شده در آش کشک می‌خورند. رسم جالبی که در میان بختیاری‌ها رواج دارد ، به این صورت که نان‌های محلی به نام گرده را با قطر زیاد ماده می‌کنند. بین این نان مهره آبی رنگی به نام لپک می‌گذارند. در شب یلدا نان را تقسیم می‌کنند وهر کس که در قطعه نان او لپک جای دارد، به بخت و اقبال معروف ‌شده و او را شانس خانه می‌دانند شب یکی از عوامل مؤثر و مسبب در ساخت متل، چنه چنه(چیستان)، مثل و ... در بختیاری و دیگر اقوام کوچ نشین است زیرا مردم دامدار و کشاورز، روزها مشغول کار بودند و شب که موقع استراحت و آسایش آنها بود، برای ترویج و اشاعه موارد مختلف فرهنگی و جهت بیدار ماندن و حفاظت دام خود در برابر تهاجم جانوران درنده جلوگیری از سرقت سارقان به متل سازی و متل گویی پرداختند. اندیشمندان و فرهیختگان خوش ذوق، شب یلدا را در باور فرهنگی مردم به صورت متل شیرین و زیبا ماندگار و جاوید نگه داشتند و افسانه سازی بر اساس پایه های فرهنگی و با دخالت واقعیات موجب شد که در کنار صرف تنقلات و خوردنی های دیگر، با گفتن متل به سرگرمی درازترین شب سال را طی نمایند. متل شب یلدا(شو اول زمستون) در فرهنگ بختیاری در متل «دالو سرما»( که «ششه دالو» پایان قصه اوست، در شب اول زمستان، پسرانش احمدی و مُحمدی را فرا می خواند. دالو(پیرزن) دشمن عمو نوروز بود و او را نابود کننده خودش می دانست و همه دردسر و مشکلاتش را زیر سر او می دید. دالو تصمیم گرفت تا نظر عمونوروز(تاته نوروز) را به خودش جلب کند و با او ازدواج نماید و به او وعده داد که دنیا را در اختیارش خواهد گذاشت تا بلکه او را در سرد کردن هر چه بیشتر زمین و از بین بردن موجودات روی آن با خود همراه کند. اما عمونوروز رسالتی مهم داشت که می بایست آن را به سرانجام برساند. او وظیفه داشت هر ساله نوید بخش زایش و زندگی و پیک آمدن بهار باشد، اگر با دالوی سرمایی ازدواج کند،او هم دلسرد و بی مهر و مردم گریز خواهد شد و رسالتش را نیمه تمام خواهد گذارد و دوستان و هوادارنش را برای همیشه از دست خواهد داد و مورد نفرت همگان قرار خواهد گرفت. پس عمونوروز دست رد بر سینه دالو نهاد و جواب نه را با قاطعیت هر چه تمام داد. دالو(پیرزن) از پسرانش خواست تا تاته نوروز را مجبور به ازدواج و همراهی با او کنند تا در هدفشان پیروز و موفق شوند. عمونوروز شادی بخش هم که از نیات پسران دالو با خبر بود، از آنها نهراسید و دسیسه پسران پیرزن را نیز خنثی کرد. تلاش دالو و پسرانش احمدیل و مهمدیل بی نتیجه ماند و ... مردم بختیاری هر سال در شب اول زمستان و شب چله کوچک داستان دالو سرما را بازگو می کردند و جشن خود را با جمع یاران همدل کامل می کردند. شب یلدا بر همه هم میهنان و همتباران خجسته باد.
نويسنده: - | تاريخ: جمعه 1 دی 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

کهیش؛ قلعه ای فراموش شده
کهیش؛ قلعه ای فراموش شده مسجد سلیمان _خبرگزاری میراث فرهنگی گروه فرهنگ ، قباد باقری: در دشت اندیکا از توابع شهرستان مسجد سلیمان قلعه های متعددی سربرآورده و پابرجا مانده اند، مانند: قلعه لیت (ریت) واقع در ضلع جنوبی قلعه بردی و در نزدیکی ده مورد، قلعه خواجه واقع در شهرکی به همین نام و مرکز بخش اندیکا که قدمت هر دوی آنها احتمالا در حدود قرون وسطی و توسط خان های چهار لنگ و یکی از سرشاخه های بختیاری احداث گردیده اند، همچنین قلعه برون در سوی شمال بخش اندیکا و قلعه زراس در ضلع غربی این دشت واقع و متعلق به خان های دورکی بختیاری است. چهارمین قلعه ای که با ویژگی های خاص در آن پهنه بقایای آن هنوز پابرجا باقی مانده «قلعه کهیش» است که علیرغم استحکامات شالوده اش، کمتر درباره ی آن گفته و یا نوشته شده است. این قلعه که در جبهه شمال غربی روستای بگیس «بگسی» در یک کیلومتری روستای «فرج الله بتواز» و برفراز یک برجستگی نه چندان بلند، در حالی که دره ای خشک، جنوب و جنوب غربی آن را احاطه کرده استوار مانده است. قلعه کهیش در پلانی چهارگوش و در ابعاد تقریبی 45×45 متر درحالی که بقایای حصاری ضخیم آن را دربرگرفته، چهار بزجک در چهار ضلع آن مشهود است و احتمالا دروازه اش رو به سوی غرب گشوده می شده که به واسطه ی تخریب بیش از حد حصار اصلی، تشخیص آن به درستی میسر نیست. مصالح این قلعه از قلوه سنگ های نتراشیده و ملات گچ نیم کوب و زمخت، در حالی که قطر دیوارهای پیرامونش 30/1 متر و ارتفاع دیوار ضلع شرقی - آن چه فعلا باقی مانده - حدود 5 متر است، تفکیک سازه¬های داخلی این بنا بواسطه ی تخریب توسط عوامل مختلف چندان میسر نبود، تنها پس از حفاری توسط سازمان ذی ربط چگونگی آنها بهتر آشکار خواهد شد. ضخامت حصار پیرامون قلعه که بخش بیرونی این سازه ها را تشکیل می داده حکایت از وقت نظر کافی سازندگان در استحکام بنا را داشته، زیرا یکی از عوامل تدافعی، استحکام و مقاومت ، دیوارهایی است که به هنگام ضرورت می توان در پشت آنها پناه گرفت و در مقابل هر تهاجمی پایداری کرد. در فاصله حدود 250 متری سمت شرق قلعه کهیش و در ساحل راست دره ی خشک یاد شده ی بالا دو باب اتاق تاقی شکل پایه کوتاه که اولی به طول حدود 15 و عرض 4 و ارتفاع 5/2 متر است و دومین اتاق 14 متر طول ، 4 متر عرض و ارتفاع آن به واسطه ریزش و تخریب سقف مشخص نیست. درون این سازه های تاق نما، تفکیک های گچبری شده جالبی طراحی گردیده که بخشی از آنها سالم باقی مانده است، به نظر می رسد تاریخ این دو بنای اخیرالذکر پیش تر از قلعه کهیش باشد، زیرا در فاصله ی یک کیلومتری شرق و در سوی جنوب روستای بتواز بنای مشابه دیگری وجود داشته که احتمالا توسط روستاییان تخریب و مصالح آن مورد استفاده قرار گرفته است. این سازه های پایه کوتاه تنها به منطقه ی بگسی اندیکا محدود نمی گردند، بلکه در منطقه ی چال شیخ احمد کوشک همان بخش آنهم در گستره ی نسبتا وسیع و باز هم به طرف شرق و در پایین تر از کل چنار شمی شهرستان ایذه به سمت نخست کاشان این نوع سازه ها طراحی و در یک مقطع زمانی از تاریخ که احتمالا دوره ی اسلامی و یا اواخر دوره ی ساسانی است، معماری آن ها به طور طولی از غرب به طرف شرق و یا بالعکس رواج داشته، دوره ی ساسانی است، معماری آن ها به طور طولی از غرب به طرف شرق و یا بالعکس رواج داشته، با این تفاوت که تاق بعضی از ساختمان های چال شیخ احمد کوشک اندیکا خشک چین و بدون ملات ساخته شده اند، در صورتی که در تاق سازه های دیگر مناطق ذکر شده از ملات گچ نیم کوب استفاده کرده اند. بانیان قلعه کهیش همان گونه که از نامش پیداست، طایفه ی کهیش، از شاخه ی چهارلنگ «سهونر» بختیاری است. بنا به گفته بزرگان ایل: سرزمین گرمسیر بختیاری بین دو سرشاخه هفت لنگ و چهار لنگ تقسیم و بستر ‌رودخانه ی کارون آنها را از هم جدا می کرده که چهارلنگ ها در سمت راست و هفت لنگ ها در سوی چپ کارون قرار داشتند. این مرزبندی در زمان محمدتقی خان یک از خان های قدرتمند چهارلنگ کزسی «کیان ارثی» تغییر کرد و چهار لنگ ها از جمله سهونی ها «کهیش ، باورصادوحموله» از اندیکا کوچ کرده و در محدوده ی گلیگر و آسماری مستقر شدند. رئیس طایفه های سهونی شخصی بنام شفیع خان بود که نیابت و معاونت محمدتقی خان را نیز به عهده داشت و یکی از عوامل پیشرفت وی به شمار می آمد. سر هنری لایارد در مورد سهونی ها که کهیش نیز یکی از شاخه های اصلی آن است می نویسد: سهونی طوایف بزرگی از عشایر بختیاری هستند که شفیع خان وزیر محمدتقی خان، برآنها حکومت می کرد. شفیع خان همه ساله به نمایندگی از سوی محمدتقی خانف مالیات طوایف بختیاری را جمع آوری می کرد و بیشتر اوقاتش را صرف حل و فصل اموری کرد و بیش از هر شخصیت دیگری به اوضاع و احوال طوایف اشنایی داشت، او با این که رئیس طایفه ی سهونی بود ولی خانواده اش متعلق به ایل افشار است».(1) در دوران اقتدار محمدتقی خان، سهونی ها، در اندیکا، شیمبار و شلال سکونت داشتند و سپس به علت وابسته بودن به خان چهارلنگ از کارون گذشته و در نواحی گلگیر و آسماری استقرار یافتند. مرحوم حاج علی مکوندی یکی از آگاهان محل در مورد جایگاه سکونت طوایف سهونی اظهار داشتند: «سهونی ها» پس از عبور از کارون به منطقه ی آسماری کوچ کرده و در نقاطی همچون: تل گا، کرنه شر، آب بیدی تمبی، پنبه کار، پاریاب پاگچ، چوسر و ده گه دره گامیشی مسکن گزیدند که بقایای جایگاه آنها هنوز پابرجاست.(2) لایارد می نویسد: «... گرمسیر سهونی ها معمولا اندیکا، دشت شیمبار و شمال رودخانه ی کارون است، ولی به علت نزدیکی به محمدتقی خان، از رودخانه ی کارون عبور کرده و واقع زمستانه ی خود را تا حوالی گلگیر و آسماری گسترش دادند. پس از دستگیری محمدتقی خان [توسط منوچهرخان معتمدالدوله گرجی حاکم اصفهان و خوزستان] سهونی ها از کارون گذشته و خود را تحت الحمایه جعفر قلی خان و میتی خان قرار دادند».(3) 1- سیری در قلمرو بختیاری، ترجمه سهراب امیری، صفحات 41 و 42 2- برای اطلاع بیشتر، رجوع شود به کتاب بختیاری در گذر زمان، به قلم نگارنده این سطور صفحات 206 و 207 و 208 انتشارات آیات الصوات، 1379 3- همان.
نويسنده: - | تاريخ: جمعه 24 آذر 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

بختیاری
برای نخستین بار حمدلله مستوفی در شمارش طوایف لر بزرگ از بختیاری نام برده‌است طایفه‌ای که ظاهراً بعدها قدرت و شوکت بیشتری یافته و سرانجام اکثر منطقه لر بزرگ با همان نام بختیاری شناخته شده‌است. بختیاری نام یکی از قوم‌های بزرگ منتصب به لر ایران معروف به لر بزرگ است که در زمان حکومتهای ملوک الطوایفی اتابکان لر در محدودهء حکومتی آنان حضور داشته اند، از اینرو آنان را لر بختیاری نیز می نامند. ایشان در زاگرس میانی سکونت دارند . لر کوچک نیز تقریباً ساکنین لرستان و ایلام امروزی هستند. در دوره‌های هخامنشی تا ساسانی، لرستان بخشی از سرزمین بزرگ پارس بود. پس از اسلام و از زمان خلفای عباسی، لرستان فراتر از مرزهای كنونی (از همدان تا گلپایگان) با نام سرزمین وحکومت اتابکان لرستان تا مرز اتابکان فارس بصورت حکومتی خود مختار تا پنج قرن(ازسال 506 تا 1006 هجری قمری) اداره می‌شد که حاکمان این دوره با نام اتابکان لركوچك شناخته می‌شدند. خرم آباد مركز حكومت اتابكان لر كوچك و ایذه مالمیر مركز حكومت اتابكان لر بزرگ بوده است. هر چند بنا بر مستندات مکتوب ادعا می شود که در روزگار صفوی نام بختیاری از واژهٔ بختیاروند که یکی از طایفه‌های مهم این منطقه بود بر روی لر بزرگ نهاده شد ولی با این حال منابع تاریخی در اوایل سدهٔ هشتم نام بختیاری را نیز متذکر شده‌اند.[۱] به نظر می رسد با چنین اختلافی می بایست با نظری عمیقتر، قوم شناسی ایران، بخصوص اقوام ایرانی قبل از اسلام را مورد بررسی قرار دهیم. با توجه به فرضیهء تولد کوروش در انشان (ایذه مالمیر امروزی) و همچنین سنگ نوشته ای منتصب به وی که در شوش کشف گردیده، وی یادآوری می کند که قصد دارد بر سر راه خود از هگمتانه به شوشا با مردمان باختری دیدار نماید و از اوضاع آنان مطلع گردد. بنابر این منطقی به نظر می رسد که منطقه باختری ها فی مابین همدان و شوش امروزی باشد نه در باکتریا (افغانستان) و یا بین النهرین (عراق). ونیز حضور شهرستان پارسان (فارسان امروزی)و یا منطقهء ایزدجی (میزدج امروزی) و یا روستای پیل آباد (فیل آباد امروزی) که محل پرورش و نگهداری فیلهای جنگی بوده است حکایت از آن دارد که این منطقه بخشی از سرزمین پارس بنام پارس باختری می باشد، از اینرو می توان نتیجه گرفت که واژهء بختیاری همان تغییر یافتهء کلمهء باختری است و بختیاری ها نیز بازماندگان دودمان هخامنشی باشند. بنظر می رسد قوم بختیاری به لحاظ نژادی بازماندهء اقوام پارس و قوم لر (که ممکن است بر گرفته از نام لی لی بی ها دیگر قوم قدیمی ساکن در این منطقه باشد) بازماندهء سکا ها، دیگر قوم آرایایی منطقهء شمال ایران باشند. حضور طایفهء سکوند در لرستان دلیلی بر این مدعی است. رومن گیرشمن باستان‌شناس سرشناس فرانسوی می‌نویسد «من جای جای این سرزمین (بختیاری) پا نگذاشته‌ام مگر اینکه تمدن عیلامی را یافته‌ام». در اوایل پادشاهی فتح‌علی‌شاه قاجار، بختیاری جزء خاک فارس بود و رود کارون جداکنندهٔ فارس و عراق عجم به‌شمار می‌آمد. از سال ۱۲۵۲ قمری بختیاری گاهی جزء فارس و گاهی جزء حکومت خوزستان بود. بختیاری‌ها در طول تاریخ منطقه همواره حضور سیاسی، نظامی و اقتصادی موثری داشته‌اند، به‌ویژه حضور ایشان در انقلاب مشروطه بسیار برجستگی دارد. نخستین کسی که تلاش در مستند کردن تاریخ بختیاری‌ها کرد و در مورد آنان کتاب نوشت سردار اسعد بختیاری است که در کتاب تاریخ بختیاری به شمه‌ای از گذشته بختیاری‌ها و سایر لرها اشاره کرده‌است.
نويسنده: - | تاريخ: پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

تیره سلحشور (سلح چین)
تیره سلحشور (سلح چین) طبق روایات و اقوام معمرین ، حدود ......سال پیش شخصی به نام محمد سلحچین از طایفه مو گوئی شاخه چهار لنگ ممصالح ( محمود صالح ) به علت نزاع طایفه ای کوچ کرده و در جوار طوایف راکی ، بابادی باب و دنیا رونی باب اقامت گزیده بود و تیره سلحچین از نسل محمد فوق الذکر می باشد و وجه تسمیه شهرت محمد به سلحچین را به خاطر شجاعت و جنگجویی وی ذکر کرده اند . این تیره تا حدود .....سال پیش وابسته با طایغه ململی و زیر نظر کد خدایان انها که از تیره اولاد بوده اند اداره می شدند و از ان پس از ململی جدا گشته و خود یک تیره از بابادی باب محسوب می گردند . تیره سلحچین به چهار تش تقسیم می شود : بهلول ، مد بهدار (محمد مراد ) ، استاد ، سمالوند . گاهی که در مجموع حدود هشتصد خانوار را تشکیل می دهند و چون زمین های کشاورزی انان به علت احداث سد شهید عباسپور در زیر اب قرار گرفته اند . حدود 85 درصد انها در حال حاضر در ایذه و شهر های حومه اصفهان سکونت دارند و 15 درصد بقیه در مراتع باقی مانده اند که از حوالی سوسن ، ایذه و تا نزدیکی های امام زاده سلطان ابراهیم به دامداری و کشاورزی مشغول می باشند . سردسیرشان سرخ سرخیها و روستای بیدکل و کوه کلک واقع در حومه شهرستان فارسان از استان چهار محال و بختیاری است . حدود 78 درصد افراد این تیره از نعمت سواد برخوردار می با شند . این تیره با تمام طوایف بختیاری از جمله : دورکی ، بابادی ، بهداروند ، دینارونی باب و بعضی از طوایف چهار لنگ در طول زمان خویشاوندی نزدیکی داشته است . عده ای از این تیره در حدود چهار صد و پنجاه سال پیش به خان میرزا واقع در شهرستان لردگان ، استان چهارمحال و بختیاری نقل مکان کرده اند و هم اکنون در حدود 1000 خانوار می باشند.
نويسنده: - | تاريخ: پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

قتل عام علاءدین وندها:

درادامه جنگها زمانی که نامدارخان منجزی درجنگ ۹۰۰۰ طرف دورکی ها راگرفت بعد ازآن جنگ با افرادوبرادرانش درآن طایفه مانداند ،آنها اسبی داشتند که بی نظیر بود حاکم خوزستان از وصف آن اسب شنیده بود و به کلبعلی خان دورکی سفارش کرده بود که آن اسب رابرای من بیاورید،کلبعلی خان دورکی برسردوراهی ماند که چه کاربکند . اگرازفرمان حاکم خوزستان سرپیچی کند برایش بد می شود واگر اسب را به او بدهد نامدارخان وافرادش که به او پناهنده شده بودند،دلخور میشوند .بنابراین ناچار شد اسب را برای حاکم بفرستد وهرچه نامدارخان وافرادش ممانعت می کردند کاری از پیش نبردند واز این حرکت کلبعلی خان دورکی ناراحت شدند وبه طایفه خودشان (بهداروند) بازگشتند.

ازآن طرف جعفرقلی خان بهداروند و۹ پسر طهماس خان راکی (۹ برادر آنادعلی راکی) که از حرکت نامدارخان که درجنگ ۹۰۰۰ طرف دورکی ها را گرفته بود وبه تحریک او آنادعلی راکی کشته شده بود منتظر موقعیت بودند که از او انتقام بگیرند و وقتی که نامداران خان منجزی به میان طایفه خودش بازگشت ، ۹ برادر آنادعلی به پسر خواهر خودشان(جعفرقلی خان بهداروند) گفتند که جعفرقلی تو بابودن نامدارخون نمیتوانی خانی بکنی (حکومت کنی) نامدارخون رک زیر ته ته (چوب دوشاخ زیرچشمت است)مانع برسر راه تواست حالا تو نامدارخان با برادرانش دعوت کن به مهمانی ما آنها را می کشیم آن موقع تو میشوی  خان کل بختیاری . جعفرقلی خان قبول کرد ویک روزی به قصد مهمانی نامداران خان با برادرانش (آ عیدی،محمد حسین و.....) بدون اسلحه به راه افتادند که به دعوت خان بهداروند بروند   دربین را هالو زال آنها را می بیند و می گوید نامدارخون کجا می خواهی بروی؟ او گفت جعفرقلی خان مارا دعوت کرده وبه مهمانی او می رویم . هالو زال گفت مگه بدبختی شما رو گرفته اوجعفرقلی خان پسراسدخان وخورزای (پسرخواهر) راکی ها می باشد اگه رفتید نتارتان را در می آورند یا نروید یا اگه میخواهید بروید اسلحه باخودتان ببرید،آنها خندیدند وگفتند پیرمرد چه می گوید ما میخواهیم به دعوت خان برویم اسلحه با خودمان ببریم؟ به نصیحت های هالو زال گوش نکرده وبه راه افتادند . هالوزال نیز سوار براسب باد خودش شد وبرروی تپه ای رفت وبا دوربین نظاره گربود که ببیند چه میشود.

البته ناگفته نماند که نامدارخان محض احتیاط یک کارد قیچ قیچی برسرکمر گذاشت .به محض رسیدن به چادر، داخل سلام جعفرقلی خان دستش به سبیل هایش رفت ،هماهنگ کرد با دایی هایش (۹ پسر طهماس خان راکی) که گفت وقتی دستم به سبیلهایم رفت شما آنهارا بکشید واین شد که وقتی نامداراخان گفت سلام جعفرقلی دستش به سبیلهایش رفت وگفت آنها رابکشید که ناگهان نامدارخان دستش به کارقیچ قیچی رفت وآن را بسوی جعفرقلی پرتاب کرد که نوکر او دستش را به جلو می آورد وبه کف دست او اصابت کرد و ۹ برادر آنادعلی  حمله کردند وتمامی آنها را کشتند وزمانی که نامدار خان می خواست جان بدهد به جعفرقلی خان گفت :جعفرقلی حالا که این کار را کردی نگذاری ایل راکی دستبرد به ایل بهداروند بکند. جعفرقلی ازاین حرف نامدارخون غمگین شد وسر اورا دربغل گرفت وشروع کرد به گریه کردن ودید که راکی ها شلوغش کردند وهمه راکشتند نهیب داد که دیگه حمله نکنید،۹برادر آنادعلی راکی نهیب دادند که  اگه سروصدا کردی خودت رانیز میکشیم 

ابیات زیرنشانگر واقعه مذکورمیباشد:

یه دستوم به جلوت خان خوش اویدی           کی گوده وادست نیا نمدار و عیدی

یه دستوم به جلوت سلام به زونوم               خان قلی کر اسد ندا امونوم

ویدی به مهمونی راست کن بهونه                 خومه کشتی نکشی عالی انورونه

سرآستون وزیرآستون چل چل برد برد             داد زه دست آعلی صالح مونه کمیت زرد

سرآستون وزیرآستون همسه گشتوم             عمدم کرد جعفرقلی قطارنبستوم

سرآستون وزیرآستون زورون به زورون             تیپ سوار بهداروند رهدن زه دورون

 

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

سادات قيري

 سادات قيري

اكنون مطهر روبروي ما در دفتر مجله نشسته است. در ۸۱ سالگي شاداب و سرحال است و به قول خودش سلامت خود را مديون زندگي سالم و آرامي مي داند كه به هر نحو با كم وكاست آن ساخته و هرگز غم دنيا را نخورده وهمواره با ياد خداوند زندگي كرده است.

قبل از اينكه خودت را معرفي كني، از نفت و خاطرات آن بگو ، سادات قيري كه قبل از كشف اولين چاه نفت در ايران، اين ماده سياه رنگ را مي شناختند و از آن بهره برداري مي كردند، چه كساني بوده اند؟

سادات قيري، طايفه اي از طوايف خوزستان هستند كه در شوشتر زندگي مي كنند. سابقه نسبي اين طايفه ، بر اساس شجره نامه اي كه از قديم مانده و هنوز در خانواده ، نگهداري مي شود، به امام موسي كاظم(ع) مي رسد.

نام پدر بزرگ، پدر، عمو، دايي ها و ساير اجداد من در اين شجره نامه ثبت شده است.

 

 

 چرا اين طايفه را سادات قيري مي خواندند؟

موضوع از اين قرار است كه برخي از اجداد ما در عهد قاجاريه، بارزگان بودند. اينها كالايي را با اسب واستر از شوشتر به اصفهان مي بردند و در آن شهر با كالا هاي ديگر مبادله كرده، به شوشتر مي آوردند و مي فروختند. آن زمان حركت كاروانها، منزل به منزل بود، يعني پس از چند كيلومتر راهپيمايي در مكاني مستقر شده و پس از استراحت عازم مقصد مي شدند. يكي از استراحتگاه هاي آنان بر سر راهشان، مكاني در نزديكي چاه شماره يك نفت در مسجد سليمان بود. اين چاه در آن زمان وجود خارجي نداشت و هنوز نفت در كشور ما استخراج نمي شد. كاروانيان در نزديكي اين چاه كه سالها بعد كشف شد، مستقر شده و هر نوبت يك تا دو روز در آنجا مي ماندند و سپس به سفر خود ادامه مي دادند.

افراد كاروان در طول اقامت خود هرازگاه براي جمع آوري بوته، يا در جستجوي آب و احتمالاً از سر كنجكاوي در اطراف محلِ استقرار كاروان گشت و گذاري مي كردند، تا اينكه در همان نزديكي، دره اي موسوم به »دره خرسان« نظر آنها را جلب مي كند.

اين دره كه هنوز هم وجود دارد، از اين جهت به دره خرسان شهرت داشته كه مأمن و جايگاه خرس بوده و چه بسا، قافله سالاران براي مصون بودن از حمله خرسهاي اين دره، نگهباناني را براي حفظ جان كاروانيان مي گماشتند.

 

 

 چشمه جوشان نفت و آب

مطهر در ادامه سخنان خود كه بيشتر به افسانه مي ماند، مي گويد: يك روز تعدادي از افراد كاروان، تصميم مي گيرند، تا انتهاي دره پيش بروند و از اوضاع و احوال اين مكانِ نامسكون كه تا آن عهد شايد پاي انساني به آنجا نرسيده بود با خبر شوند.

پس از دقايقي پياده روي در كنار صخره ها، توجه اين افراد به چشمه اي جوشان جلب مي شود كه از بالاي دره ديده نمي شد.

زماني كه افراد به چشمه نزديك مي شوند، مي بينند مايعي كه از اين چشمه جاري مي شود، مخلوطي از آب و ماده اي غليظ و سياهرنگ و بد بو است. به اين صورت كه آب در زير و ماده سياهرنگِ روي آن، به طرف سرازيري جاري بوده است.

 

 

 كشف نفت و قير در عهد ساسانيان

مطهر اضافه مي كند: در آن زمان افراد به هيچ وجه متوجه كشف بزرگ خود نمي شوند و پس از بازگشت موضوع را به اطلاع ساير كاروانيان مي رسانند و يكي از افراد كه آگاهي و تجربه بيشتر داشته، به آنها خبر مي دهد كه ممكن است آن ماده سياهرنگ قير باشد! پدربزرگم تعريف مي كرد، پيدايش نفت و قير در ايران باستان در شاهنامه فردوسي توصيف شده و پيش از آن در عهد ساسانيان نيز از قير در ساختن بناهاي تاريخي، قير اندود كردن ديوارها، آتش بازي، افروختن آتش و جنگ ها استفاده مي شد. آثار به جا مانده تاريخي از وجود قير در آن عهد، در شادُروان هاي (سدهاي) شوشتر ديده مي شود و حتي بقاياي يكي از سدها، موسوم به »بند قير« در مسير رودخانه كارون و در شوشتر وجود دارد.

در يكي، دو سفر بعدي اجدادِ خانواده قيري، با كسب آگاهي بيشتر، تصميم مي گيرند، به جاي تحمل رنج سفر و ضرر و زيان گاه به گاه تجارت و براي مصون ماندن از حمله راهزنان و ساير مشكلات، در همين محل اطراق كرده و از ماده سياهرنگ چشمه »دره خِرسان« بهره برداري كنند.

به اين ترتيب، با ايجاد آب بند كوچكي در مسير چشمه خرسان، جريان عبور آب و نفت را متوقف مي كنند، به طوري كه بر كه اي بزرگ در آنجا ايجاد مي شود.

به تدريج سرپناه موقت برپا مي شود و ساكنان دره نامسكون، با استفاده از مَشك هايي از پوست گوسفند، لايه روييِ آب داخل بركه، (نفت خام) را با دست جدا كرده و بوسيله الاغ و استر به مسجد سليمان انتقال داده و به فروش مي رساندند. البته نفت استحصال شده فوق العاده غليظ و سياهرنگ بوده و فقط به مصرف سوخت مي رسيد و طبعاً كسي از اهميت و ارزش مواد درون آن آگاهي نداشت.

اين ماجرا سالها ادامه داشت تا اينكه انگليسي ها كه در عهد قاجار، در جنوب كشور نفوذ داشتند، بوي نفت را در خوزستان استشمام مي كنند!

 

 

ابتكار و استخراج قير

مطهر كه سالها در صنعت نفت كشور، كنسرسيوم، شركت پالايش نفت ايران و بعدها، شركت نفت پارس كاركرده، همانند يك شاهد و مورخ زنده، با دقت و آرامش حرفهايش را در زمينه استحصال قير توسط اجدادش چنين توضيح مي دهد:

اجداد من پس از رونق گرفتن كارشان در صدد بر مي آيند تا از نفتِ چشمه خرسان، قير استخراج كنند. آنان بر اثر تجربه و كسب آگاهي از مردان كهنسال قبيله، اولين وسيله دست ساز توليد قير را مي سازند.

اين وسيله يك ديگ استوانه اي شكل به ارتفاع4 متر و قطر2مترمربع بوده كه در پايين بدنه آن حفره اي ايجاد كرده بودند.

اين ديگ بزرگ را در نزديكي بركه اي كه گفته شد، بر روي اجاق سنگي بزرگي مستقر كرده بودند و پس از مسدود كردن حفره آن با سنگ و آهن، داخل آن را تا اندازه اي پايين تر از لبه ديگ، پر از نفت خام خالص مي كردند.

پس از آن، زيرِ ديگ را با استفاده از همان نفت خام روشن مي كردند و آتش شديد به مدت يك هفته، گرماي مايع درون را به صدها درجه مي رساند.

استاد كاري كه از ديگران تجربه بيشتري داشت، به طور مرتب و با استفاده از ني هاي بلند، ميزان غلظت مايع را مي سنجيد و با اعلام اينكه قير رسيده است، تقريباً پس از يك هفته دستور مي داد آن را تخليه كنند. پس از يك هفته، آب و صدها ماده نفت خام درون ديگ، بخار و تجزيه مي شد و باقيمانده به صورت قيري مذاب در داخل آن باقي مي ماند.

بهره برداران بومي، در يك گروه ۷ تا ۸ نفره- در حالي كه مايع قير در حال جوش وغليان بود- با ترفند هاي ابتكاري خود، حفره بسته شده پايين ديگ را باز كرده و قير مذاب را در همان بركه تخليه مي كردند. به اين ترتيب قير مذاب پس از خنك شدن در آب به صورت لايه لايه و خميري شكل برداشت مي شد و پس از سفت شدن، با همان وسايل ابتدايي براي فروش به شوشتر و ساير شهرها از جمله مسجد سليمان انتقال مي يافت.

 

 

از قير چه استفاده اي مي كردند؟

در آن زمان قير،استفاده هاي متعددي داشت، از جمله توليد بوريا، جداسازي شلتوك از برنج، اندود كردن ساختمان، گرم كردن كوره هاي صنعتگري و مصارف ديگر كه به تدريج بر انواع آن اضافه مي شد.

مطهر مي افزايد: از سال هاي ۱۳۰۰ شمسي به بعد كه گرفتن شناسنامه اجباري شد، وقتي كه به ماموران ثبت احوال مراجعه مي شد، به مراجعه كننده مي گفتند: چه فاميلي را مي خواهي؟ اكثر افراد كه به طور عموم بي سواد بودند براي اين سؤال پاسخي نداشتند. سرانجام مامور مي پرسيد چكاره اي؟ و مثلاً نام فاميل كسي كه نجار بود، مي شد؛ نجارزاده، يا آهنگر بود مي شد چلنگر و به همين ترتيب افراد نامگذاري مي شدند. اجداد من هم گفته بودند كار ما تهيه قير است و به اين ترتيب نام فاميل قيري به آنان داده مي شود. البته بعدها برخي از نوه ها و نوادگان تقاضاي نام فاميل ديگري را كردند كه پدر من »مطهر« را انتخاب كرده بود.

 

 

قرارداد معتبر ۲۰۰ ساله!

با وجود اينكه يك ساعتي است با مطهر صحبت مي كنيم ولي حرفهاي او به اندازه اي جالب و شيرين است كه هم او و هم ما براي ادامه گفتگو احساس خستگي نمي كنيم.

از مطهر مي پرسيم؛ آيا اسناد و شواهدي هم وجود دارد كه خانواده شما قبل از كشف اولين چاه نفت در مسجد سليمان از اين منطقه قير استخراج مي كردند؟

بله، ما يك سند ۲۰۰ ساله داريم كه هنوز هم معتبر است. اين سند قراردادي است كه سادات قيري با دارسي بسته اند!

ماجرا به سال۱۹۰۷  ميلادي برمي گردد. براساس آنچه كه از پيرمردهاي خانواده شنيده ام، زماني كه آنها در نزديكي »جشمه خرسان« قير مي پختند و مي فروختند، براي اولين بار يك نفر انگليسي بنام مورگان كه از گماشتگان دولت انگليس در جنوب كشور بود، به منطقه مسجد سليمان مي آيد و از چند و چون قضيه آگاه مي شود.

پيش از آن در عهد ناصر الدين شاه، تلاش هايي براي كشف نفت در ايران صورت گرفته بود كه نتيجه اي در بر نداشت.

مورگان با اطلاع از اين جريان، پس از مشاهده چشمه جوشان نفت و آب در دره خرسان، موضوع را به آگاهي انگليسي ها مي رساند. همين مسئله باعث مي شود تا انگليسي ها كه بوي نفت را شنيده بودند ويليام دارسي را براي مشاهده منطقه و انعقاد قرارداد به ايران بفرستند.

نقل مي كنند زماني كه مورگان به مسجد سليمان آمد، افرادي را ديد كه با لباس محلي نفت و قير مي فروشند! با كنجكاوي زياد اين مسئله را دنبال كرد تا به دره خرسان رسيد و از نزديك شاهد چشمه جوشان نفت و آب شد.

زماني كه دارسي به محل كار سادات قيري مي آيد، از آنها مي خواهد تا در چند قدمي دره خرسان چاه نفتي بزند و مدعي مي شود كه با دولت قرارداد بسته است.

سادات قيري ابتدا رضايت نمي دهند و دارسي موضوع را با نمايندگان دولت مطرح مي كند، بالاخره مقرر مي شود تا رضايت افراد محلي به هر طريق جلب شود.

اين قضيه منجر به انعقاد قراردادي بين سادات قيري و دارسي شد. براساس اين قرارداد مقرر مي شود، اگر چاه نفت دادرسي (چاه شماره يك مسجد سليمان) به نفت رسيد، كمپاني دارسي، سالي۱۰۰۰ من نفت و ۹۰۰ قران احمد شاهي (نقره) به سادات قيري بپردازد.

اين قرارداد هنوز معتبر است كه چگونگي آن را در ادامه اين گفتگو و در شماره آينده ماهنامه نفت پارس ملاحظه خواهيد كرد.

 

منبع: ماهنامه نفت پارس

نويسنده: - | تاريخ: جمعه 5 آبان 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

تاریخچه شهرستان مسجدسلیمان

تاریخچه شهرستان مسجدسلیمان

شهر مسجدسلیمان در 147 سال قبل (یعنی سال 1855 میلادی) ناحیه ای کوهستانی و خالی از سکنه بود در ان موقع اولین کارشناس نفت که یک مهندس زمین شناس انگلیسی بنام لوفتوس ( LOFTUS) به مدت هفت هفته همراه با گروهش ، حوضچه های نفتی الوده به قیر را بررسی و ازمایش کرد و اهمیت انها را نیز ارزیابی نمود و پس از ان مقالاتی پیرامون ان انتشار داد . در این مقالات لوفتوس احتمال داده بود که تعداد زیادی از این مخازن نفتی الوده به قیر در کوههای بختیاری در حد فاصل بین اتشکده کهن ، سر مسجد و کوه های اسماری (بین مسجدسلیمان و هفتگل) وجود دارد که بطور طبیعی قیر از حوضچه های انها تراوش می کند .

 

لوفتوس اضافه کرد که این حوضچه ها در مناطق شوره زار و زمینهای غیر قابل کشت ، در پشته های مرتفع ، سنگهای سیاه ، سنگهای مارل ، سنگهای کچی و اهکی وجود دارند .

 

در این زمان یکی از سادات شوشتری معروف به سید قیری و چند تن از اعضا خانواده او به سادات قیری معروف شدند . در بعضی از زمینهای مسجدسلیمان که نفت خام به صورت چشمه بر روی زمین می جوشید و بعد از مدتی مایع به درون زمین نفوذ می کرد تفاله ان که همان قیر است برروی زمین باقی می ماند هر ساله سادات قیری به مسجدسلیمان می امدند و قیرها را جمع اوری می کردند و به شوشتر یا اطراف ان برای فروش می بردند در ان زمان حق انحصاری استخراج این قیرها را نیز سادات شوشتری یا سادات قیری بدست اورده بودند .

 

ژرژبرنارد رینولدز (GEORGE BEMARDREYNOLDS) نفت را برای اولین بار در ایران و در ایران و در شهر مسجدسلیمان کشف و استخراج کرد . رینولدز در 6 ژوئیه 1901 ، حدود 4ماه پس از ان که امتیاز نفت به ویلیام ناکس دارسی اعطا گردید ، به استخدام وی در امد که همزمان با دوران سلطنت مظرالدین شاه بود . رینولدز فارغ التحصیل در رشته نفت از دانشگاه مهندسی هندوستان بود و در مناطق نفت خیز سوماترا نیز فعالیت کرده بود او مهندسی فعال و سوارکاری ماهر بود که به راحتی می توانست کوه ها و دشت های صعب العبور را به سهولت بتازد . از مهمترین امتیازاتی که رینولدز داشت این بود که زبان فارسی را می توانست در حد عالی تکلم کند و به لهجه های بختیاری و شوشتری نیز مسلط بود

نويسنده: - | تاريخ: جمعه 5 آبان 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

طایفه چکانی یکی از طوایف بزرگ ایل بختیاری

طایفه چکانی یکی از طوایف بزرگ ایل بختیاریشاخه چهارلنگ می باشد که محل اصلی سکونت آنان روستای چکان از توابع شهرستان الیگودرز است که از لحاظ جغرافیایی در حد فاصل شهرهای الیگودرز ،  سپیددشت و دورود قرار دارد.

این طایفه از قدیم الایام در این روستا بوده اند به طوری که  نام طایفه برگرفته از نام همین روستا می باشد و علت خطاب کردن این طایفه به این نام اینست که چون اکثریت قریب به اتفاق مردم  این طایفه در یکجا سکونت داشته و به غیر از اینان از دیگر طوایف کسی در این آبادی نبوده است لذا به خاطر یکدست بودن مردم آن همگی با نام  چکانی شناخته می شدند و به این ترتیب هم منطقه شناخته می شده و هم طایفه از دیگر  طوایف مشخص می شد و بنابراین نام طایفه چکانی به این شکل بر سر زبانها جاری شد و کثرت استعمال آن باعث شد که حتی در کتابهای تاریخی نیز به این نام از آن یاد شود.

وجه تسمیه چکانی احتمالا به این صورت است که در سمت شمال آبادی در دامنه کوه اغر (به فتح الف و بضم غین) آبشاری زیبا از دل کوه پرتاب می شود و پس از طی یک ارتفاع 40-30 متری دوباره نقش بر زمین می شود ، این آبشار که در فصول بهار و تابستان بسیار پرآب است در اواخر پاییز حجم آب آن رفته رفته کم شده به صورتی که  در مقایسه با حجم آبی که در اوایل بهار دارد خیلی کمتر می شود یعنی چکان چکان پایین می آید بنابراین روستا نیز به این نام نامگذاری شده (روستای چکان) و کلمه چکانی که ترکیبی است که از کلمه چکان +ی نسبت تشکیل شده به طایفه ای که در این آبادی زندگی می کنند اطلاق می شود.

جمعیت این طایفه که چندین قرن در این روستا زندگی می کنند به مرور زمان رو به فزونی نهاد و توسعه پیدا کرد به طوری که دیگر زمینهای کشاورزی نمی توانست نیازهای همگی را تأمین کند  و زندگی کردن همه آن ها با هم در این روستا مقدور نبود لذا عده کثیری از آنان به شهرهای اطراف مهاجرت کردند و تعداد کمی نیز در روستای چکان باقی ماندند که هنوز در آن جا زندگی می کنند به طوری که در حال حاضر در شهرهای تهران ، قم ، اصفهان ، کاشان ، اراک ، الیگودرز ، ازنا ، دورود ،اندیمشک و هم چنین روستاهای اکبر علی ، کمندان ، گرجی ، میانرودان ، پازردآلو ، ترشاب ، چقادی ، ناصرالدین ، دهنو ، سانبدان ، چغابدار ، سنگر و ... زندگی می کنند.

نويسنده: - | تاريخ: یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

طهماس خان راکی

طهماس خان راکی ۳ زن داشت که از این۳ زن جمعا" ۱۰پسر داشت ، در زیر به شرح نام پسران اومیپردازم:

۱-آبابا ۲-آ خسرو ۳-آ پرویز ۴- آ لطفعلی ۵-آ نادعلی۶-آ نظر ۷-آ مهراب ۸-آ کچیر ۹- آ گدا ۱۰-آ علی صالح

* طهماس خان زمانی که می خواست قدرت خودش را به اثبات برساند وبردیگر طوایف حکومت کند روزی به پسرانش :آنادعلی ،آنظر وآخسرو گفت فردا بروید اندیکا را بگردید ببینید جای که به درد بخورد ومناسب باشد را سنگ چین بکنید وبیایید.آنها فردای آن روز سواربراسبهای خودشان شدند وبه اندیکا آمدند ،اول دشت گل راگرفتند ومعروف است به این بیت شعر : دشت گل به گل خوشه     سردشت به راکی     

انها خیلی زمین از اندیکا گرفتند وسنگ چین کردند وآمدند ،موقع برگشتن راهی بود که باید حتما زیر درختان مورد رد میشدند ،آنادعلی وآنظر جلوترحرکت کردند وآخسرو پشت سرآنها بود که ناگهان شیری به آخسرو حمله کرد وپشت اسب راگرفت واسب ایستاد آخسرو برادرش آنظر راصدا زد که شیر مرا خورد ،آنظر برگشت تنفگ خود را آماده شلیک کرد وگفت آخسرو خودت وشانست من شیر راهدف میگیرم یا شیر کشته میشود یا تو. که آنظر شلیک کرد وتیر به پیشانی شیر اصابت کرد وکشته شد ،آنها شیر را کشیدند وبردند روی تپه ای که الان معروف است به تنگ شیرکش که بیانگر آن واقعه است.  چهار طرف شیر را سنگچین کردند وآمدند.وقتی رسیدند به پدرشان طهماس خان گفتند که ازکجا تاکجا را گرفتیم وسنگچین کردیم ،طهماس خان نیز گفت حالا باید فردا بار کنیم ازاینجا برویم خیلی از افراد طایفه شهنی ،نصیر ،گمار گفتند که این کار را نکن طهماس خان گفت رودخانه کم زین اسبه را پی میزند،من باید بروم .واین جا شانس نیز با او یاری کرد که یه عده مدملیل یه عده شهنی ویه عده نصیروگمار اوراهمراهی کردند وآمدند اندیکا آنطرف رودخانه را گرفتند  .

طهماس خان راکی کلانتر طایفه راکی بود وبعد از او نسل به نسل برعهده اولادش بود.

نويسنده: - | تاريخ: شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

بر افتادن نفوذ خوانین

بر افتادن نفوذ خوانین

 در سال 1305 نورالدین از تهران به شهرکرد وارد شد و اداره دارایی را پایه گذاری کرد و از خوانین خواستار مالیات گردید. چندی بعد سلطان سیدرضا مشیری از طرف وزارت جنگ برای خلع سلاح و جمع آوری اسلحه به چهارمحال و بختیاری آمد این فرد با خوانین از در سازش در آمد و به گرفتن اسلحه مردم بی گناه پرداخت . خوانین بر ضد او شکایت های تلگرافی نمودند و از طرف دیگر مردمی که با خوانین به دشمنی پرداختند بطور پنهانی حرکات آنها را گزارش می دادند. در این دگرگونیها بیش از پیش ستم می نمودند و برای اولین بار خانه محمد درویش ریئسی ناغانی را که در کشته شدن سربازان شلیل نا فرمانی کرد غارت نمود. محمد درویش ریئسی به اصفهان رفته و ستمگری خوانین را تلگراف زد .در همین ایام بود که ادارة ثبت املاک و اسناد تأسیس شد خوانین که آگاهی بیشتری داشتند بر ان نشدند که املاک خود را به ثبت برسانند کسانی که قطعه یا ملکی در دهات داشتند آنها را هم به مالکیت خود درآورده بودند کسانی که به کارهای ثبتی آشنایی داشتند به ثبت انها اعتراض کردند و نیز اهالی ناغان به ثبت سردار اقبال اعتراض کردند. سر انجام اتحادیه چهار محال و پشتکوه پایه گذاری شد. پس از چند روز مهدی والی پور از اهالی اصفهان به ناغان امد و چگونگی احداث اتحادیه در چهارمحال را با محمد درویش و خانجان و دیگر اهالی ناغان باز گو نمود. همه از این کار استقبال کردند و تمام اشخاص برجسته روستاههای پشتکوه را به ناغان دعوت نمودند و مجلس عمومی در خارج از ناغان در مزرعه ای به نام گردو خل که بسیار با صفاست تشکیل داده و پیمان نامه ای نوشته شد که به امضاءهمگان رسید متأسفانه این سند تاریخی نگهداری نشد و از بین رفت . از آن پس والی پور و محمد درویش ریئسی و خانجان بهرامپور ناغانی و میرزا قلی نوریزاده به چهار محال رفته و در منزل آقا حسین جوانبخت قهوه چی مراسم آشنایی و عهد و پیمان مجدد بین سران چهارمحال و پشتکوه برگزار شد .در سال 1306 بود که برای اولین بار مظفر الملک از طرف وزارت کشور به حکومت شهرکرد برگزیده شد . خوانین این پیشامد را نا گوار دیدند بر ان شدند که همگی را به سختی گوشمالی دهند، چون در چهارمحال حکومت کشوری بود اهالی ناغان را مشمول سرکوبی قرار داده و تلگرافهایی بر ضد این مردم به دولت فرستاده وآنها را آشوبگر معرفی کرد. و در تابستان 1306 با اردوی یکصد هزار نفری که از طوایف زراسوند ب رای  ناغان حرکت می کنند. اگر چه دو روز قبل از حرکت شان دو نفر از کلانتران زراسوند به نامهای رستم محمدی و الارحیم خان پنهانی خبر دادند که ناغان به زودی غارت میشود و اهالی کالا و اشیاء قیمتی خود را در کوههای مجاور پنهان کردند . پس از دو روز اردوی سردار اقبال و سردار فاتح که به دستور امیر جنگ و منوچهر خان اسعد حاکم بختیاری مبادرت کردند و وارد ناغان شدند، ولی پیش از رسیدن غارتگران، به کوه پناه بردند ودر گردنه دوپلان و سراسر آن سکنی نمودند در سنگر گردنه دوپلان محمد درویش ریئسی و خانجان بهرامپور و رضا نامدارپور و مهدی والی پور و میرزا قلی نوریزاده و کربلایی عبدالحسین جمشیدی و ... قرار داشتند همین که از غارت فارغ شدند برای دستگیری والی پور و محمد درویش به طرف گردنه دوپلان حرکت کردند چون در تیرس سنگر آمدند محمد درویش سنگی که جلوی سواران بود هدف قرار داد ناگهان گرد و خاک از سنگ بلند شد سواران بختیاری اجازه خواستندکه با یورش سنگر ها را تسخیر کنند، ولی سردار فاتح و سردار اقبال جلوگیری کردند. از اردل پشت قرآن را امضاء نمودند و برای مهدی والی پور و محمد درویش فرستاده و قول بخشودگی به آنها دادند. بعداز ظهر روز دوم قرآن و نامه ها را به آنها دادند و چون اعتماد نداشتند تسلیم نشدند و شب دوم رؤسای اتحادیه، سنگر را رها نموده و با استفاده از تاریکی شب به کوه سالدوران که بین جونقان و کاج است رسیدند. بامداد دو نفر ناغانی را برای آوردن خوراک به جونقان و کاج فرستادند. نفری که به کاج رفته بود به دست اولاد سپهدار دستگیر و زندانی شد و نفر دیگر که به جونقان وارد شد و نامه را به سران جونقان داد و آنها هم یکبار نان ، پنیر، قند، چای و سیگار برای فراریان فرستادند و نامه ای به آنها نوشت که ترس در خود راه ندهید و وارد جونقان شوید و پس از رفع گرسنگی همان روز وارد جونقان شدند و از آنها پذیرایی شد. روز دیگر به هفشجان رفته و طبق قرار دهها جفت گاو از جونقان و هفشهجان گرفته وبه شهرکرد رفته و به مظفر الملک حاکم کشور شکایت کردند و تلگرافهای زیادی به مراکز ارسال داشتند ولی هیچ مقامی اقدامی به عمل نیامد هر روز شاکیان به شهرکرد و اصفهان می رفتند و مأموران دولتی هم پیشامدها را گزارش می کردند. خانه آقا حسین جوانبخت قهوه چی مهمانسرای رایگانی بود که همه شب چند نفر از اهالی پشتکوه بویژه ناغانی ها در خانه او بودند. سر انجانم اتحادیه طوماری در چند متر پارچه سفید مرامنامه ای به این صورت تنظیم کردند. 1- همه با خوانین جبار مبارزه نمایند 2- نسبت به دولت مرکزی وفادار بوده 3- حقوق دهاتی که مورد تجاوز قرار گرفت مشترکاً رفع ظلم نمایند و آقایان والی پور و محمد درویش برای دادخواهی به تهران فرستاده و پس از رسیدن مرامنامه شکایتنامه خود را تسلیم نمودند . چند روز در تهران بودند که به دستور رضا شاه قرار شد یکی از آنها به حضور شاه برود که والی پور را برگزیدند. رضا شاه والی پور را مورد خطلب قرار داد که خوانین می گویند شما تو ده ای هستید در جواب گفت علیحضرت قرآن را می توان همه گونه تفسیر نمود. در این مسافرت بود که رضاه شاه از رویداد آگاه گردید و برای رسیدگی به غارت ناغان به مدعی العموم اصفهان دستور رسیدگی داد . مدعی العموم اصفهان و باز پرسی بنام سانی وارد ناغان شدند و با راهنمایی اهالی، آنها را به زندان قلعه سردار اقبال که در زیر زمین در بند و زنجیر بودند بردند و هشت نفر ناغانی را را مورد بررسی کوتاهی قرار دادند و آزاد نمودند و روز دوم به اصفهان بازگشتند و آنچه را که دیده و غارتها را به تهران گزارش دادند و نتیجه ای به دست نیامد. در سال 1306 شمسی اهالی چهارمحال سید جلال مجتهد را کاندید وکالت مجلس شورای عالی تعیین نمود که به او رأی بدهند . خوانین عده ای از شهرکردیهای طرفداران خود را تحریک نمودند که سید قصد دارد که بچه ها ی شما را به سربازی بفرستد دو دستگی در شهرکرد شدت یافت و کشاورزان شهرکرد با بیل و کلنگ به جنگ با هم پرداختند و آقا جلال در این میان کشته شد . در سال 1307 مظفر الملک از حکومت شهرکرد بر کنار شد و یساری حاکم شد و رؤسای اتحادیه تلگراف زیادی مخابره کردند و کشتار آقا جلال و رفتار خوانین را گزارش کردند. خوانین که موقعیت خود را متزلزل می دیدند و هماهنگی سیاسی نداشتند، قبل از همه یوسف خان، امیر مجاهد، محمد جواد، سردار اقبال، محمد رضاخان، سردار فاتح در ارتباط جنگ شلیل از آینده خود بیمناک بودند به طرف تهران لشکر کشی کردند در پنهان کسان مورد اعتماد خود را در ایل بختیاری فرستاده و آنها را برای جنگ فرا خواند و با علیمردان چهار لنگ دیدار کردند و هم پیمان شدند.

برگرفته از وبلاگ نا غان

نويسنده: - | تاريخ: شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

چگونگی به ریاست رسیدن کلبغعلی خان دورکی

  ظهراب خان موفق شد حکم حکومتی تمام ایل دورکی را بدست آورد وقتی خبر به کلبعلی خان رسید رؤسای طوایف را احضار کرد پس از مشورت قرار شد به هر ترتیبی که شد حکم را از ظهراب خان بگیرند پس از طرح نقشه 100 سوار از ایل زراسوند با ریاست ملا علی احمدی و میرزا علی داماد کلبعلی بود به استقبال ظهراب خان رفتند در تنگ خراجی در بین راه ظهراب را پیشواز نمودند و زبان به ستایش او گوشودند و با زبان محلیز به خان خوش آمد گویی گفتند زیارت حکم شاه از فرایض است و ظهراب خان هم فریب خورد و حکم را بیرون آورد و به ملا علی احمدی داد او هم حکم را برداشته وبه طرف چغاخور فرار کرد . خان هم به تهران برگشت و چگونگی را به عرض درباریان رساند آنها هم گفتند آن کس که حکم را گرفت شایسته حکومت است پس از این مجرا ظهراب خان در تهران ماند تا چشم از جهان فرو بست ربایندگان حکم نام ظهراب خان را پاک کردند و نام کلبغعلی خان را در آن نوشتند

نويسنده: - | تاريخ: شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

سقوط خوانین بختیاری و مسأله کشف حجاب

آغاز سال 1313 بود  که خوانین گنه کار به تهران احضار شدند. عده ای از آنها از جمله سردار اقبال، سردار فاتح، سردار اسعد اول، امام قلی خان ممسنی و حسین خان قشقایی تیر باران شدند و عده ای محکوم به زندان شدند و این پایان قدرت خوانین بختیاری بود بعد از این سرپرستی بختیاری به تیمسار سطوتی فرمانده تیپ اصفهان واگذار شد . سردار شاقلی به حکومت سردسیر بختیاری رسید و منطقه اردل و ناغان را مرکز فرماندهی خود قرار داد. بسیار بد رفتار بود وی قانونی وضع کرد که هر دامداری می تواند جواز یک زن را برای سرپرستی چوپانها اخذ نماید و دامداران کوچک باید پرونده یک زن را بگیرند. ایلات با پریشانی روبه رو شدند چون مجبور بودند مبلغ گزافی برای صدور جواز بپردازند تا بتوانند از جلوی ژاندارمری بگذرند. در مورد مسأله کشف حجاب از مردم خواست تا کت و شلوار بپوشند و شلوار دبیتها را پاره کنند و خواست که زنان را کشف حجاب نمایند. بیدادگری های او جان مردم را به لب آورد تا اینکه مردم به داد خواهی برخواستند دو بازرسی به نام های جوانشیر و اسفندیاری به اردل و ناغان آمدند و ماجرا را گزارش دادند ولی نتیجه ای حاصل نشد همچنین سروان شاه قلی دو نامه راجع به کشف حجاب به فریبرز کدخدای ناغان نوشت که به قرار زیر است: 16/2/1317 - کدخدای ناغان فریبرز چون تیمسار فرمانده معظم تیپ به این منطقه تشریف فرما خواهند شد لازم است با قید فوریت کلیه اهالی ناغان را خبر کنید که لباسهای جدید بپوشند و خانه هایشان را برای روز 22 اردیبهشت حاضر نمایند تا از نظر فرماندهی معظم بگذرند و اطراف آبادی را تمیز نمایید و راه سلوقان تا ناغان را ترمیم کنید هر گونه کوتاهی در این دستور شما و ریش سفیدان را شدیداً مسئول خواهد نمود. نامه دوّم: کدخدای ناغان فریبرز- طبق اطلاع ،اهالی ناغان هنوز کاملاً وضعیت سابق لباس خود را تغییر نداده وبعضی زنها چادر استعمال می نمایند نظر به اینکه تغییر وضعیت سابق و پوشیدن لباس زنانه جدید معمول و لباسهای قدیم به کلی منسوخ شده لازم است زنهای ناغان را دستور اکید در ترک لباس قدیمی داده در صورت تخلف اسباب مسئولیت برای شما و آنها در پیشگاه دولت فراهم خواهد شد.

نويسنده: - | تاريخ: شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

طایفه رهدار در خوزستان و سیستان

طایفه رهدار در خوزستان و سیستان

رهدار ها همچنان که در کتاب "ریاض الفردوس" آمده است پس از نبردی که با تیمور لنگ داشتند پراکنده گردیده  و از آنجایی که در جنگهای دریایی از آنها استفاده می شد عده ای از این طایفه همراه با دیگر طوایف لر بختیاری جهت پاسداری و محافظت از متصرفات دریایی  در برخی از جزایر ماندگار شدند به گونه ای که هماکنون در جزایر بحرین و جرون در خلیج فارس عده ای از این مردم لر بختیاری به سر می برند و خود را از مردمان لُر به حساب می آورند و به زبانی آمیخته با عربی و لُری و فارسی تکلم دارند. ( تاریخ بختیاری کیانرسی نوشته امیر آرمین ) رهدار ها شاخه ای از چهارلنگ کیانرسی که تیره هایی از چهارلنگ محمود صالح نیز به آنها پیوستند و طایفه ی فعلی رهدار را تشکیل داده اند  این طایفه در جنوب شهرستان مسجد سلیمان و شرق شوشتر سکونت دارند که د رهمسایگی طایفه کرایی هستند و طایفه رهدار به 8 تیره تقسیم شده است که در شهرستانهای مسجدسلیمان و شوشتر و اهواز بوده  عده کثیری از رهدار ها نیز در شهرستان رامهرمز می باشند  رهدارهای رامهرمز که به "رهدار رومزی" معروف اند خود بر سه شاخه تقسیم می گردند . اما عده ای از این طایفه همراه با دیگر طوایف لُر در استان بوشهر و استان فارس و نیز دراستان سیستان و بلوچستان بویژه شهرستان رستمستان زابل سکنا دارند رهدار های سیستان در روستاهای ده رهدار ها منطقه ی پشت آب ، ده اسماعیل ، و نزدیک به پنجاه خانوار از ایشان هم در گذشته بر اثر خشکسالی به خراسان رفته و حوالی شهرستان دره گز

کوچ کردند  همچنین در شهرستانهای سرخس و استان گلستان هم مردمانی که خود را از طایفه رهدار محسوب می کنند  زندگی می کنند رهدارها تماماً دارای اعتقادات مذهبی شیعی بوده بجز چندین خانوار از این طایفه که اهل تسنن هستند و فامیل راهداری داشته و در خراسان ساکنند و خود را از این طایفه می شمارند  در ضمن یکی از طوایف شاخص در استان سیستان و بلوچستان بویژه در شهرستان زابل رهدارها می باشد همچنین جد بزرگ رهدارها به نام حسین خان بخشی، رییس قورخانه ملک بهرام و ملک جلال الدین کیانی بوده و به علت رابطه حکومتی بین ملک جلال الدین و شاه کامران پادشاه موظف بوده که جهت حمل و جابجایی نیرو و بین سیستان و هرات رفت وآمد داشته باشد. و نیز راههای تجاری را امن سازد.و به نظر می‌رسد به دلایل بالا به این نام موسوم شده‌اند. هم اکنون براثر ارتباطات رسانه ای رهدارها در چند سال اخیر ارتباطات نزدیکی با هم برقرار کرده اند حداقل همه از وجود پراکندگی همدیگر مطلع هستند ارتباط نزدیکی که برخی از بزرگان طایفه رهدار در سیستان با برخی از مردم رهدارهای رامهرمز و شوشتر و اهواز برقرار کرده اند خود روزنه امیدی است تا همدلی این طایفه پس از قرنها دوری از همدیگر بار دیگر نزدیک و نزدیکتر شود .

در پایان از همه ی عزیزان طایفه رهدار(راهداری) چنانچه اطلاعاتی از بزرگان خود در سایر نقاط کشور دارند برایمان ارسال نمایند ممنون خواهیم شد ، باشد که بتوانیم خدمتگذار کوچکی برای شما باشیم .

منابع :

۱- ریاض الفردوس خانی - میرک حسینی انتشارات بنیاد

۲- تاریخ بختیاری (جلد یک چهارلنگ کیانرسی) - مهندس امیر آرمین

۳- نسخه خطی مرحوم لطف علی افشار تاریخ سیصد سال رهدارچهارلنگ بختیاری

۴-زاد سراوان سیستان - جلد اول غلامعلی رئیس الذاکرین

۵- سرزمین تسیاران - حسن زاده رهدار

نويسنده: - | تاريخ: چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

ایل زلکی «زلقی» یکی از ایل های شعبه یا جرگه چهارلنگ از ایل بختیاری می باشد. این ایل متشکل از ۵ طایفه بزرگ و دارای بیش از ۴۰ تیره می‌باشد که هرکدام از تیره ها، به نوبه خود از چند اولاد، و هر اولاد از چند تش، وهر تش از چند کو، و هر کو از چند کروبو یا خانوار، تشکیل شداست.معمولا تیرهای یک طایفه، دارای نیای مشترکی میباشندویا به صورت نسبی یا سببی باهم پیوند خویشاوندی دارند.

بخشی شهرهای محل سکونت:

الیگودرز، دورود، خمین، اندیمشک، دزفول، شوشتر، گتوند، مسجد سلیمان، هندیجان هرچند به دلیل قرار گرفتن مقر ریاست این ایل در طول تاریخ در منطقه الیگودرز و نامگذاری بخش بزرگی از حوزه جغرافیایی این منطقه بنام بخش زلقی این گمان به وجود آمده است که سکونت گاه اصلی این ایل مکان مذکور است اما، شواهد تاریخی و جغرافیای انسانی این ایل حاکی از آن است که زلکی ها( زلقی ها) از دیر باز در اکثر مناطق لرستان بزرگ(مناطق یاد شده) سکونت داشته اند.

دیدنی های ایل ذلقی:

مناطق زلقی نشین به دلیل گستردگی در مناطق با آب و هوای کوناگون ( سردسیر و گرمسیر ) دیدنیهای متفاوت و ممتازی را در دل خود جای داده است . این دیدنیهای طبیعی شمال مواردی همچون کوه، جنگل، رودخانه، آبشار، دشت لاله، مناطق حیات وحش، مکانهای تاریخی و ...میباشد:

  • قالی کوه
  • رود زالکی
  • آبشار آب سفید
  • دشت لاله‌های واژگون در بخش زلقی در روستای گشان ودهگاه
  • امامزاده محمد ابن حسن(ممد حَسه)
  • قبرستان تاریخی بزنوید
  • کوه تمندر
  • سد رود بار ( در حال احداث)
  • آب لیروک
  • شط تمی

قالی کوه:

قالی کوه یا غالیه کوه رشته کوهی از کوه‌های زاگرس در مرکز بخش بشارت زلقی شهرستان الیگودرز است

بلندترین قله این رشته کوه ۴۰۲۸ متر ارتفاع دارد در دل این رشته کوه غار باستانی و غار بزنوید از زیبایی تاریخی طبیعی برخوردارند ین کوه از شمال غربی به سراب کیگوران از شرق به روستای کیزاندره و از جنوب شرقی به آبشار آب سفید ختم می‌شود در شمال این رشته کوه دشت لاله‌های واژگون که بزرگترین دشت لاله واژگون جهان است قرار داردآبشار آب‌سفید یکی از آبشارهای استان لرستان است. آبشار آب سفید معروف به عروس زیبای لرستان می‌باشد.این آبشار در جنوب شرقی این استان و در دامنه کوههای زاگرس و در کنار کوه بلند قالی کوه در بخش بشارت زلقی از شهرستان الیگودرز قرار گرفته‌است و دسترسی به آن با جاده از شهر الیگودرز واز جاده الیگودرز - بزنوید امکانپذیر است.آب این آبشار از دل تونلی در دل یک کوه سنگی بیرون می‌آید. ارتفاع آبشار ۷۰ متر و عرض تاج آن در فصل پر آبی حدود ۸ متر می‌باشد. این ابشار به رود رودبار لرستان (آب زالکی) می‌پیوندد. و سرانجام به دز می‌ریزد . می‌توان گفت به علت اینکه آب آن به صورت مخلوط با هوا بر اثر برخورد با سنگها به شکل حباب سفید در می‌آید به آب سفید معروف شده. در مسیر الیگودرز به آبشار مکانهای زیبای قرار دارد که حیرت هر بازدید کنندهای را بر .با توجه به موقعيت جغرافيايي منطقه چهارلنگ بختياري بخصوص ايل محترم ميوند و زلکي که تا قبل از انقلاب اسلامي تنها راه ارتباطي راه مالرو بوده کليه مسائل تاريخي سياسي دلاورمردان آن مرز و بوم در سينه ها محفوظ مانده و تنها بخش کوچکي از دلاور مردي هاي آنان بصورت جسته و گريخته با کلي اشتباه در معرفي کردن آنان در کتاب ها به چاپ رسيده است. که مي توان به چند نمونه از جمله علي مردان خان محمود صالح چهارلنگ در دوران نادرشاه افشار و کريم خان زند ، علي مرادخان (عليمرادي) از تيره ليروکي زلکي در دوران نادرشاه ، محمد تقي خان کيان ارثي در دوران قاجار،علي مردان خان (شير علي مردون) در دوران پهلوي اول(رضاشاه)، ميرزا مهدي خان بساک، ابدال خان محمود صالح، خواجه تيمور و خواجه عباس خان موگويي(موگهي) ،عباس خان و مهراب خان و يحيي خان و کاظم خان ميوند، عليقلي خان و علي محمد خان بهمن خان ،اصلان خان ، سام خان، مريدخان هاشم خان و مومن خان زلکي و...، اشاره کرد.

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

ساختار و نظام تقسیمات ایل بختیاری «هفت لنگ و چهارلنگ»

از بختیاری تا بختیاری - پژوهشی در تاریخ وفرهنگ قوم بختیاری

ساختار و نظام  ایلی
 

تقسیمات ایل بختیاری:

ایل بختیاری از دو گروه (شاخه) یادشده«هفت لنگ و چهارلنگ» تشكیل می شود:

ایل هفت لنگ: خود به چند باب و طایفه تقسیم می شوند و هر طایفه و باب به چند تَش «تیره» و هر تیره از چند اولاد و هر اولاد از چند «مال» تشكیل می یابند.

ایل چهارلنگ: در شاخه ی چهارلنگ برخلاف هفت لنگ باب وجود ندارد. به جای آن بزرگ و سپس طایفه است و تقسیمات بعدی آن مانند شاخه ی هفت لنگ می باشد.

سازمان اجتماعی ایل بختیاری:

یكی از ویژگی های سازمان اجتماعی ایل بختیاری وجود واحدهای متعدد اجتماعی درهم تنیده درداخل ایل است كه درجه بسیار بالایی ازگروه بندی عمودی درسطوح مختلف درآن جلوه گر است. هر چادر مأوای یك خانواده است.

مال:  مشتمل بر سه تا دوازده چادر خانوادگی است كه تش یا اولاد خوانده می شود. در كوچ ها مال هایی كه با هم خویشاوندند به صورت واحدهای كوچنده می باشند.

تیره: تیره واحدی از طایفه می باشد كه بالغ بر یكصد نفر كمتر و یا بیشتر گرد هم می آیند.

طایفه: چند تیره كه گرد هم می آیند تشكیل یك طایفه را می دهند.

ایل بختیاری

چهارلنگ

هفت لنگ

? باب
طایفه طایفه
تیره تیره
تش تش
اولاد اولاد
کروبر کروبر
مال مال
بهون بهون
پیا- زینه]نفر[

پیا- زینه]نفر[

 .................................................................................

تقسیمات ایل بختیاری

ایل بختیاری به هفت لنگ و چهار لنگ تقسیم می شود .

1  - ایل هفت لنگ بختیاری مشتمل بر 4 طایفه بزرگ از قرار ذیل تقسیم می شوند.

hot.gifدوركی

اسیوند (بردین،پل،خواجه،گاو دوش ،شهماروند)- زراسوند(ایهاوند،كوركور،احمدخسروی،توشمالا ،سهو،میر،زنبور، خدر سرخ،گرگه،خدری،پاپیز،سیف الدین)- موری (بابایی ،علی جان وند، بوری،بوری)- قند علی (خلیل وند،ورناصری،صالح باوری)- بابا احمدی (كشكی ،سراج الدین وند،درویش آدینه)- عرب (كنگرپز، اولاد علی بیك) آستركی (چاربزی،گائیوند)

hot.gifدینارانی

اورك (خواجه،زنگی،قلعه سروی،غلام ،موزرمویی،كشی خالی ،اولاد حاج علی ،غریبی ،جلالی،ممسنی فچهار بتی )نوروزی ،بریری، سر قلی ،سعید ،لجمیر اورك ،گورونی ،شیخ عالی وند ،شالومال ،امیری ،كوركور ،عالی محمودی،علی محمد خانی ، عالی محمودی،علی مران خانی، بندونی،شالوساكن گدار بلوتك.

بابادی hot.gif

راكی (كلاوند قاسم وند ارزونی وند مد ملیل )عالی انور (تقی عبداله عالیور آرپناهی-میر كائد-رهزا)ململی(سله چین - فكوراوند- لیموچی حلوائی- شهنی- نصیر،گمار-كله (گله -بیذنی - احمد محمودی -) عكاشه(مراد عالونی چری شهروئی كلامویی كله سن سله چین )

بهداروندhot.gif

بختیاریوند-(منجزی علائالدین وند-بَلیوند-دهناشی-استكی-سرو-لرزَونی-مشهدی مرادسی)عالی جمالی(تردی-برام عالی )جانكی(جلیلی- محمودی- ریگی- مارزی-بُروبُر-هَلوسَعد-شیاسی-سُوتك-بُوگر)

ایل چهار لنگ مشتمل بر 5 طایفه بزرگ منقسم از قرار ذیل

 

محمود صالح 8تیرهhot.gif

اَورش-ممُ جلالی-كاقلی-عادكار-آ ل داود-قُلی(16 تیره)(خلیل-تساروند-دویروند-فرخ وند- جمال وند-خون باوا-آرپناهی چهارپَرَه-دریالائی-بَدرده-گوروئی-موزَرمینی-اورك-باوا-ممزایی هارویی-گشول-دونگه)
 

كُنرسی24 تیرهhot.gif

محمد جعفری-پایا جعفری- غریب وند-هَركل-گشتیل-سُندلی-گریجه-سیلان-جانكی گرمسیر-پوستین بكول-استرین-بوربورون-ور محمید-استكی-عاشوروند-عالی وند برون-تِمبی-شیخ سهونی-زنگنه-گل گیری.

سهونی(باور صاد-حموله-گِهیش- متروك-سُنگی-ساد)جانكی(مكوندی-زنگنه-بلواسی-آلخورشید-مُم بینی)

موگوئی 6تیرهhot.gif

1- مهدور 2-شیخ -3سعید4-خوی گوئی5-دیویستی6-شیاش

 

زَلقی 4تیرهhot.gif

1-دوغ زنی 2-جاوند 3-میمون جانی4 -سادات احمد فداله

ممی وند 5تیرهhot.gif

بُسحاق(بُری-گی گیوند-جلیل وند-خانه قائد شهر وسوند-ملك محمودی-آدینه وند-شهر وسوند-خانه صلاتین-میزه وند-اتابك-صوفی)

پولادوند(هیودی- سالاروند- خانه جمالی-خانه قائد-گراوند)

عبدال وند(گوشارری-بیران وند-درویش-زر چقائی- توئی ماهروئی-چگال ده قاهی)

حاجی وند(قالبی-زیو قائد-هیل هیل- الیاسی)

عیسی وند(خانه قائد-گیروئی- وركی- زیبائی- آولوی-گوروئی- جعفر وند)

.................................................................................

 

سران،خوانین طایفه محمود صالح(چهار لنگ)

از بدو نگارش تاریخ بختیاری در نوشتار های تاریخ معاصر ایران ابتدای قوم بختیاری راطایفه محمود صالح از زمان صفویان می داننددر سنه 829 هجری صالحی خان، یكی از سر دودمان های طایفه چهار لنگ بختیاری سمت صدارات دولتی زمان شاه اسماعیل صفوی را به عهده داشته و در جنگ كرنال مقابل عثمانی یه ریاست اقوام بختیاری منصوب بوده است.

در سنه 1594 محمود خان پسر صالح خان  بعد از پدر در دربار شاه عباس كبیر به ریاست و فرماندهی اقوام بختیاری رسید. پس از آن حیدر خان پسرمحمود صالح خان ریاست قوم را به عهده دار شد. وی همچنین ریاست قشون اقوامی از بختیاری ها نادر شاه را برای دفع افغان ها عهده دار بود و فتوحات  نادرشاه در هندوستان شركت داشت.

در اواخر سلطنت نادر شاه علی مردان خان اول (اول)پسر حیدر خان محمود صالح خان  به ریاست و فرماندهی ایل چهار لنگ محمود صالح خان منصوب وبه صدرات مشغول گردید.

 

 

 

 

محمود خان صالح خان

حیدر خان-

علی مردان خان اول-حیدر فقا(همراه پدر در قشون كشی كشته گردید

 

 

      ابدال خان

محمد تقی خان(حین نبردی با پدرش آقا محمد خان قاجار كشته شد

 

 

 

محمد حسین خان

 

خداكرم خان

عباسقلی خان

فتح خان

 

اله كرم خان

محمد علیخان-علی قلی خان

علی مردان خان(دوم)

 

 

 

محمد حسن خان

سهراب خان

محمد مهدی خان

 

الله یار خان

چراغعلی خان

مرادخان-فتح

اله خان- فتاح خان

مرتضی خان

لطفعلی خان

اسكندر خان

صیدال خان

زیلاب خان

           

 

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

تاریخ وقلمرو ایل چهارلنگ

ظاهراَ محمود صالح اسمی برآمده از نام دو شخص حقیقی و از نیاکان گروهی از تیره‌های گردآمده در زیر درفش این طایفه‌است، که در موقعیت تاریخی عصر صفویه قرار داشته و به حسب روایات محلی، صالح نامی، به عنوان یکی از سر دودمان‌های طایفه اورش معاصر با شاه اسماعیل صفوی قیادت تیره اورش این قبیله را داشته و محمود نام پسر صالح می‌باشد، که بعد از پدر، درعهدشاه عباس کبیر حایز این مقام گردید... ( و در این موقع هنوز ایل بختیاری به دو شاخه چهارلنگ و هفت لنگ، موسوم نگردیده بود! ) و بر این اساس، نام محمودصالح (یعنی محمود، پسر صالح) که پدر حیدرآقا ، ناظر چهارلنگ و نیای علیمردان خان بودوبعد از برآمدن شخص اخیر و وحدت تیره‌های دیگر با وی نام خاندانی او شهرت این بزرگ طایفه شدکه به عقیده مهرزادقنبری سرداراکبری خرادآذر  :

قبایلی که بعداَ محمودصالح خوانده شدند، درواقع چهارلنگان متحد او بودند، که در سپاه نادرشاه افشار ، وی از سوی شاه، فرماندهی آنان را بر عهده داشت که با مرگ نادر، برای جدایی و سرپیچی از جانشین وی، عادل شاه، او را رهبر خود ساختند و ایلخانی ایل چهارلنگ به غیر از عصر محمدتقی خان کیان ارثی ، همواره با طایفه محمودصالح بوده، و ایل سالاران این بزرگ طایفه، اغلب ازتیره اورش بودند.

کهن ترین تیره محمودصالح، اتابک لربزرگ حمدالله مستوفی از آن نام آورده شده؛ که پیوستنش به اتابک ، سبب قدرتمند شدن او گردید...


سردسیر ایل محمودصالح کمیتک و فریدن و گرمسیر آن گتوند، و جلگه سردشت که به نام این ایل، سردشت محمودصالح خوانده می‌شود، می‌باشد.

هر طایفه ایل محمودصالح در گذشته، هزار چابُک سوار نخبه و تیرانداز قابل داشت. بدان سان که علیمردان خان اورش بعد از شکست دادن عادل شاه افشار توانست، با اتکای به این نیرو، جنوب و غرب ایران را به تصرف درآورد و سودای پادشاهی بر سراسر ایران را بیابد.

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

افراد سرشناس چهارلنگ برخی دیگرازرهبران این تبار درعصر قاجار و پهلوی اول

برخی دیگرازرهبران این تبار درعصر قاجار و پهلوی اول عبارت بودند:

  • محمدحسین خان
  • خداکرم خان
  • عباسقلی خان
  • فتح خان
  • الله کرمخان
  • محمدقلی خان
  • علیقلی خان
  • محمدحسن خان
  • سهراب خان
  • الله یارخان
  • مرادخان
  • فتح الله خان
  • فتاح خان
  • مرتضا خان
  • اسکندرخان
  • زیلاب خان
  • صیدال خان
  • لطفعلی خان

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

افراد سرشناس چهارلنگ

  • حیدرآقا ناظر چهارلنگ
  • ملا آدینه هارونی کلّا مستوفی سواران بختیاری سپاه نادرشاه و فاتح قلعه قندهار
  • علیمردان خان چهارلنگ نایب السلطه ایران بعد از مرگ نادرشاه افشار
  • عالی سلطان خان هارونی ایسیاری سردار سپاه علیمردان در زمان حکومت شش ماهه او
  • کاید مراد ممزایی از سران محمود صالح در زمان چیرگی این قبیله بر مرکز جنوب ایران
  • حاجی بابا خان محمود صالح حاکم اصفهان و نایب علی مردان خان
  • حیدرخان اورش (ازتش کهنه) رهبر شورشیان بختیاری علیه کریم خان زند
  • ابدال خان بختیاری رهبر ایل بختیاری در جنگ با آغا محمدخان
  • محمدمهدی خان ایلخانی ایل چهارلنگ پس ازسرنگونی محمدتقی خان کیان ارثی
  • چراغعلی خان سردارصولت از بانیان استقلال چهارلنگ در زمان انحصارایلخانی گری کل بختیاری در قبضه سران دورکی
  • یاور دلاور پهلوان نام آور ایل بختیاری
  • محمدعلی خان نخستین ایل خانی ایل چهارلنگ پس ازجداسازی از ایلخانی گری هفت لنگ
  • علیمردان خان ایل بیگی چهارلنگ و رهبرقیام بختیاری علیه سلطنت پهلوی در ۱۳۰۸
  • محمد جواد سالارشجاع آخرین ایلخانی و مسئول انتظامات ایل چهارلنگ در عصر پهلوی

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

بِهْدارْوَنْد، یا بختیاروند،

بِهْدارْوَنْد، یا بختیاروند، طایفه‌ای از طوایف لُر بختیاری شاخۀ هفت لنگ. این طایفۀ بزرگ و مهم بختیاری به بیداروند و بختیاری‌وند نیز شهرت دارد.
خاستگاه قومی: بختیار نام یکی از سران لربزرگ و نیای بزرگ این طایفه بود که اولاد او طایفۀ بختیاروند را تشکیل دادند(راولینسن، 145-146؛ نیز نک‍: ه‍ د، بختیاری). مینورسکی بختیاروندها را از نسل چوپانی دانسته که پاپی نام داشته است(ص37). برخی نظر مینورسکی را رد کرده، و بختیاروندها را از نسل حیدرنامی از طایفۀ پاپی لرستان دانسته‌اند(امان‌اللهی، 55، حاشیۀ 76). در تاریخ گزیده به مهاجرت گروهی از طایفه‌ها، از جمله بختیاریها از جبل‌السمّاق شام به لرستان اشاره می‌شود(حمدالله، 540-541)و سردار اسعد بختیاروند(بهداروند)را از این دسته مهاجران دانسته است(ص335).
سازمان طایفگی: بهداروند هم به باب و هم به طایفه‌ای از ایل بختیاری اطلاق می‌شود. در تقسیم‌بندی این طایفه چند رده مشاهده می‌گردد. دربارۀ این رده‌ها اقوال مختلفی وجود دارد. برخی باب بهداروند را به 19طایفۀ اصلی و 3 طایفۀ فرعی به نامهای اولک، مال احمدی و سالک تقسیم می‌کنند(لایارد، 54-55)و برخی دیگر بهداروند را به 3طایفۀ بختیاروند، عالی جمالی، جانکی سردسیر و 19تیره تقسیم کرده‌اند(سردار اسعد، 618). خسروی باب بهداروند را متشکل از 4 طایفۀ مختاروند، بختیاروند(بهداروند)، اسدوند و کائیدوند، و طایفۀ بهداروند آن را شامل 24تیره می‌داند(ص19). سازمان اجتماعی بزرگ طایفۀ بهداروند به یک طایفۀ اصلی بهداروند و 22 تش، و هر تش به چند اولاد تقسیم می‌شود(برای آگاهی از چگونگی رده‌‌بندی بهداروند، نک‍: سرشماری...، 26؛ برای سازمان اجتماعی بهداروند، نک‍: کرزن، II/286؛ امان، 60، گارثویت، 324؛ کیهان، 2/75؛ کریمی، 120؛ نیکزاد، 375).
پراکندگی جغرافیایی: بهداروندها و طوایف آن در مناطق ییلاقی چهارمحال و قسمتی از منطقۀ بازُفت و مناطق قشلاقی دهستانهای سوسن، سرخاب، اندیکا، شیمبار و لالی، و منطقۀ گُتوند و سواحل رود کارون در استان خوزستان پراکنده‌اند(لایارد، 49، 54، 55؛ نیز نک‍: کریمی، 223؛ امیراحمدیان، ایل بختیاری، 244-245، «کوچ‌نشینی...»، 138). نواحی ییلاقی و قشلاقی بهداروندها بین شهرستانهای ایذه، شوشتر، مسجدسلیمان، فریدون شهر، لنجان، شهر کُرد و فارسان قرار دارند(سرشماری، 14).
جمعیت و معیشت: شمار خانوار بهداروندها را از قدیم‌ترین زمان تاکنون با اختلاف بسیار چنین آورده‌اند: در 1251ق/1836م، 600 خانوار(راولینسن، 147، که این آمار احتمالاً به گروهی از بهداروندها اشاره دارد، چون با آمار کم و بیش هم‌زمان دیگران اختلاف فاحش دارد)، در 1260ق/1844م، 3هزار خانوار(لایارد،54)و در 1299ق/1882م در وهزار خانوار(نجم‌الملک، 169)ضبط کرده‌اند، بنابر آمار 1366ش، جمعیت کوچندۀ بهداروندها شامل 924‘1خانوار و یا 758‘12نفر بوده است(سرشماری، همانجا).
بهداروندها از راه پرورش دام و کشاورزی و باغداری زندگی می‌گذرانند. بافت قالی و قالیچه، گلیم و زیلو، جاجیم و خورجین، پلاس، چادر و چوقا از مهم‌ترین صنایع‌دستی بهداروندهاست(همان، 100، 102).
پیشینۀ تاریخی: در منابع از بهداروندها به عنوان طایفه‌ای قدرتمند و ثروتمند یاد می‌کنند که اغلب خوانین آنها مناصب ایلی مهم به دست آورده بودند(مینورسکی، 37؛ برای خاندان منصب‌دار هفت‌لنگ بختیاری‌وند، نک‍: کرزن، II/297).
از وقایع مهم در حیات اجتماعی بهداروندها، می‌توان به جنگ و ستیزهای درون ایلی آنها با دورکی باب بختیاری اشاره کرد. رقابت و خصومت در میان این دو طایفه سابقۀ طولانی داشته است و خوانین آنها برای کسب منصب ایلخانی اغلب با یکدیگر رقابت و مبارزه می‌کرده‌اند؛ ازاین‌رو، هر طایفه خان و رئیس خود را ایلخان می‌شمرد. این طایفه‌مداری سبب آشفتگی و اختلاف در تشخیص درست برخی ایلخانان و رهبران طایفه در منابع موجود شده است. در جنگهای میان بهداروند و دورکی اغلب بابهای دورکی و بابادی «خینِ چوی»(= خون چوب: پیمان و اتحادی میان دو یا چند طایفه، به این معنا که تا زمان پاک شده خون روی چوب یار و یاور یکدیگر خواهند بود) یکدیگر، و بهداروند و چهارلنگ خین‌چوی هم بودند(عکاشه، 35؛ دیگار، 31؛ کریمی، 245-246). وقتی که اختلافات و نزاعها بین دو گروه در ایل بختیاری از راههای مسالمت‌آمیز و کدخدامنشانه حل نمی‌شد و به جنگی روی می‌آوردند، گروه یا گروههایی از بختیاری به یاری حریف ضعیف و کم‌زور می‌شتافتند تا قدرت طرفین دعوا در جنگ متوازن شود. این همیاران را که احتمالاً همبستگی خونی هم نداشتند، خین‌چویِ یکدیگر می‌نامیدند(دیگار، 30-31؛ نیز نک‍: ه‍ د، بختیاری).
در 1245ق/1829م بهداروندها به خین‌چوی خود وفادار نماندند و در جنگی میان دورکیها و بابادیها با چهارلنگها، خین‌چوی دروکیها و بابادیها شدند که به شکست چهارلنگها انجامید(دیگار، 31). در 1253ق/1837م اتحاد چند گروه بختیاری دیگر که زمانی خین‌چوی بهداروندها بودند، برضد این طایفه و جنگ و ستیز با آنها موجب ضعف و تفرقۀ بهداروندها شد. چنین رخدادهایی نشان می‌دهد که خین‌چو یک اتحاد پایدار و یک اصل قطعی و ثابت نبوده است(همانجا؛ برای جنگ و ستیزهای بهداروند و دورکی، نیز نک‍: کریمی، 244-246؛ گارثویت، 121).
از دیگر وقایع مهم قابل ذکر در تاریخ بهداروندها جنگهای اسدخانی(معروف به شیرکُش)، ایلخان بختیاری میان سالهای 1225-1256ق/1810-1840م(سردار اسعد، 119؛ مکبن روز، 106)با حبیب‌الله‌خان دورکی رئیس شاخۀ هفت‌لنگ است. در این جنگها هفت لنگها به دو گروه هوادار حبیب‌الله خان و اسدخان بختیاروند تقسیم، و با هم‌درگیر شده بودند(سردار اسعد، 168). اسدخان از سرداران بزرگ بختیاری بود که در زمان فتحعلی‌شاه قاجار(سل‍ 1212-1250ق) به سبب شورش و اطاعت نکردن از حکومت و درگیریهای فراوان با قوای حکومتی، همراه حبیب‌الله‌خان دورکی دستگیر، و در تهران زندانی شدند. پس از عفو و آزادی، بازگشت به سرزمین بختیاری از آنها خواسته شد تا زغال و مواد سوختی توپخانۀ قشون را از جنگلهای بختیاری تأمین کنند. اسدخان از این کار سرباز زد. از این‌رو، سپاهی به سرپرستی محمدعلی میرزا، در 1227ق برای سرکوب او فرستاده شد. در جنگ میان آنها، سپاه محمدعلی‌میرزا، اسدخان و طایفه‌اش را در منطقۀ کُلَن چین(کلنگ چین، این جنگ نیز به همین نام معروف شده است)محاصره کردند. سرانجام، اسدخان حصر خود را شکست و بهداروندها نجات پیدا کردند و به قلعه یا دژ ملکان، محل استقرار قبلی خود که بعداً به «دژ اسدخان» معروف شد، بازگشتند. محمدعلی میرزا دوباره سپاه را آراست و سالها در پای دژ با بهاروندها به جنگ پرداخت. سرانجام، با یکدیگر مصالحه کردند و اسدخان دست از نافرمانی کشید و با محمدعلی میرزا همراه شد(سردار اسعد، 168-169، 408-411؛ رئیسی، 19-21).
پس از اسدخان، جعفرقلی خان ریاست بهداروندها را به دست گرفت. او در پی شورش و سرپیچی از حکومت مرکزی، به دستور حشمت‌الدوله حاکم لرستان و بروجرد در 1285ق به قتل رسید. برخی منابع جعفرقلی خان بهاروند را با جعفرقلی‌خان دورکی که میان سالهای 1256-1265ق/1840-1849م ایلخان بختیاری بود، اشتباه گرفته‌اند(قس: لایارد، 254؛ امیری، 254؛ سردار اسعد، 306).
مآخذ: امان‌اللهی بهاروند، سکندر و لیلی بختیاری، تعلیقات بردوسفرنامه دربارۀ لرستان، تهران، 1362ش؛ امیراحمدیان، بهرام، ایل بختیاری، تهران، 1378ش؛ همو، «کوچ‌نشینی در خوزستان»، ذخایر انقلاب، تهران، 1368ش، شم‍ 8 و 9؛ امیری، مهراب، تعلیقات برسیری در قلمرو...(نک‍: هم‍، لایارد)؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1339ش؛ خسروی، عبدالعلی، فرهنگ بختیاری، تهران، 1368ش؛ دیگار، ژان پیر، فنون کوچ‌نشینان بختیاری، ترجمۀ اصغر کریمی، مشهد، 1366ش؛ راولینسن، هنری، سفرنامه، ترجمۀ سکندر امان اللهی بهاروند، تهران، 1362ش؛ رئیسی بختیاری، داراب، «اسدخان بهداروند بختیاری معروف به شیرکش»، ذخایر انقلاب، تهران، 1369ش، شم‍ 13؛ سردار اسعد، علیقلی و عبدالحسین سپهر، تاریخ بختیاری، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، 1376ش؛ سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده(1366ش)، نتایج تفصیلی(ایل بختیاری)، مرکز آمار ایران، تهران، 1369ش؛ عکاشه، اسکندر، تاریخ ایل بختیاری، به کوشش فرید مرادی، تهران، 1365ش؛ کریمی، اصغر، سفر به دیار بختیاری، تهران، 1368ش؛ کیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، تهران، 1311ش؛ گارثویت، ج. ر.، تاریخ سیاسی، اجتماعی بختیاری، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، 1373ش؛ لایارد، ا. ه‍. و دیگران، سیری در قلمرو بختیاری و عشایر بومی خوزستان، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، 1371ش؛ مکبن روز، ا.، بامن به سرزمین بختیاری بیایید، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، 1373ش؛ مینورسکی، و.، «لرستان و لرها»، دوسفرنامه دربارۀ لرستان، ترجمۀ سکندر امان‌اللهی بهاروند و لیلی بختیاری، تهران، 1362ش؛ نجم‌الملک، عبدالغفار، سفرنامۀ خوزستان، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، 1341ش؛ نیکزاد امیرحسینی، کریم، شناخت سرزمین بختیاری، اصفهان، 1354ش؛ نیز:
Curzon, G. N., Persia and the Persian Question, London, 1892; Ehmann, D., Bahtiyāren-Persische Bergnomaden im Wandel der Zeit.Wiesbaden, 1975.
معصومه ابراهیمی

نويسنده: - | تاريخ: پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

دکتر شاپور بختیار به روایت اسناد دکتر شاپور بختیار به روایت اسناد ساواک+اولین شرط قبولی نخست‌وزی

 

دکتر شاپور بختیار به روایت اسناد ساواک+اولین شرط قبولی نخست‌وزیری

کتاب - در این کتاب به شرح فعالیت های سیاسی «شاپور بختیار» پرداخته شده و دربردارنده مجموعه اسنادی است که توسط ساواک جمع آوری شده و معرف شخصیت سیاسی و واقعی شاپور بختیار آخرین نخست وزیر سلسه پهلوی است.

به گزارش خبرآنلاین، مجموعه 2 جلدی «شاپور بختیار به روایت اسناد ساواک»، توسط مرکز بررسی اسناد تاریخی و به عنوان جبد بیست و چهارم از مجموعه رجال پهلوی منتشر شده است. انتشار اسناد « رجال سیاسی معاصر » گامی در تاریخ نگاری مستند است. خصوصا اسنادی که جنبه امنیتی داشته و نیمه پنهان چهره ها را روشن کند، این اسناد مسلما می توانند در بالا بردن بینش سیاسی، امنیتی و تاریخی خواص و عامه جامعه موثر باشد خصوصا هنگامی که موضوع اسناد رجال و چهره هایی باشد که به ظاهر « ملی و مبارز » بود اما ورای آن چهره ای پنهان و متفاوت با ظاهر داشته اند.
 

در میان رجال سیاسی دهه های 1320-1350 دکتر «شاپور بختیار» به عنوان چهره ای ملی، مبارز و عضو فعال جبهه ملی و رهبری حزب ایران مطرح بود. با آن که تفکرات و اندیشه های سوسیال دمکرات بختیار که بر یاران و همراهانشان روشن بود، کمتر کسی از ارتباط وی با لانه جاسوسی امریکا در ایران مطلع است یا حداقل می دانستند و کتمان می کردند.

آن چه در این مجموعه از پرونده بختیار منتشر می شود، صفحه ای دیگر از تاریخ معاصر و بررسی یک جریان مدعی ملی و ایرانیت به روایت اسناد ساواک همراه با ضمائم و تصاویر متنوع است.


در بخش هایی از این کتاب می خوانیم:

شاپور بختیار، در سال 1293 و شهرکرد به دنیا آمد. او به همراه تیمور بختیار، پسرعمویش و اولین رییس ساواک، در مدرسه غیرمذهبی فرانسوی‌های بیروت تحصیل می‌کنند و سپس به فرانسه می‌‌روند. با آغاز جنگ جهانی دوم، به ارتش این کشور می‌پیوندد و با نازیسم به مقابله می‌پردازد.

بختیار در سال 1342 وارد ایران می‌شود و به عضویت حزب ایران درمی‌آید. او در سال 1328 مدیرکل اداره کار در خوزستان می‌شود و در دوران مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت،‌ رابطه خود را با انگلیسی‌ها را آغاز می‌کند. بر اساس اسناد موجود در لانه جاسوسی، اولین ارتباطات شاپور بختیار با آمریکا از سال 1330 آغاز می‌شود و تا سال 1357 ادامه پیدا می‌کند.
 

بعد از کودتای 28 مرداد سال 1332، بختیار عضو جبهه ملی می‌شود و در سال‌های 1341 و 1342، علیه روحانیون و مذهبی‌ها سخنانی را ایراد می‌کند و نهایتا" در سال 1343 دبیرکل حزب ایران می‌شود.بختیار در اواخر سال 1355 به یک سازمان فراماسونری در اصفهان می‌پیوندد و در سال 1357 درخواست محمدرضا پهلوی برای نخست‌وزیری را می‌پذیرد و کابینه خود را تشکیل می‌دهد.
 

با اوج‌گیری مبارزات انقلابی و ورود امام‌خمینی(ره) به ایران، مدتی به صورت مخفیانه در تهران زندگی می‌کند و با گذرنامه جعلی از کشور خارج می‌‌شود. او نهضت مقاومت ملی را با همکاری سیا و برخی کشورهای اروپایی و عربی تاسیس و در ادامه، در طرح کودتای نوژه همکاری می‌کند. اما تجاوز رسمی عراق به خاک ایران، یک ماه و نیم پس از شکست این طرح آغاز می‌شود و باعث تضعیف تدریجی او شده و در نهایت 15 مرداد سال 1370 به قتل می‌رسد... »

*

نخست وزیری بختیار
در جریان انقلاب نام او با ارسال نامه سرگشاده به شاه بر سر زبان­ها افتاد و سرانجام بعد از سقوط حکومت "ازهاری" در شرایطی که انقلاب به روزهای اوج و پیروزی خود نزدیک شده و کمتر کسی مسؤولیت خطیر نخست وزیری را به عهده می­گرفت، پیشنهاد شاه را برای احراز این مقام پذیرفت و علی‌رغم طرد وی از طرف جبهه ملی، کابینه خود را در 16 دی 1357ش. به شاه معرفی کرد. پذیرفتن نخست وزیری از جانب بختیار جبهه ملی را از درون بی­اعتبار ساخت و موجب گردید، سوابق اعضای آن زیر سؤال برود. شاه در کتاب خود می­نویسد؛ شاپور بختیار یکی از رهبران جبهه ملی بود و من قبلاً به وسیله رییس ساواک و دیگران در جریان فعالیت­های او قرار داشتم و پس از مذاکرات طولانی او را برای حل مشکلات مناسب تشخیص دادم.

اولین شرط بختیار برای قبول نخست وزیری
اولین شرط بختیار برای ریاست اخذ رأی تمایل مجلس بود و شاه این شرط را پذیرفت.علت اصرار بختیار به این دلیل بود که بعد از سال 1332ش. سنت رأی اعتماد مجلس توسط شاه از بین رفته بود؛ چراکه این امر به مجلس فرصت می­داد، تا نخست وزیر منتخب شاه را رد کند.

بختیار و انتخاب کابینه
مطالعات بختیار برای تعیین وزیران کابینه پایان گرفت و روز 16دی 1357ش. کابینه­اش را معرفی کرد. همزمان با تشکیل کابینه جدید تغییراتی در ارتش از سوی شاه انجام شد؛ در کادر فرماندهان لشگرها نیز تغییرات عمده­ای صورت گرفت و فرمانداران نظامی تغییر کردند. کابینه بختیار عموماً کابینه­ای بود، غیر وابسته به گروه­ها و بیشترین انتصاب جدال­انگیز او "عباس قلی عموزاده" او بود که به وزارت صنایع و معادن منصوب شد. در کابینه او هیچ سیاستمدار مخالفی وجود نداشت.

تشکیل شورای سلطنت
در روز 23 دی ماه بختیار اعلام کرد که در غیاب شاه یک شورای سلطنت 9 نفری حکومت خواهد داد؛ شورای سلطنت از "قره­باغی" رییس ستاد ارتش، "عبدالله انتظام" رییس هیئت مدیره شرکت نفت و "جلال تهرانی" رییس شورا و "علیقلی اردلان" وزیر دربار و چهار نماینده دیگر و نخست وزیر تشکیل یافت.

لوایح کابینه بختیار
در ابتدای تشکیل کابینه بختیار دو اقدام شایسته انجام گرفت، مطبوعات که به عنوان اعتراض علیه دولت نظامی ازهاری اعتصاب کرده بودند، پس از 61 روز که اعتصاب آنها ادامه داشت، به انتشار روزنامه مبادرت نمودند. نکته دوم دستوری بود که از پاریس توسط امام خمینی صادر شد، مبنی بر نظارت در کار تولید نفت و بنزین؛ برای رفع نیارهای داخلی کشور "مهندس بازرگان" و "هاشمی رفسنجانی"، "مهندس کتیرایی" و "دکتر باهنر" و چند نفر دیگر در معیت "مهندس کاظم حسیبی" عازم آبادان شدند و ضمن مذاکره با کارگران شرکت ملی نفت به توافق رسیدند و تولید نفت برای مصارف داخلی به هزار 220 بشکه رسید و از برنامه­های دیگر بختیار انحلال ساواک و پایان بخشیدن به حکومت نظامی محاکمه سران رژیم که در زندان حکومت نظامی به سر می­بردند و دیگری لغو قراردادهای خرید اسلحه از آمریکا و انگلیس بود.

بختیار نخست وزیر ایران
بدین روی بختیار در 26 دی ماه 1357ش. رأی اعتماد مجلس را گرفت و به دنبال رأی اعتماد مجلس، شاه و همسرش و سه فرزند از چهار فرزندش از ایران خارج شدند.بختیار عمری در جبهه ملی علیه رژیم شاه مبارزه کرده بود و زمانی نخست وزیر شد که از جلال و جبروت این مقام و قدرت سیاسی آن جز هاله­ای رنگ باخته چیزی باقی نمانده بود.

*

 

قاسم تبریزی از گروه تدوین کتاب درباره محتوای مجموعه 2 جلدی «شاپور بختیار به روایت اسناد ساواک» اظهار داشت: بیش از 600 قطعه سند از دوران پس از کودتای سال 1332 تا بهمن 1357 در این اثر جای داده شده‌اند. اما به دلیل گسترش مبارزات و تظاهرات‌ بین سال‌های 1356 و 1357، ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور در دوران شاه خائن) فرصت تنظیم کامل اسناد خود را درباره شاپور بختیار پیدا نکرده و پراکندگی مدارک این مقطع زیاد است. ساواک در سال 1335 تاسیس شد و اولین موسسان آن از ارتش انتخاب شدند. به همین سبب، اولین اسناد بر اساس مدارک موجود در ارتش و به صورت کپی شکل گرفته‌اند و متاسفانه قسمت‌هایی از آن‌ها خوانا نیستند.


این کتاب در 710 صفحه به بازار کتاب عرضه شده است.

 

ساکنان تهران برای تهیه این کتاب، مجموعه آثار رجال پهلوی و همچنین سفارش هر محصول فرهنگی مورد علاقه دیگر(در صورت موجود بودن در بازار نشر) کافی است با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و آن را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند.

نويسنده: - | تاريخ: یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

خاندان موگهی چهارلنگ

       خاندان موگهی

موگویی ،خواجه موگهی ، موگهی یا مغویی یکی از  بابها وشاخه های مهم چهارلنگ بختیاری است که شخصیتهای بزرگی در حوزه علم و دانش در آن رشد و پرورش پیدا کرد. بسیاری از این شخصیتهای برجسته در شهر شوشتر در محله ای به نام « موگهی» سکونت داشتند. که خود بر جایگاه رفیع این باب و شخصیتهای آن دلالت دارد.برخی از شخصیتهای مشهور آن به شرح ذیل معرفی می شود:

1- آخوند ملا محمد علی بن ملا جاگیر بن حاجی خضر موگهی ، از علماء عصر فتحعلی خان واخشتوخان حاکم شوشتر بود.وی اهل زهد و ورع و از عالمان فاضل قرن یازدهم هجری قمری بود در شیراز و اصفهان تحصیل فنون  وکمالات نموده بود. در اصفهان در مدرسه جده در حلقه درس آقا حسین خوانساری شرکت کرد و در مبادی حال به هندوستان رفته بود و چون اوضاع آن جا مستحسن طبع مشکل پسند آن حضرت نیفتاد به سرعت مراجعت نمود مدفن او در جوار مسجد جامع است. قاضی مجدالدین دزفولی تاریخ وفات او را بدین وجه گفته است:

                دیگر ز قضیه وفات آخوند                                  رونق به متاع تقوی و علم نماند

               تاریخ چو جستم ز خرد گفت افتاد                      «تاج از سر اسلام زفوت آخوند »

با استناد به مصرع دوم سال وفات وی  1135 هجری قمری می باشد.

نصرآبادی در کتاب « تذکره نصرآبادی» از شخصی به نام مولانا محمدعلی شوشتری نام برده و اشعاری از وی نقل می کند که جهت تحصیل به اصفهان آمد و نزد آقا حسین خوانساری درس خواند و در مدرسه جده ساکن بود

                  ز جام هجر چو سرگرم اضطرلاب شوم           چو شمع گریه کنم آنقدر که آب شوم

                دل نیست که گرد سران زلف دو تا شود           از رشته جانم گرهی بود که واشد

2-  خضر بن ملا محمدحسین بن ملا جاگیر( جهانگیر) بن حاجی خضر در شوشتر در محله موگهی سکونت داشت وی از شاگردان با واسطه سید نعمت الله جزایری بود. شخصی بود که به نقل از « عبدالله شوشتری» « در سلامتی ذات و محامد صفات و حسن سیرت و صفای سریرت و سایر اخلاق فاضله و ملکات عادله یگانه زمان است.

3- ملا علی نقی بن ملا محمدحسین بن ملا جاگیر بن حاجی خضر موگهی: وی برادر حاجی خضر و از دوستان و نزدیکان سید عبدالله شوشتری بود که به نقل از « تذکره شوشتر» « در حسن فهم و ذکاء و جودت ذهن و سرعت انتقال از مبادی به غایات و از مقدمات به نتایج نظیر نداشت و قبل از آن که کمالات او تمام از قوه به فعل بیاید و ابواب مراد و جنات احوال آن رضی الخصال گشاید در عنفوان شباب شربت « کل نفس ذائقه الموت » چشید» وی در سال1143 و به قولی در سال 1147 هجری قمری  فوت کرد.

4- ملا محمدحسین بن حاجی خضر که جامع کمالات صوری و معنوی و در فن طب و تنجیم دست تصرفش قوی بود.

5- ملا عبدالرزاق پسر حاج خضر بن محمد حسین بن جاگیر الموگهی  متوفی به سال 1180  و معاصر سید عبدالله و از شاگردان وی بود.  وی دارای سیره و اخلاقی نیکو و در علوم متداوله احاطه داشت. زمانی که علی مردان خان در پایان  دوره افشاریه به شوشتر حمله کرد وی از محله خود جانانه دفاع کرد و نابینا شد و سپس به بصره رفت .

برگرفته از کتاب مشاهیر بختیاری  

نويسنده: - | تاريخ: پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

طایفه های چهارلنگ بختیاری

تعریف چهار لنگ [ویرایش]

ایل بختیاری به دو شاخه بزرگ هفت لنگ و چهار لنگ تقسیم می‌شود.
هر چند که این دو شاخه ایل بختیاری از نظر فرهنگی تفاوت چندان زیادی ندارند، اما جدایی محل سکونت و مسیر کوچ، باعث ایجاد تفاوت نه چندان زیادی در گویش و لهجه این دو شده‌است.
هفت لنگ‌ها، بیشتر در چهار محال بختیاری و شمال خوزستان زندگی می‌کنند، که جمعیت آنها، نسبت به چهار لنگ‌ها که در لرستان، شمال خوزستان وجنوب غرب اصفهان هستند، بیشتر است.

محل سکونت [ویرایش]


چهارلنگ‌ها ییلاق را درجنوب غرب اصفهان، ( شهرستانهای فریدن، فریدونشهر و چادگان ) و یا نواحی شرقی لرستان( الیگودرز ) سپری می‌کنند.
با شروع دوره سرما، در این مناطق، به شمال خوزستان، برای سپری کردن زمستان کوچ می‌کنند. البته امروزه، بیشتر عشایر بختیاری، در مناطق بختیاری نشین ساکن شده‌اند.
برخی از بختیاری‌های چهارلنگ، نیز در اطراف کوه کینو زندگی می‌کنند.

طایفه های چهارلنگ بختیاری [ویرایش]

چهار لنگ ها، به پـنـج شـاخـه بزرگ تقسیم می‌شوند. که عبارتنـد از :

 

 

 

 


محمودصالح [ویرایش]


محمودصالح، به هشت تیره تقسیم می‌شود :

  • ۱.اورش

 

  • ۲.هارونی

 

  • ۳- کاقلی

 

  • ۴- عادکار

 

  • ۵- ال داود

 

  • ۶- قلی

 

  • ۷- آردپنایی

 

  • ۸- ممزایی


کیان ارثی [ویرایش]


کیان ارثی، به ۲۵ تیره تقسیم می‌شود :

  • ۱- محمد جعفری

 

  • ۲- پاپا جعفری

 

  • ۳- عالی جعفری

 

  • ۴- غریب وند

 

  • ۵- هر کل

 

  • ۶- گشتیل

 

  • ۷- سندلی

 

  • ۸- ایش گشاس

 

  • ۹- گریجه

 

  • ۱۰- سیلان

 

  • ۱۱- جانکی گرمسیر

 

  • ۱۲- پوستین بکول

 

  • ۱۳- اسفرین

 

  • ۱۴- بوربورون

 

  • ۱۵- ورمحمید

 

  • ۱۶- استکی

 

  • ۱۷- عاشوروند

 

  • ۱۸- عالی وند

 

  • ۱۹- برون

 

  • ۲۰- تمبی

 

  • ۲۱- شیخ

 

  • ۲۲- سهونی

 

  • ۲۳- زنگنه

 

  • ۲۴- گل گیری

 

  • ۲۵- ممبینی


موگویی [ویرایش]


موگویی، به نه تیره تقسیم می‌شود :

  • ۱-مهدور

 

  • ۲-شیخ سعید

 

  • ۳- شیرازی

 

  • ۴- حسومی

 

  • ۵- دیویسی

 

  • ۶- شیاس

 

  • ۷- کیماس

 

 

  • 9-هلیل


زلقی [ویرایش]


زلقی، به چهار تیره تقسیم می‌شود :

  • ۱. دوغ زنی

 

  • ۲. جاوند

 

  • ۳. میمون جایی

 

  • ۴. سادات احمدی


ممی وند [ویرایش]


ممی وند، به شـش تیره تقسیم می‌شود :

  • ۱. بسحاق
بسحاق، به ۱۱ شعبه تقسیم می‌شود :

 

  • ۱- بری
  • ۲- گرگیوند
  • ۳- جلیل وند
  • ۴- خانه قاید
  • ۵- ملک محمودی
  • ۶- آدینه وند
  • ۷- شهر وسوند
  • ۸- خانه صلاتین
  • ۹- میزه وند
  • ۱۰ – اتابک
  • ۱۱- صوفی


  • ۲. پولادوند
پولادوند، به ۵ شعبه تقسیم می‌شود :

 

  • ۱- هیودی
  • ۲- سالاروند
  • ۳- خانه جمالی
  • ۴- خانه قاید
  • ۵- گراوند


  • ۳. عبدالوند
عبدالوند، به ۹ شعبه تقسیم می‌شود :

 

  • ۱-قیطاسی
  • ۲- بیران وند
  • ۳- درویش
  • ۴- زرین چقایی
  • ۵- تونی
  • ۶- ماهرودی
  • ۷- ده قاضی
  • ۸- چکان
  • ۹-گوشاردی


  • ۴. تات خیری
تات خیری، به ۹ شعبه تقسیم می‌شود :

 

  • ۱- حسین
  • ۲- گگمهدی
  • ۳- اکبر
  • ۴- نصرالله
  • ۵- خیرالله
  • ۶- شکرالله
  • ۷- شیرآلی
  • ۸- تاسمالی
  • ۹- گرپی


  • ۵. حاجیوند
حاجیوند، به پنج شعبه تقسیم می‌شود :

 

  • ۱- غالبی
  • ۲- زیدقاید
  • ۳- هیل هیل
  • ۴- الیاسی
  • 5- گرپی: لازم بذکر است بنا به گفته ریش سفیدان گرپی و حاجیوند، حدود 150 سال پیشچند نفر از طایفه گرپی به علت اختلاف با اقوامشان به طایفه آسترکی هفت لنگ پناه می برند و در همان جا ماندگار می شوند و تیره ای از خود به جای می گذارند که به کَوِِشِه مشهورندو به دو گروه اسد و عبدالله تقسیم می شوند.طبق اطلاعات بزرگان هنوز به گرپی معروفند و علاوه بر عشایر در شهرهای یزدانشهر، دزفول و الیگودرز سکونت گزیده اند.


  • ۶. عیسی وند
عیسی وند، به هفت شعبه تقسیم می‌شود :

 

  • ۱- خانه قاید
  • ۲- گیرویی
  • ۳- ورکی
  • ۴- زیبایی
  • ۵- اواوی
  • ۶- گورویی
  • ۷- جعفر وند


منابع [ویرایش]

  • عبدالعلی خسروی، تاریخ و فرهنگ بختیاری
  • موسی حاجت پور، جامعه‌شناسی عشایر بختیاری
  • دکتر منصورامانی، تاریخ ایذه وقوم بختیاری
  • مهرزادقنبری سردارکبری خراداذر، سرگذشت ایل چهارلنگ

 

نويسنده: - | تاريخ: پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

اقوام لور(١)

اقوام لور(١)

altشفق/ لور نام ایلی بزرگ است که در نقاط مختلف ایران و عراق پراکنده شده اند. از باقیماندگان عیلامیان و براساس آثار تاریخی که در محل سکونت این ایل کشف گردید، ریشه نژادی آنان، ترکیبی لولوئیان، کاسیان، گوتیان است. بر مبنای این منابع تاریخ، این نام از مکانی برگرفته شده است که نام"لور" دارد و در منطقه  در نزدیکی"وانرود" یا از صحرایی که نام آن لور می باشد و در شمال دزفول قرار دارد. به درازای روزگاران، این ملت به دلایلی متفاوت از دو مکان کوچ کرده اند و در مکانهای جدیدی سکونت یافته اند و نام لور را برآنان نهاده اند. برخی از شرقشناسان و پژوهشگران، بدین اشاره می کنند: این دو مکان وضعیت و شیوه های مختلفی با هم دارند.

معین الدین نطنزی می گوید: در ولایت"مانورد" روستایی بنام«کریت» وجود دارد و در دره ای به نام"لور" واقع می باشد و در این دره مناطقی وجود دارد که بدان لور می گویند و برای همین نیز نام این ایل را از نام این منطقه برگرفته اند(منتخب التواریخ).

کی استرانج در کتاب(بلدان الخلافه الشرقیه) می نویسد: سرزمینی که در شمال دزفول قرار دارد، قسمت شرق آن در ابتدای سده های میانی به بیابان لور و  مردمان آن به ایل لور شناخته می شدند و بعدها لوران به دو قسم تقسیم شدند: لور کوچک و برزگ.

حمدالله مستوفی می گوید: نام لور از روستای به نام کورد برگرفته شد که در منطقه"مانرود" واقع است و دره ای در این منطقه وجود دارد که با لهجه لوری بدان"مانرود" می گویند و در این دره جایی وجود دارد که بدان لور می گویند و نام لور از این منطقه گرفته شده است.

والترهینتس در( دنیای ایلام گمشده) یادآوری می کند: آثار باقیمانده از عیلامیان در مناطق لورنیشن به هزاره سوم قبل از میلاد بر می گردد.

دکتر اسکندر امان الهی می نویسد: مناطق شمال و شمال غربی خوزستان در دوران قدیم، سرزمین لوران بود و آثار لوران در مناطق نزدیک به شهر اندیمشک واقع است.

د.امان الهی می افزاید: جغرافیدانان و مورخان در قرن سوم هجری قمری، در مورد شهری به نام لور سخن به میان آورده اند که در نزدیکی اندیمشک واقع بوده است.

ولادیمیر مینورسکی در کتاب(رساله لر و لورستان) و صاحب کتاب"تاریخ گزیده" می نویسد: نام لور را مکانی به نام لور بر می گرداند که در نزدیکی مانرود واقع می باشد. احتمال دارد، دلیل این چنین موضوعی این باشد که شهر لوری را که جغرافیدانان عرب نام آنرا ذکر کرده اند.

قاضی احمد بن غفار کاشانی دلیل نام نهادن کورد و لور را بدین بر می گرداند که آن منطقه ای را که بدان کورد می گویند و در منطقه مانرود قرار دارد و در نزدیکی این نقطه، روستایی به نام لور وجود دارد و بدین دلیل که ملیتهای ساکن در این روستا از مردمان اصیلی بوده اند و به همین سبب نیز نام آنان را از این منطقه جغرافیایی برگرفته اند.

راولینسون در(زهاب الی خوزستان) بدین گونه منطقه لور را وصف می کند و می نویسد: این منطقه در زمان خود، مرغزاری پوشیده از علف بود. ولی اکنون به بیابانی خشکی بدلیل کمبود آب تبدیل شده است. از آثار آن مشخص است که در دوره های قدیم، مکان سکونت مردم بوده است و علاوه برآن نیز ویرانه مختص بدین ایل در منطقه صالح آباد وجود دارند.

شرقشناس روسی"چریکوف" آشکار می کند: صحرای لور در منطقه صالح آباد واقع می باشد.

شرقشناس آلمانی"بارون بد" می نویسد: در حال حاضر، چند گروه از عشیره سگوند در منطقه لورستان زندگی می کنند.

در تمامی این اسناد که از آنان سخن به میان آوردیم، بدین واقعیت می رسیم که ریشه نام لور از نام منطقه ای به همین نام گرفته شده است و در مورد این که ریشه نژادی آنان کورد باشد، بسیاری از مورخان و شرقشناسان برآن مهر تأیید نهاده اند و از آنان می توان به این مورخان و پژوهشگران اشاره نمود:

الف) دکتر عبدالحسین زرین کوب می گوید: لک و لور بخشی از ملت کورد هستند.

ب) محمدامین زکی بگ: لوران کورد و لورستان نیز کوردستانی است.

پ) آیت الله محمد مردوخ: لوران کورد هستند.

ت) ت. فیروزان: لوران کورد هستند و لهجه لوری یکی از لهجه های لوری است.

ج) فریج: لوران از مهمترین ایلات کورد هستند.

ح) محمد علی هونی: لوران و شبانکاره ها و  شولیان، بخش مهمی از ملت کورد می باشند.

چ) کلنل استورات: به عقیده من، کوردان و لوران از یک نژاد هستند.

خ) گروهی از پژوهشگران فرانسوی: لوران و بختیاریها از اقوام نزدیک به کورد هستند.

د) انسکلوپیدیا علوم اسلامی: لوران طایفه ای از کوردان هستند.

ذ) عباس عزاوی: لوران و بختیاریان به اقوام کورد بسیار نزدیک هستند.

ر) کلیم الله توحدی: لوران بخشی از کوردان هستند و لور و بختیاری دو ایل از کوردان می باشند.

ژ) سیروس برهام: لوران از کوردان هستند.

س) مسعودی در"التنبیة و الاشراف"، لوران را از زمره ایلات کورد بر می شمارد.

ش) رشید یاسمی: مردم هر دو منطقه فارس و لورستان، کورد هستند.

ص) راولینسون: کوردان و لوران از جنبه فیزیکی شبیه به مادها هستند.

ض) بونیفاسیو فرانسوی: لوران وبختیاریان از عناصر کورد می باشند.

ط) یاقوت حموی: لوران، قومی از کوردان و لورستان میهن لوران متعلق به کوردان است.ادامه دارد...

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

کریم خان

کریم خان و جنگهای داخلی(3)

altشفق/ زمانی که کریم خان به نزدیکی رودخانه گاماسب( گاماسب نام بخشی از

رود کرخه است که در منطقه بهبهان است و این رود دراز چندین نام دارد. به روش دیگری نیز می گویند؛ تمامی مردم از پل گذشتند و به آنطرف رودخانه رفتند و بجز زنان که به آهستگی راه میرفتند تا بچه های در آغوش آنان در آب نیافتد. زیرا، با یکدست لگام اسب را گرفته بودند و با دست دیگر فرزندان خود را نگه داشته اند. کریم خان از کنار یکی از زنان اسب سوار رد می شود و بچه را از او می گیرد و در آب رودخانه می اندازد تا سریعتر از پل بگذرند. البته چنین روایتی با عقل و منطق نمی گنجد. بدین دلیل که کریم خان مردی نامدار و دارای منش مردانه و با مردم رفتاری مهربانانه را داشته است) احساس نمود، دشمن در تعقیب وی می باشد. سریعاً تمامی خانواده های زند را از پل گذراند و پل را تخریب نمود و این کار نیز در نزدیک غروب بود و دشمن جرأت ننمود به تعقیب وی بدان سوی رودخانه برود و از همان جای خود، شلیک کورکورانه می کردند. کریم خان نیز از تاریکی شب استفاده نمود و به قلعه پری رفت.

محمدخان زند از ترس این که آزادخان دوباره به قلعه پری حمله کند، بسوی منطقه چمچمال رفت. این در حالی بود که علی مردان خان بختیاری دنبال اخبار و جنب و جوش آنان بود تا این که دانست محمدخان زند در کجاست و فکر می کرد، می تواند وی را از بین ببرد. به همین سبب با هزار مرد جنگی با فرماندهی سلماس خان بسوی چمچمال روانه شد تا وی و همراهانش را زنده اسیر کند یا به قتل برساند. اما، محمدخان خود را تسلیم نمود و وی را نزد خان بختیاری بردند. خان بختیاری نیز در ظاهر با وی با مهربانی رفتار نمود و از شیخ علی خان یکی دیگر از آنهایی که خود را تسلیم نموده بود، خواست، نامه ای را برای کریم خان بنگارد و بحث از رفتار مهربانانه خان بختیاری بنماید و از وی بخواهد که دوباره با هم همپیمان شوند و همکاری نمایند تا اصفهان را آزاد نمایند. شیخ علی نیز دانست خان بختیاری چه در سر دارد!. بدو پیشنهاد نمود تا خودش به روشی مخصوص به نزد کریم خان برود تا وی را قانع کند. خان بختیاری این پیشنهاد، شیخ علی را پسندید. شیخ علی به سمت فرمانده خود به راه افتاد و نیت خراب خان بختیاری را برای کریم خان فاش نمود. شیخ علی نزدیک به دو ماه به نزد خان بختیاری بازنگشت و این نیز سبب شد که باقیماندگان خاندان زند اسیر، برای جان خود بترسند و در بین خود شور و مشورتی کنند.  بدین گونه قرار گذاشتند تا محمدخان در سمت چپ خان بختیاری بنشیند و باقی آنان دو به دو در کنار هم بنشینند و هر زمان که محمدخان زند کلاه را از سرش برداشت، به خان بختیاری حمله کنند و وی را به قتل برسانند.

روز بعد، علی مردان از مردان زند گله ای نمود که به وی اعتماد ندارند و از آنها گله ایی نمود که به شیخ علی اعتماد نمود، ولی  شیخ علی، وی را فریفت و به عهد خود وفاه ننمود. محمدخان زند بلافاصله و بصورتی عجیب به خان بختیاری گفت: هیچ گونه منتی بر سر آنان ندارد. بدین دلیل که با مکر و حیله می خواستید، فرمانده ما از میان بردارید و سندی در اینمورد را در جیب دارد.

علی مردان خان از این سخنان شگفت زنده شد و گمان کرد که سلماس خان بدو خیانت نموده و نیت وی را آشکار کرده است!.

قبل از آن که علی مردان خان خواست پاسخی بدهد، محمدخان زند، کلاه را از سر برداشت و خنجرش را بر گردن خان بختیاری نهاد. مردان دیگر زند نیز به همین شیوه چند نفر از سران بختیاری را به قتل رساندند و سپس با عجله از بارگاه علی مردان خان فرار نمودند و بسوی گیلان رفتند تا خود را به کریم خان برسانند.

حال آنچه در اصفهان روی داد، این بود که ابوتراب از ترس با دست خود، تاج شاهی را بر سر آزادخان افغان نهاد و او نیز خود را پادشاه کشور معرفی نمود. بجای ارومیه، اصفهان را مرکز پایتخت خود نمود و صالح خان بیات را به حاکمیت شیراز گذارد و خودش همراه با  سه هزار نفر بسوی جنوب ایران برای تصرف آن مناطق به راه افتاد.

در نزدیکی سال 1751 میلادی شهر کازرون را تصرف نمود و سپس بسوی منطقه خشت که منطقه ای کوهستانی بود به راه افتاد و از این سو محمدخان خشتی با شماری از مردانش در تنگه ها برای وی و نیروهایش کمین نمودند و کریم خان نیز با چهار هزار نفر به کمک محمدخان خشتی شتافت تا راههای اصلی را بر آزادخان ببندند.

با به کمین افتادن مردان آزداخان، در کمینگاه تیرباران شدند و از هر چهار طرف بر سر آنان سنگهای بزرگ انداختند. زمانی که سدها نفر از آنان کشته و اسیر شدند، آزادخان فرار را بر قرار ترجیح داد و هر آنچه را که از شهر کازرون به غنیمت گرفته بود، بجای گذاشت و بسوی اصفهان رفت وعقب نشینی نمود. فرار وی از میدان نبرد، باعث شد، شمار زیادی از مردان سپاه وی خود را تسلیم کریم خان نمایند.

بعد از جنگ منطقه خشت، کریم خان؛ محمدخان خشتی را همچون حاکم فارس  برگزید و خودش به سمت شیراز به راه افتاد تا این شهر را از محمد صالح بیات پس گیرد. تلاش فراوانی نمود تا حاکم شیراز را قانع نماید، بدون خون ریزی شهر را تسلیم نماید. صالح خان بیات بر دفاع از شعر اصرار نمود و سرانجام کریم خان به شهر حمله نمود و شهر را به تصرف در آورد و در بارگاه حکومت، شامیر علی یکی از مردان علی خان زند با چاقویی سر محمد صالح بیات را برید و  مردم نیز از آمدن خان زند بسیار خوشحال شدند و حمایت خود را از وی اعلام نمودند. ادامه دارد..

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

لور(4)

لور(4)

altشفق/ بعد از آنکه به لور معروفیت می یابند و در نتیجه آن بی عدالتی و سنگدلی که پادشاهان قاجار با مردمان تحت سلطه خود بعمل می آوردند، مقاومت لوران در برابر این پادشهان ستمکار بیشتر گردید. این حاکمان شروع به پخش شایعاتی دروغین در مورد لوران نمودند و هرکار خرابی در منطقه بعمل می آید، آنرا به مردمان لور نسبت میداند تا آنانرا در پیش چشم مردم کوچک کنند و مردم نیز سخنان پادشاهان را کاملاً قبول داشتند.

این شایعات که پادشاهان قاجار درمورد لوران پخش نمودند، از سوی شرقشناسان خارجی همچون: هنری فیلد، جورج.ن. کرزن و ای.اس.جی فیلبرگ مورد قبول واقع شده اند و بدانها اعتماد نموده اند. بدون آنکه تحقیقات جامع تری را انجام دهند تا به واقعیت برسند، تمامی آن شایعات را باور کرده اند و درکتابهای خود آنرا نگاشته اند و بعد از آن نیز این شایعات دهن به دهن یا سینه به سینه تا دوران رژیم پهلوی پخش شده اند.

حتی در حال حاضر نیز بخشی از مردمان ایرانی، با چشم تحقیر به لورها نگاه می کنند و آنانرا مردمانی نفهم و بی فرهنگ میدانند.

اما من نویسنده می گویم: این گونه سخنانی بدور از حقیقت است و من شخصاً دوستان و همراهانی لور دارم که بسیار انسانهایی متواضع، امانتدار و دارای معرفت هستند و در تمامی دوره ها، دارای موضعی میهنی در برابر اشغالگران بوده اند.

لورستان در غرب ایران واقع است و شهر اصفهان در شرق آن و از غرب نیز با استان خوزستان همسایه است. از شمال نیز با استان ایلام و از شمال با استان مرکزی(اراک) و همدان همجوار می باشد. مساحت کلی آن 31384 کیلومتر مربع است و دارای سه شهرستان خرم آباد، بروجرد و الیگودرز است و این سه شهرستان دارای هفده بخش و 63  دهستان و 3493 روستا است.

اسامی عشایر لور بدین شرح می باشند:

طایفه پاپی: در منابع دست نویس دو نظر در مورد نام"پاپی" وجود دارد، نخست دکتر اسکندر امان الهی آنرا آورده است و می گوید: ریشه ی این اسم از نام جد بزرگ آنان برگرفته شده است که نامش پاپی مراد است.

نظر دوم مربوط به ت.فیروزان و جعفر خیتال است که می گویند: واژه پاپی به معنای خدمتکار اماکن مقدس و مکانهایی که در آن عبادت می شود، می آید.

خیتال بجز این از حمید ایزدپناه روایت می کند و می گوید: این نام بدین دلیل است که مرقد بزرگمرد خداپرست«احمد شاه چراغ» در این منطقه وجود دارد و به مردمان ساکن در نزدیکیهای این مرقد شریف و کسانی که دستار یا عمامه ای  قرمز را بر سر می نهند، پاپی می گویند و این نیز برای احترام نهادن به شاه چراغ بعمل می آمد.

ولی شرقشناس دانمارکی«ای.اس. جی فلیبرک» که مدتی را در میان مردمان پاپی  گذرانده است، در موضوعاتی که در مورد این طایقه نوشته است، می گوید: ریشه اصلی این طایفه از لوران فیلی و زبان آنان لوری می باشد و در سرزمینی حدود هزار تا هزاروپانصد کیلومترمربع سکونت دارند و در منطقه بالاگریوه در لورستان واقع است. طایفه های دیرکوند، قلاوند، سگوند، بختیاری از چهارطرف با آنان همسایه می باشند و زندگی روزمره خود را با کشاورزی و دامپروری می گذارنند.

از نظر اجتماعی دارای دو قشر اجتماعی می باشند: یکی مردان نامدار و معتمدان و ریش سفیدان که به مردان آنان خان و به زنان و دختران آنان خاتون می گویند. این قشر هرچند از نظر تعداد کم هستند، ولی مالک و دارای قدرت و نفوذ در طایفه می باشند. اینان در بین خود وصلت می نمایند و با مردمان عادی دیگری خارج از قشر خود بدبستان همسرگیری ندارند. این قشر دارای فیزیکی تنومند د و چهره هایی زیبا و بینی آنان همانند منقار عقاب است و چشمانی عسلی رنگ و دارای موهای مشکی می باشند. از معروفترین آنان: احمد خان، جعفرخان، حسین قلیخان، عبدالحسین خان را می توان ذکرکرد.

فشر دوم: بدانها رعیت می گویند و اینان همیشه کارگر و خدمتکار قشر خوانین می باشند و کار آنان کشاورزی و دامپروری است.

هنری فیلد بدین اشاره می کند: برای کوچ ییلاقی و قشلاقی، قریب 2500 نفر از آنان تابستانها در شرق خرم آباد و زمستانها در جنوب آن بسر میبرند و بجزاین تعداد، نزدیک به هشتصد خانوار از آنان زمستانان به شمال دزفول کوچ می کنند.

د.اسکندر امان الهی، طایفه پاپی را به دو بخش تقسیم می کند:

هادی: که تیره ای به نام"یاقوت" دارند و از این خاندانها تشکیل شده اند:ملک علیوند، سبزعلیوند، چپ، قاسمعلی و سرابی.

تیره دوم"خدمه" نام دارد و از خاندانهای تاج الدین، سیدوند، خیروند و بلیون تشکیل شده است.

مناسر: قسم بزرگی از این طایفه می باشد و از پنچ تیره"مدهنی" و خاندانهای: جمال، ملا، داراوند(لیریایی)، خاندانهای خورشیدوند، منجری، رگی(گرواند) که از دو خانواده پسیر و شودر شکل گرفته اند. کشوردی و خاندانهای رئیسو، شارمیرن، مال رزی از دو خانواده معروف به نامهای درشوند و تاوئی تشکیل شده اند.

بجز اینانی که از آنان بحث نمودیم، چندتیره دیگری نیز وجود دارند که خود را  متعلق به طایفه پاپی میدانند و از آنان می توان: نخود، بگ بگ، ورونی، شیخ، سادات، لوتی، کلراسی، سعدون، دوزقی، گیوه کش، ساد، بگلری و گله ای را ذکر نمود. همچنین خانوارهایی از طایفه پاپی در شهر قزوین در روستای بشاریات سکونت دارند و از زمره تیره چگینی به شمار می آیند و تعدادی دیگر خانواده این طایفه در قلعه قطب در نزدیک شهر اندیمشک در مسیر جاده خوزستان – تهران سکونت دارند. ادامه دارد...

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

مورخان می گویند؛ بختیاریان کوردفیلی هستند

مورخان می گویند؛ بختیاریان کوردفیلی هستند(بخش نخست)

altشفق/ واژه بختیاری از دو کلمه بخت و یار شکل گرفته است. این واژه را در مورد کسانی بکار می آورند که بخت با آنان یار می باشد(یعنی دارای شانش و اقبال هستند). ولی در مورد اصل بختياريان، جورج.ن. کرزن، هنری فیلد، علی شعبانی، اسکندر امان الهی، د. جواد صفی نژاد، اسکندر عوکاشه و سید علی میرنیا؛ اصالت آنان را به کوردان فیلی بر می گردانند.

همچنین هرکدام از کلیم الله توحدی و جورج .ن. کرزن نیز بر همین باورند. در مورد کورد بودن بختیاریان، مورخ و شرقشناسان بسیاری بر این تأکید کرده اند که ریشه اصالت آنان کورد است و از آنان می توان به نظرات ربج، کلیم الله توحدی، دیترمان، آیت الله محمد مردوخ، نورمحمد مجیدی، البارون دوبد، گروهی از پژوهشگران فرانسوی و محمد امین زکی بگ را ذکر کرد.

هنری راولینسون، دکتر حشمت الله طبیبی و محمد امین زکی بگ بر کوردی بودن گویش بخیتاری تأکید می کنند و آنرا یکی از لهجه و کویشهای کوردی بر می شمارند.

در مورد وجه تسمیه نام بختیاری آنان، چندین نظر و آراء وجود دارد. جورج.ن.کرزن و دیترمان براین باورند: نام آنان از جغرافیای منطقه سکونت آنان بر گرفته شده است و هیچ ارتباطی با نام عشایر و تیره های ساکن در این منطقه ندارد. ولی، علی شعبانی براین بارو است که از جد بزرگ آنان"حيدر" برگرفته شده است که بدلایلی نامشخص از منطقه ای در نزدیکی خرم آباد به سرزمین کنونی بختیاری کوچ کرده اند.

به سبب رفتار و شایستگی دخترش، خان عاشق وی می شود و بعداً با او ازدواج می کند و صاحب چند پسر و دختر می شوند. خان در اواخر عمر خود، بدلیل این که پسری نداشت تا جانشینش گردد، وصیت نمود تا حیدرکور جانشین وی گردد و بدین گونه نوه هایش به منبع نام بختیاری تبدیل شده اند.

اما، دکتر اسکند امان الهی ریشه اصالت نام بختیاری را به بخشی از لوران بر می گرداند که از شاه اسماعیل صفوی حمایت کرده اند و در یکی از جنگهای این شاه شرکت کرده اند و باعث پیروزی شاه شده اند و می گوید: امروز بختم یارمان بود. این سخن بر سر زبان مردم افتاد و کم کم نام بختیاری در بین آنان منتشر گردید.

پرفسور جن.راف. گرسویت، واژه بختیاری را این چنین تعریف می کند که به کسی می گویند بخت با وی یار باشد یا دارای شانس باشد و سپس می گوید: شاید مردم بختیاری از آنانی باشند که ظلم وجور بیوراسب را از سر خود کم کردند و  احتمال دارد که از نژاد آن جوانانی باشند که از دست طلم و بیداد ضحاک به کوه ها فرار کرده اند، همانگونه که در داستانهای قدیمی کوردی ذکر شده است.

اما، اسکندر عوکاشه ریشه نژادی بختیاریان را به ایلی به نام بختیار بر می گرداند، بدون آنکه ریشه اصالت این ایل را به روشنی توضیح دهد. سپس داستان رضا بن خلیفه معروف به رضا کور(رضا نابینا بوده است) را روایت می کند که در دوره آغامحمدخان قاجار از مناطق فارس نشین بدین منطقه آمده است. ولی این گونه نظری برخلاف حقایقی تاریخی است. بدین دلیل که بختیاریان قبل از دولت قاجار در ایران بوده اند و همانگونه که دیترمان با تکیه بر اسناد تاریخی نشان میدهد که بختیاریان پنج قرن قبل از این تار یخ در این منطقه موجودیت  داشته اند.

د. اسکندر امان الهی با ایرج سیستانی زمانی که اصالت بختیارییان را به نام شخصی به نام بختیار می رسانند، متفق الرأی هستند.

ما نیز براین باوریم که مبنای این نام، به دو شخص بر می گردد که این چنین نامی داشته اند و خود آنان و  پیروان و هواداران آنان در غرب ایران سکونت داشته اند که نخستین آنان بختیار بن احمد کور معروف به"عزالدوله" در عراق بوده است و خسرو بن حسن کورد معروف به"عضدولدوله" پسر عمویش، با وی بر سر فرمانروائی در رقابت بود و این رقابت قدرت به جنگی منتهی می گردد و  سرانجام به اسارت در می آید و در سال 977 میلادی از سوی همویش کشته می شود و بعد از کشته شدنش، افراد وی از مناطق دیالمه و کوردان شمال عراق به سوی سوریه مهاجرت می کنند و برای همین نیز نام بختیار را بدانها اطلاق نمودند تا با مردمان دیگر متفاوت باشند. بویه یا آل بویه از خاندانی فارس می باشند که در بین سالهای 932 تا 1055 ميلادی حمکران ایران عراق بوده اند. موسس این سلسله ابوشجاع بویه ای است و سه پسر از وی بجای مانده اند. عمادالدوله علی(949 میلادی) که در آن دوران شیراز را به تصرف در می آورد و دوم فرزند وی، رکن الدوله الحسن(976 میلادی) توانست اصفهان و همدان را به فرمان خود در آورد و معزالدوله  احمد بن الحسین(967 میلادی) وادی کرمان را تصرف و بعدها نیز اهواز را به زیر سلطه در آورد و بعد از اهواز در سال(945 میلادی) بغداد را تصرف کرد و خلیفه مستکفی لقب"امیرالامراء" را بدو بخشید و حکومت وی را بعدها سلجوقیان منقرض نمودند. دولت یا قدرت آل بویه در دوران عضدالدوله بن رکن الدوله( 976 تا 982 میلادی) به اوج اقتدار خود رسید و با توانی که داشت توانست حکومت بنی حمدان در موصل و حلب را منقرض کند و بر شهرهای میافارقین، دیاربکر، حکاری، آمدی و دهوک تسلط یابد و کشتار بزرگی را علیه کوردان مبارز در این شهرها بعمل آورد و با بیماری صرع بطور ناگهانی از دنیا رفت. هر چند این جنگها در بین خاندان آل بویه از جمله رویدادهای تاریخی است که جای هیچ شک و گمانی در آن نیست، ولی داستان مهاجرتی که در این روایت آمده است، احتمال دارد واقعیتی نداشته باشد. بدین دلیل که هیچ سند تاریخی از این بابت در دسترس نیست.

عضدالدوله سیاست گذشت و همزیستی ادیان مختلف را در پیش گرفت و با این که خود وی دارای مذهب جعفری بود، تمامی افراد عمویش بختیار را که به سوریه فرار کرده بودن را عفو و در منطقه ای در غرب ایران آنان را اسکان داد. سپس در بین عشیره ها اتحادی را برقرار نمود و تمامی اراضی کشاورزی و مرتع را در بین ان تقسیم نمود و این افراد نیز شروع به کار کشاورزی و دامپروری نمودند. ادامه دارد..

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

مورخان می گویند، بختیاریان از کوردان فیلی هستند(بخش سوم

مورخان می گویند، بختیاریان از کوردان فیلی هستند(بخش سوم)

altشفق/ بطورکلی، ایل بختیاری بدلیل تفاوت در پرداخت باج و خراج سالانه به حکومت مرکزی به دو بخش تقسیم شده اند: هفت لنگ بختیاری که از نظر اداری تابع حاکم بهبهان(عزالدوله بعد از مرگ پدر، به فرمانروائی رسید) بوده اند. چهار لنگ بختیاری نیز از نظر اداری تابع حاکم بروجرد بوده اند.

واژه"لنگ" چندین معنای متفاوت دارد و در اینجا به معنای پا از سر پنجه ها تا به انتهای ران است. واژه لنگ چندین معنا مختلف دارد و در اینجا لنگ به معنای پا از نوک پنجه تا انتهای ران است. در دوران قدیم، هر کسی از بختیاریان مکنت و دارائی کمتر از سه  رأس چهارچا بود، مشمول باج و خراج سالانه نمی شد. هر کسی نیز دارائی بیش از ارزش سه رأس حیوان بارکش را داشت، آنوقت از او باج و خراج سالانه می گرفتند. بدین گونه نیز از او خراج می گرفتند: بهای هر چهارچایی را به چهار بخش تقسیم می کردند و  جمع این سه چهارپا می شد دوازده قسم و  بدین نحو هر خانواده هفت لنگ بختیاری(دولت خراج سالانه را از مردمان ایل قشقائی و شاهسوند براساس بهای بره و از ترکان و ایلات کوچ رو برمبنای شتر و از بختیاریان نیز براساس چهارچایان باربر دریافت می نمود) بایستی خراج سالانه خود را هفت دوازدهم بهای این چهارپا را بدلیل خوبی مرتع و برکت اراضی آن گرفته می شد. در حالیکه هر چهارلنگ بختیاری نیز چهار دوازدهم بهای چهارچایان را خراج می پرداخت و دلیل آن نیز این بود که اراضی و مرتع آنان مرغوبیت خاصی نداشت و مردمان آن نیز فقیر بودند. برای همین به قسم نخست این مردمان بختیاری هفت لنگ و به قسم دوم مردمان دیگر بختیاری بر مبنای مکنت مالی ضعیفی که داشتند چهارلنگ می گفتند.

یاقوت حموی می گوید: حکومت هرسال یک ماه قبل از عیدنوروز، خراج خود را از ایل و طوایف جمع آوری می کرد و بدین شیوه سالانه از بختیاریان خراج می گرفت تا در دوره طهماسب یکم که تاج میر یکی از مردمان استرکی بختیاری را به قدرت رساند و حاکم منطقه گردانید و در برابر این چنین انتصابی، سالانه به بهای ده هزار چهارپا از وی خراج می گرفت و باید آنرا به خزانه دولت پرداخت می نمود.

وقتی که تاج میر نتوانست خراج سالانه را پرداخت کند، به بهانه عدم انجام وظیفه و نالایقی اعدام گردید و  بعد از وی شاه، میرجهانگیر بختیاری را با دادن لقب"ایل بگی"بجای وی گمارد و تمامی سرزمین لورستان را تحت فرمان وی قرار داد و وطیفه جمع آوری خراج سالانه مناطق دزفول، شوشتر و اهواز را نیز بدو سپرد.

این عمل شاه، باعث گذاشتن بارسنگینی بر دوش مردمان عشایر موجود در منطقه گردید و سبب شد تا کاسه صبر عشایر کهلکولیه لبریز شود و به حاکم فارس بپیوندند و برخی عشایر نیز به دادن خراج سالانه ادامه دادند.

شرقشناس انگلیسی آرنولد ویلسن، فقر و نداری و دشواری وضعیت زندگی مردم در آن دوره را چنین بحث می کند: مرم شبها را با خوردن میوه درخت بلوط سر می کردند و روزها نیز نان خشک را در آب می انداختند تا نرم شود و سپس آنرا با خرما می خوردند. اما آنانی که دارای گاو و گوسفندانی بودند، پنیر، ماست و کره و مشتقات لبنی را درست می کردند تا بدین وسیله شکم اعضاء خانواده خود را سیر نمایند. باقیمانده این محصولات لبنی را می فروختند و تمامی آنان نیز در چادرهای که بدانها سیاه چادر می گویند و از پشم بز بافته شده اند زندگی خود را می گذراندند و هر شخصی فقط دارای یک پیراهن و شلوار بود. زمستانها عبایی را بردوش می اندختند و کفشهایشان را خود می دوختند و در حقیقت این وضعیت تمامی عشایر ایران بود. آن که جای بسی تعجب است، این بود که با آنهمه رنج و سختی که در زندگی خود داشتند، شکرگزار خدا بودند و هیچ گونه نارضایتی و ناشکری از این وضعیت زندگی خود نداشتند!.

اما بازگشت زمان و بعد از حکومت اتابک به اوج قدرت خود رسیدند تا آنجا که هرکدام از شفیع خان و قاسم خان بختیاری در سال 1722 میلادی توانستند لشکری دوازده هزارنفری را از آن جمع آوری نمایند تا از این افراد برای خارج کردن محمودخان افغان از اصفهان بهره گیرند. ولی بعد از آنکه دوهزارنفر از آنان کشته شد از سپاه فغان شکست خوردند. محمود از آنان دست برنداشت و به تعقیب آنان پرداخت و در این تعیقب، تمامی مزارعی را که بر سر راهش بود به آتش کشید و تمامی هرآنچه را که داشتند تاراج نمود  دوباره به اصفهان بازگشت. بعد از آنکه، نادرشاه سپاهیان افغان را تارومار کرد و از بین برد، علیمراد مومیوند یکی از نامداران چهارلنگ بختیاری از نادرشاه یاغی گردید و خود را در منطقه شاه اعلام نمود و سکه به نام خود ضرب کرد. نادرشاه افشار نیز ار چهار طرف به بختیاریان حمله کرد و توانست نیروهای او را از بین ببرد و علیمراد مومیوند را در شوشتر بدار آویخت و هزاران خانواده بختیاری را به منطقه تربت جام واقع در خراسان کوچ داد و قریب به ده هزار از خانوارهای خاندان زنگنه در نزدیکی کرماشان را به بختیاری آورد و در آن جا ساکن نمود. با این حال، قریب به چهارهزار نفر از بختیاریها در بین لشکریان نادر بودند که به فرماندهی حاتمی خان از خاندان"مال احمد" و علی صالح بختیاری را برای آزاد کردن قندهار و فرات روانه نمود. این لشکر توانست به خوبی از پس مأموریت خود برآید. این عملکرد نیز  سبب شد تا نادرشاه، حاتمی خان را مورد عطوفت خود قرار دهد و او را بعنوان والی کشمیر بگمارد. ابل فتح خان را والی شوشتر نمود و سپس هفتصدو پنجاه خانوار بختیاری را در نزدیکی میان خیل و تعداد هفتصد و پنجاه خانوار دیگر را نیز در منطقه وران بند و پانصد خانوار را هم در مرخان اسکان داد.

در سال 1747 میلادی، نادرشاه کشته شد و بیشتر مردم کوچانده شده به مناطق خود بازگشتند و همزمان نیز خانوارهایی خاندان زنگنه نیز به کرماشان بازگشتند. ولی آنانی که از بختیاریان بریده شدند و در قندهار و هرات و نیشاپور ماندگار شدند.

جورج.ن. کرزن می گوید: سردار معروف بختیاری رشیدخان چندروز بعد از مرگ نادرشاه، قدرت را  قبضه و اصفهان را مقر  قدرت خود می کند و زمانی که تمامی دارائی و ثروت نادرشاه را بدست آورد، سریر قدرت را ترک و ناپدید می شود و به میان بختیاریان می گریزد. سپس علی قلیخان به زور خود را  شاه کشور معرفی می کند. این پادشاه جدید، برادرزاده نادر بود که بدو لقب عادلشاه داد. پادشاه جدید، در آغاز با در زیرنظر گرفتن ثروتمندان و سرمایه داران در سراسر کشور نمود که اینان اموال و ثروت خود را در اختیار یاغیان و مخالفان با او قرار ندهند!. وقتی که ثروتمندی ابل فتح خان بختیاری را در بخش هفت لنگ و حیدرخان را در بختیاری شنید، لشکری را به فرماندهی علیمردان خان بختیاری از بخش چهارلنگ بختیاری تشکیل داد. زیرا، میدانست عداوتی دیرینه در بین هر دو بخش بختیاری وجود دارد. اما، علیمردان خان که در طمع در دست گرفتن قدرت کشور را داشت و میدانست که ابراهیم خان دشمن عادلشاه است، مقداری به ابراهیم خان پول داد تا مانع از خطرات تهدیدهای شاه شود و شهر گلپایگان را تصرف کرد و  ادلشاه را دستگیر و زندانی نمود. ولی حاکمیت آنان زیاد طول نکشید و خراسانیان هردوی آنانرا کشتند و شاهرخ میرزا پسر نادرشاه را پادشاه ایران کردند. بعد از این، رویدادهای فراوانی در بین علیمردان خان و ابل فتح خان و کریم خان زند روی داد و سرانجام مملکت به سود کریم خانم ثباتی به خود دید.

کریم خان زند شروع به کوچاندن خانواده های فراوانی از بخش هفت لنگ بختیاری بسوی شهر قم کرد و گروهی از چهارلنگهای بختیاری را نیز به شهر فسا برد و شماری از سران آنان را در روستای شاه عبدالعظیم زندانی کرد. با گذشت زمان توانست با رفتار نرم خود، حمایت بختیاریان را کسب کند و آنان نیز به طرفداران حاکمیت وی تبدیل شدند. زمانی که خاندان زند از بین رفتند، آغامحمدخان قاجار قدرت را در دست رفت، فوراً اسدخان بختیاری را از ریاست بختیاری به همکاری پسرش رضا را بدلیل اختلافاتی که با پدر داشت، عزل نمود و پسر اسدخان(رضا) را جایگزین وی نمود. اسدخان توانست اتحادی را در بین بختیاریان هفت لنگ و چارلنگ را ایجاد و خودش رهبری آنان را برعهده گیرد و علیه آغامحمدخان یاغی گردید. آغامحمدخان هم لشکری را آماده نمود و از لشکریان خود خواست با تمام توان بر او بتازند. ولی این حمله به نتیجه ای نرسید و اسدخان توانست نیروهای دشمن را شکست دهد و آنان را ناچار کند به تهران عقب نشینی کنند و آغامحمدخان این تجربه را دوباره تکرار نکرد.

اسدخان بعد از این پیروزی، تصمیم گرفت خود را به قلعه ای محکمی در منطقه شوشتر بکشاند و در آنجا مستقر شود تا زمانی که با دلخواه خود و با شروطی آبرومندانه خود را تسلیم شاه محمدعلی میرزا پسر فتح علیشاه نمود(در سال 1797میلادی بعد از آغامحمدخان موسس سلسله قاجاریه، قدرت را در دست گرفت). بعدها بختیاریها چه بصورت فردی و چه گروهی، به سپاه شاه پیوستند. در این مدت، دوباره آتش عداوت و  کشمکشها در بین هردو بخش بختیاری در مورد مرتع و اراضی کشاورزی و منابع آب در بین آنان شعله ور شد و شروع به کشتار بی رحمانه همدیگر نمودند. رالينسون بدین گونه وصف می کند: سوارکاران و مردان جنگی خوبی هستند، ولی در این حال قاتلات بی رحمی هستند و ترحمی در دل ندارند و آنقدر سخت دل هستند که تا پای مرگ از دشمنان خود انتقام می گیرند و اگر پیمانی زیانی به منابع آنان برساند، زود پیمان خود را می شکنند و در بین آنان کشمکشهای خانوادگی به پایان نمی رسد. جان انسان در نزد آنان هیچ ارزشی ندارد و خویشاوندی محکمی ندارند و برای قدرت پسر پدر خود را می کشد و برادر به برادر رحم نمی کند.

رالینسون همچنین می گوید: سخن پدری از ایرانیان را در اینمورد شنیده ام که می گوید: بختیاریان نباید برای مردهای خود فاتحه بدهند، زیرا آنقدر از آنان می میرد که ختم پشت سر ختم  وجود دارد و نمی رسند تا مراسم فاتحه دیگری را برگزار کنند. وی همچنین می گوید: بختیاریان به بازرگانی نیز می پردازند و ذغال و چوپ و گیلاس و بخشی از غلات را به فروش میرسانند. بجزاین، بسیاری از آنان تنباکو در منطقه جانکی تولید می کنند و به مناطق دیگر آنرا می فرستند. در فصل تابستان نیز، نیاز فراورده های گوشتی مردم اصفهان را تأمین می کنند.

شرق شناس مالكوم نیز در مور ارتباطات آنان با دولت مرکزی بحث می کند و می نویسد: امورات خود را براساس آداب و رسوم عشایری خود اداره می کنند و به مردان حکومت اجازه نمیدهند در سرزمین آنان بمانند.

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

محمدتقی خان و نوه هایش

  نامدار بختیاری(محمدتقی خان و نوه هایش)

altشفق/ بختیاریان به شیوه ای مداوم، فرزندان آنان سرباز حکومت بوده اند و بصورتی منظم خراج سالانه خود را به دولت فارس پرداخت کرده اند. سیاست حکومت مرکزی نیز این بوده است تا آنان را ترغیب نماید از زندگی کوچ رویی دست بکشند و در یک مکان معین سکنا گزیند و به قوانین دولتی احترام بگذارند و از غارت و چپاول همسایه های خود دست بردارند.

ولی جنگ و کشمکشهایی که در بین آنان در دوران سرکار آمدن محمدتقی خان ادامه داشت(نامبرده از عشیره کنورس از چهارلنگ بختیاری بود). علیخان بن مرادخان پدر وی، رئیس عشیره بود و رقیب وی برای در دست گرفتن قدرت حسن بن فتح علیخان بود. فتحعلی شاه قاجار بر او می تازد و او را دستگیر و هردو چشمش را از حدقه بدر می آورد و حسن خان را بجای او می گذارد. سپس خانواده علیخان با محمدتقی به روستاهای منطقه فریدون می گریزند.

زمانی که محمد تقی خان انرژی می گیرد و افراد زیادی را بدور خود جمع می کند و برای انتقام خون پدر، حسن خان را از بین برد و به ریاست عشیره میرسد و برای آنکه دشمنی و کینه را در بین دوخانواده بردارد با دختر حسن خان ازدواج نمود.

با زیرکی و سیاست هوشمندانه ای که داشت، توانست دوستی را در بین هفت لنگ و چهار لنگ برقرار کند و هردو خط بختیاری را تحت کنترل خود در آورد و آنقدر فردی لایق و توانا بود که رالینسون در مورد وی می گوید: محمدتقی خان چنین توانایی داشت که هر لحظه اراده می کرد، ده تا دوازده هزار  نیروی جنگی را جمع می نمود.

در ابتدای ریاستش، فرمانروای شیراز به طمع تصرف اراضی بهبهان افتاد و به نیروهای عباس منصور والی این شهر حمله کرد و محمدتقی خان در برابر وی مقاومت کرد و او را ناچار نمود تا نیروهای خود را عقب بکشد. والی نیز در عوض بخشی از منطقه رامهرمز و بهبهان را بدو داد.

از سوی دیگر، محمدتقی خان باخبر شد که کاروانی از شیراز به راه افتاده است تا خراج سالانه را به تهران ببرد و وی نیز راه کاروان را سد کرد و تمامی مقدار پولی را بیست هزارتومان بود از آنان گرفت(سرهنری رالینسون 1810 تا 1895 میلادی یکی از دانشمندان نامدار در رشته باستان شناسی و بنیانگذار آشوریات است و همچنین وی افسری در کمپانی هندشرقی بود و در سال 1835 میلادی همراه با هیأتی نظامی برای دوباره زنده کردن و سازماندهی ارتش شاه و آموزش آنان با متدی جدید به ایران آمد و زمانی که در کرماشان بود با همکاری جوانی کورد توانست نقش و نگارهای بیستون را برروی کاغذی مخصوص به چاپ برساند. بعدها در تحقیقات برسر خط میخی به نتیجه مطلوبی رسید و این نیز دست آورد بزرگی برای تمام دنیا بود تا دروازه ای را برای پژوهش در مورد تمدن ملتهای شرق باز گردد) همین عمل باعث معروفیت بیشتر وی شد و تمامی سران عشایر در تلاش بودند تا بدو نزدیک شوند و تحت فرمان وی قرار گیرند.

گارسویت در اینباره می نویسد: شمار آن خانواده هایی که از وی جانبداری نمودند، سه هزار خانوار از دینارونی ها، دوهزاروپانصد خانوار جانگی سردسیری به فرماندهی گداخان، چهارهزار از جانکی گرمسیر(بی بی خانم مادر محد تقی خان از این عشیره است) و هزار خانوار از سوهونی با سرپرستی شفیع خان و هشتصد خانوار از کنورس،  چهارصد خانوار از موگراتی، هزاروپانصد خانوار از عشایر رامهرمز و هزار خانوار نیز از طیبی و مناطق کهکولیه و بویراحمد(خواهر محمدتقی خان همسر خلیل خان بزرگ در منطقه کهکولیه و بویر احمد بود)، هزار خانوار از بنودنی و همچنین هزاروپانصد خانوار از لوران فیلی بوده اند.

محمدتقی بصورتی دادپرورانه با تمامی آنان رفتار کرد و همراه با هشت هزار نیروی مسلح بسوی خوزستان به راه فتاد و با زور این منطقه را تصرف نمود و تمامی دارایی آنان را تاراج کرد و سپس بسوی شوشتر روانه گردید و بعد از فرار اسدالله میرزا پسر دولتشاه فرمانروای این شهر، به داخل شهر رفت و بعد از آن نیز دزفول و توابع آنرا تصرف کرد و در همین زمان رئیس عشیره ممسنی با نهصدنفر از جنگاورانش بدو پیوست.

زمانی که خبر به فتحعلی شاه رسید، او نیز لشکری را آماده کرد و از تهران بسوی اصفهان به راه افتاد و از حاکمان طرفدار خود در فارس و بروجرد درخواست کمک نظامی نمود. ولی بعد از آنکه وارد شهر گردید ظرف پانزده روز در گذشت، بدون آنکه تدارکاتی برای جنگی را برپا نماید. شخص دیگری بجای وی نشست، ولی بدلیل کشمکشها بر سر قدرت نتوانست به بختیاریان حمله کنند.

در اینجا، میدان برای محمدتقی خان باز شد تا حاکمیت خود را بر خوزستان و مناطق بختیاری بدون داشتن رقیب یا دشمنی و بدون دادن خراجی سالانه به حکومت مرکزی، مستحکم نمای. زمانی گذشت تا محمدشاه، بهرام میرزای برادرش را والی لورستان و خوزستان و کرماشان نمود.

در سال 1837 میلادی تمام حاکمیت خود را بر سر این مناطق گستراند و محمدتقی از آمدن شمار کثیری افراد نظامی با توپخانه به منطقه قلمروش مطلع شد. سپس محمدتقی خان، برادر خود را به نزد وی فرستاد تا او را عفو کند و بدلیل یاغی شدن از حکومت و ندادن خراج سالانه ببخشد. اما، بهرام میرزا این خواسته او را قبول نکرد و در زمستان همان سال به شهر شوشتر حمله کرد و  بدون هیچ مقاومتی وارد شهر شد. سپس بسوی"تول:تل" مقر مرکزی محمدتقی خان که در بین راه خوزستان و اراضی بختیاری واقع شده بود، به راه افتاد. در فصل بهار والی همراه با لشکریانش و اداوت توپخانه ای که رالینسون شرق شناس نیز همراه وی بود به راه افتاد. محمدتقی خان نیز قلعه خود را خالی کرد و به قلعه منگشت بختیاری رفت و در آنجا، دوباره علی تقی خان برادرش را دوباره به نزد شاه فرستاد و همان درخواستهای قبلی را به عرض شاه رساند. از  شاه دعوت نمود تا به قلعه آید و آنرا تسلیم شخص خود شاه نماید و سپس با هم مذاکره نمایند. او نیز قبول کرد و رالینسون و سه نفر دیگر را با خود به قلعه منگشت برد. همچنین بدین توافق رسیدند که تقی خان با افراد خانواده ی خود و خانواده برادرش در کرماشان همچون گروگانانی در نزد والی بمانند تا زمانی که محمدتقی خان بعد از عیدنورز در شهر شوشتر خود را تسلیم کنند. والی نیز به شاه وعده داد با احترام تمام با هردو خانواده تحت گروگان رفتار نماید و سپس از شاه بخواهد تا وی را ببخشد و دوبار او را به فرمانروائی قبلی خود بازگرداند. ادامه دارد..

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

نامدار بختیاری(2)

نامدار بختیاری(2)

altشفق/ در مدت ارتباطی در بین دولت فارس با بریتانیای کبیر بدلیل کشمکهایی در مورد شهر هرات که به تیره گی گرایید، محمدعلی نیز از فرصت سرگرم بودن ایرانیان بدین قضیه استفاده نمود و از فرستادن هردو خانواده اش به کرماشان پشیمان و خود نیز در موعد مقرر تسلیم نشد و خراج سالیان گذشته را براساس توافقات بعمل آمده پرداخت ننمود. این نیز سبب شد تا شاه با لشکری شش هزار نفری مجهز را به فرماندهی برادر خود سلطان میرزا بسوی او روانه نماید.  سرانجام این لشکر در منطقه چمن گاندومان مستقر شد و توانست تعدادی از سران ایل بختیاری را دستگیر و همچون گروگان به اصفهان و لورستان و خوزستان برای معتمدالدوله و منوچهرخان گرجی بفرستد. در زمستان همان سال، سلطان مراد میرزا منطقه چمن گاندومان را تخلیه نمود و نیروهای خود را به منطقه چمن مالمیر"مال امیر"(این منطقه مهم متعلق به محمدتقی خان بود) را ببرد. چیزی نگذشت که سپاه ایران بدو حمله کرد و در چندین جنگ که پانزده روز طول کشید، نتوانست ویرا شکست دهد و سرانجام محمدتقی خان ناامید شد و  علی تقی خان برادر خود را به نزد سلطان مراد میرزا برای مذاکره فرستاد. سلطان نیز بلافاصله او و هیأت همراهش را دستگیر و راهی تهران نمود. محمدتقی خان نیز چیزی برای وی نفرستاد و به منوچهرخان در شوشتر پناه برد تا در نزد سلطان مراد میرزا، برایش طلب بخشش کند و در نهایت سطان از تقصیرات وی گذشته کرد.

سرنوشت چنین بود که علی تقی خان بتواند از تهران فرار کند و به منوچهرخان در اصفهان پناه ببرد. زمانی که انگلیسیها جزیره خارک را اشغال کردند، محمدتقی نیز به فکر استقلال افتاد. اگر انگلیسیها با اسلحه و قدرت مالی از وی حمایت نمایند به پادشاهی خوزستان برسد و به همین منظور"لایارد" مهمان انگلیسی خود را به جزیره خارک فرستاد تا پیشنهادهایش را به انگلیسیان برساند. اما دولت وقت بریتانیا در پیشنهادی وی چیز مهمی را ندید که براساس منافع کشورش باشد و به همین سبب پاسخی واضح بدو ندادند. کلنل"نل" فرمانده جدید نیروهای بریتانیا در جزیره خارک، محمدتقی خان را مورد نصیحت قرارداد تا به کشمکش با دولت مرکزی ایران خاتمه دهد و حمایت خود را از محمدشاه اعلام نماید و به این گونه بود که محمدتقی خان ناامید گردید.

محمدتقی خان چندین روستا را در منطقه فریدون خریداری نمود و تعدادی از خانواده ها کوچ رو بختیاری را در آن روستاها سکونت داد. این عمل وی باب طبع منوچهرخان نبود و به عشایر تحت امر خود فرمان داد تا بدین روستاها حمله کنند و تمامی آنان را غارت نمایند. بدین گونه منوچهرخان به دشمن تبدیل شد و  به رستم خان" پیشنهاد کرد تاعلی گداخان رئیس عشیره جانگی سردسیر را به قتل برساند و تا بصورتی رسمی او را جایگزینش نماید.

محمدتقی خان دچار سختیهای فراوانی در رامهرمز گردید، زیرا وی شیخ عشیره آل خمیس را بدلیل این که نامه ای را برای سلطان مراد در مورد تصرف خوزستان و دستگیر نمودن محمدتقی خان نوشته را به قتل رساند. محمدتقی خان تنها به قتل شیخ بسند نکرد و تمام مردمان عشیره وی را نیز به مناطق کارون و هویزه تاراند و آنان نیز برای انتقام خون شیخ خود و آواره گی آنان از سوی محمدتقی خان، به رامهرمز حمله کردند و در مسیر حمله خود هرآنچه را که در سر راه آنان قرار می گرفت به تاراج می بردند. در این حمل آل خمیس، چندین عشیره رامهرمزی دیگر نیز با آنان همکاری نمودند. آن مناطقی که تحت فرمان محمدتقی خان بود و توانستند در برابر دست درازیها مقاومت کنند و آنان را ناچار نمودند تا خسارتی را که به مردم وارد کرده اند، جبران نمایند.

منوچهرخان نیز این گونه عملی را نافرمانی برشمرد و حاکمیتش را براین منطقه را تهدیدی برای خود قلمداد نمود. سپس به حکومت مرکزی پیشنهاد نمود تا خراج سالانه رامهرمز را چندبرابر نماید و سقف آن به پنج هزار تومان برسد که در سالیان قبل سه هزار تومان بود. سپس شاه را مطلع نمود که محمدتقی خان نامه ای را برای"ظل الدوله" علیرضا میرزا نوشت که چنین قصدی دارند تا او را از فرمانروائی منطقه خلع نمایند. او نیز نامه ای را بری قلعه"تل" نوشت و از محمدتقی خان خواست ده هزارتومان از آن قرضهای گذشته را پرداخت نماید، چون که چنین فکر می کرد، دارای مکنت و ثروت فراوانی است. در حالی که باستانشناس"لایارد" انگلیسی براین تأکید که محمدتقی خان دارائی نقدی آنچنانی نداشت. بلکه داراییهای وی عبارت بودند از هزار و پانصد گاومیش و پنجاه اسب اصیل و پانصد حیوان باربر و ده هزار گوسفند و بز.

محمد تقی خان این درخواست را نپذیرفت و معتمدالدوله همراه با نیروئی بسوی شوشتر روانه شد و قوات خود را در مرکز بارزگانی این منطقه مستقر نمود و بعد از این، جنگی چهل روزه به وقوع پیوست و حتی در گرماگرم نبرد، معتمدالدوله از او خواست تا خود را تسلیم نماید و در مقابل نیز او زندگی و مقامش را در نزد شاه تضمین خواهد کرد. سرانجام به توافق رسیدند و معتمدالدوله نیروهایش را از شوشتر عقب کشید و محمدتقی نیز همانگونه که سال قبل آن آمادگی را نشان داده بود که بعد از عیدنوروز خود را تسلیم نماید، محمدتقی خان به قلعه تل بازگشت و شب نیز معتمدالدوله مهمان او بود و صبح به شوشتر بازگشت و هرکدام از علی تقی خان و شفیع خان را همچون گروگان با خود برد.

اما محمدتقی خان تردید داشت و در موعد مقرر آماده نشد. سپس هردو گروگان توانستند معتمدالدوله را قانع کنند که آنان را به نزد محمدعلی بفرستد تا وی را قانع کنند و او را به مکان تعیین شده بیاورند و او هم پیشنهاد آنان را قبول و آزادشان نمود، ولی آندو نیز رفتند و باز نگشتند. بعد از این مسئله، معتمدالدله به قلعه تل حمله و آنرا به تصرف در آورد. ولی محمدتقی خان قبل ازچنین حمله ای، خانواده و اقوام و طرفدارانش را همراه با تمام دارائی که داشت از قلعه بیرون کشید و به شیخ سامر کعبی در منطقه فلاحیه پناه برد. ادامه دارد...

نويسنده: - | تاريخ: دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

طرح انتقال آبي که 16 روستا را خشک کرد

در حالي پروژه قمرود به منظور انتقال آب به مناطق مرکزي کشور اجرايي شده که اين طرح به گفته نماينده مردم اليگودرز در مجلس شوراي اسلامي موجب ايجاد مشکل آب آشاميدني در 16 روستاي اين شهرستان شده است.

به گزارش مهر، با اجراي پروژه «قمرود» سالانه ميليون‌ها مترمکعب آب از لرستان به مناطق مرکزي ايران مي‌رود در حاليکه همچنان سه سدي که براي تامين آب منطقه وعده داده شده بود به بهره‌برداري نرسيده است. از سوي ديگر با وجود اينکه پروژه قمرود براي مردم برخي از شهرها و استان‌هاي کشور پروژه‌اي حيات بخش بود اما مردم برخي روستاهاي شهرستان اليگودرز به عنوان يکي از پرآب ترين شهرستان‌هاي استان با اجراي اين پروژه از کمبود آب به شدت رنج مي برند.

قم و لرستان با هم ديده شوند

اين پروژه شايد در نگاه اول از سوي مسئولان وزارت نيرو به نام طرح انتقال آب از سرشاخه هاي دز به قمرود نام نهاده شده باشد اما در واقع اين پروژه از روستاهاي اليگودرز در استان لرستان آغاز مي شود و به نوعي آبي که در تونلهاي اين طرح انتقال جاري مي‌شود، قبل از اينکه آب دز باشد، آب لرستان است.

گرچه از يکسو پروژه انتقال آب قمرود موجب خشکي زمينهاي کشاورزي و رودخانه هاي برخي از روستاهاي اليگودرز و در نتيجه مهاجرت تعدادي از ساکنان اين روستاها شده است اما از سوي ديگر انتقال آب لرستان به مرکز ايران را مي توان يکي از پروژه هاي مهم و بزرگي دانست که داراي اهميت ملي است ولي بايد اين دو زاويه به دقت و به موازات هم مورد توجه قرار گيرد.

چشمه ها و قناتهاي مسير تونل قمرود خشک شدند

محمدتقي توکلي نماينده مردم اليگودرز در مجلس شوراي اسلامي در اين رابطه در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار داشت: متاسفانه با اجراي پروژه قمرود چشمه ها و قنات هاي در مسير آن خشک شده است.

وي بيان اينکه با خشک شدن چشمه ها و قنات هاي مسير پروژه قمرود 16 روستاي شهرستان اليگودرز با مشکل آب آشاميدني روبرو شده اند، تصريح کرد: اين امر موجب بروز مشکلات فروان براي مردم اين روستاها و کشاورزي آنها شده است.

نماينده مردم اليگودرز در مجلس شوراي اسلامي با تاکيد بر ضرورت ايجاد طرح هاي جايگزين براي رفع مشکلات آب آشاميدني روستاهاي مسير پروژه قمرود ادامه داد: با اجراي اين طرح هاي جايگزين بايد مشکل تامين آب اين روستاها در دستور کار قرار گيرد.

استمداد از وزير نيرو براي رفع مشکل آب شرب 16 روستاي اليگودرز

توکلي همچنين با اشاره به اقدامات وي براي رفع مشکلات آب آشاميدني اين 16 روستا عنوان کرد: ليست اين روستاها را به وزير نيرو ارائه داده ايم وزير نيز قول پيگيري را در اين رابطه داده است. وي با اشاره به اجراي پروژه قمرود و ميزان آب انتقال داده در قالب اين پروژه بيان داشت: با اجراي اين طرح 181 ميليون مترمکعب از آب شرق اليگودرز به شهرهاي مرکزي ايران و اصفهان اختصاص داده شده است. توکلي ادامه داد: همچنين در راستاي تامين آب شهرستان اليگودرز نيز 101 ميليون مترمکعب آب هم براي اين شهرستان اختصاص پيدا کرد که به دنبال اين موضوع هستيم که طرح هاي جايگزين را اجرا کنيم تا آبي که از دست رفته با طرح هاي جديد تامين شود.

ضرورت پرداخت حقابه اليگودرز مطابق قانون توزيع عادلانه آب

وي همچنين در مورد حقابه شهرستان اليگودرز نيز عنوان کرد: پرداخت حقابه قانون دارد و مطابق ماده 33 قانون توزيع عادلانه آب هر آبي که از منطقه اي به منطقه ديگر داده مي شود قيمت بخشي را که دولت سرمايه گذاري کرده محاسبه و از مصرف کننده گرفته مي شود و از اين محل سهم مبدا طرح انتقال آب پرداخت مي شود. توکلي ادامه داد: در اين راستا بايد وزارت نيرو تعرفه را محاسبه کند و به مبدا تامين آب حقابه را اختصاص دهد چرا که اين امر يک موضوع قانوني است. بنابراين گزارش پيش از اين وزير نيرو دولت نهم با طرح اين موضوع که «مدعي احقاق حقوق مردم اليگودرز از طرح قمرود است» در حاشيه سفر دولت به استان لرستان اظهار داشت: انتقال آب از سرشاخه هاي دز در استان لرستان و شهرستان اليگودرز به روستاهاي مسير اين خط انتقال آسيب رسانده است.

پرويز فتاح تاکيد کرد که با توجه به اينکه پروژه انتقال آب لرستان به قمرود با همراهي مردم منطقه به ثمر رسيده است بنابراين بايد از محل اين پروژه يا پروژه‌هاي ديگر آب مورد نياز منطقه اليگودرز تامين شود.

مردم در انتظار شيريني عدالت محوري دولت

اين در حاليست که پيش از اين نيز مديرعامل قبلي شرکت مديريت منابع آب ايران در گفتگو با مهر بر ضرورت اعطاء حقابه پروژه قمرود به لرستان تاکيد کرده بود.عليرضا الماسوندي با اشاره به در نظر گرفته شدن سد خان‌آباد، کمندان و حوضيان براي شهرستان اليگودرز، تصريح کرد: حقابه جريان پايه اي که در منطقه استفاده مي‌شده محفوظ است. الماسوندي با تاکيد بر اينکه حقابه تکليف قانوني و به گردن ماست، يادآور شد: قرار نيست حق مردم اليگودرز و استان لرستان ضايع شود و دولت موظف است که حقابه‌ها را مطابق تکليفي که قانون توزيع عادلانه آب بر عهده ما گذاشته است بدهد.

به هر حال امروز سالها از اين سخنان و وعده هاي مسئولان وقت براي تحقق حقابه مردم لرستان و شهرستان اليگودرز مي‌گذرد و مردم اين استان انتظار دارند که با توجه به شيرين شدن آب شهر قم به عنوان پايگاه و مرکز تشيع، کام مردم استان محروم لرستان هم از عدالت محوري دولت دهم شيرين شود. به هر حال آنچه که موجب نگراني مردم لرستان است نه انتقال آب به قم است بلکه قائل نشدن هيچ حقي براي استان لرستان و مردم محروم روستاهاي اليگودرز است که به نظر مي رسد نيازمند راهکاري اصولي از سوي دولتمردان است.

نويسنده: - | تاريخ: پنج شنبه 27 تير 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

تعمیر و مرمت بنای تاریخی مسجد ابومحمد شهرکرد

سرپرست معاونت ميراث فرهنگي اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان چهارمحال و بختیاری، از تعمير و مرمت بنای تاریخی مسجد ابومحمد شهركرد خبر داد.
ايل بيگي پور گفت: این بنا، از مساجد تك شبستانه چهار ايواني با طاق نماهايي بوده كه در دوره هاي قبل، طاق نماهاي آن تخريب شده است.
وی، معماري مسجد ابومحمد شهركرد را متعلق به دوره قاجاريه دانست و افزود: پوشش این بنا به صورت طاق و گنبد است که بر روي ستون هاي سنگي بنا شده است.
ايل بيگي پور گفت: مصالح بكار رفته در این بنا از مصالحی همچون چوب، سنگ، آجر و خشت است.
وی عمده مشکلات اين مسجد را الحاق اندود و رنگ آميزي به بدنه ها و ستون ها، الحاق کف فرش، رطوبت بالا رونده شبستان، نامناسب بودن ايزولايسيون بام، چرک شدن بدنه ها و تاق ها بر اثر آلودگي و نابساماني سيستم تأسيسات عنوان كرد.
سرپرست معاونت ميراث فرهنگي اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان چهارمحال و بختیاری گفت: اقدامات مرمتي در اين مسجد شامل اجراي ناکش در محل ايوان و مجر، خاکبرداري کف و جمع آوري الحاق کف، جمع آوري لايه هاي اندود رنگ الحاق بدنه ها و ستون ها، پاکسازي بدنه آجري و تخليه بندهاي فرسوده، بند کشي شبستان وبدنه هاي حياط، آجر فرش کف شبستان و ايوان، ايزولايسيون و اصلاح شيب بندي، ساماندهي تأسيسات و مرمت طاق ها و بدنه ها است.

نويسنده: - | تاريخ: پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

چاپ کتاب فرهنگ و ادبيات کودکان بختياري


کتاب quotation mark فرهنگ و ادبیات کودکان بختیاری quotation mark مشتمل بر نواهای مثلها و متلها بختیاری زمان کودکان در چهارمحال و بختیاری منتشر شد.
مسئول واحد نشر و چاپ اداره کل فرهنگ وارشاد اسلامی چهارمحال و بختیاری امروز در گفتگوی تلفنی با خبرنگار واحد مرکزی خبر گفت : این کتاب آداب و رسوم ، مثلها و متلها ، لالایی ها و ادبیات کودکان از بدو تولد تا 12 سالگی را در 500 صفحه به تصویر کشیده شده است .
لله گانی افزود : کتاب quotation mark فرهنگ و ادبیات کودکان بختیاری quotation mark به بحث درباره فرهنگ ، ادبیات،آیین ها ، سنت ها ، رسوم و خرده فولکلورهای مردم بختیاری پرداخته است
این کتاب به قلم علی حسین پور در هزار نسخه چاپ شده است .
آشنایی مخاطبان با فرهنگ تربیت کودکان بختیاری در نواها ، لالایی ها و متلها از ویژگی های شاخص این کتاب است.

نويسنده: - | تاريخ: پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

شناسايي 512 محوطه باستاني در لردگان

12 محوطه باستانی متعلق به دوره اسلامی در گمانه زنی های مناطق ارمند،میلاس و خان میرزا در لردگان شناسایی شد.
مدیر کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری چهارمحال و بختیاری امروز گفت: گمانه زنی های باستان شناسی دراین مناطق که
ازاوایل پارسال آغاز شده بود، تاکنون ادامه داشت .
مژگان ریاحی افزود: اِشکَفت ها، پناهگاه سنگی ، تپه ها ، محوطه ، گورستان عصر آهن ، بَرد گوری ها، هاون سنگی بستری و سنگ آسیاب از جمله آثار شناسایی شده در این گمانه زنی ها است .
هم اکنون 510 اثر ملی ثبت شده از قبیل بناها و محوطه های باستانی چهارمحال و بختیاری در فهرست آثار ملی وجود دارد.

نويسنده: - | تاريخ: پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |

اسناد هویتی صد تن از مشاهیر چهارمحال وبختیاری امسال جمع آوری شد .

شهرکرد / واحد مرکزی خبر / اجتماعی

اسناد هویتی صد تن از مشاهیر چهارمحال وبختیاری امسال جمع آوری شد .
مدیرکل ثبت احوال چهارمحال و بختیاری امروز با بیان اینکه اسناد تهیه شده مربوط به مشاهیر استان از سال 1297 است ، گفت : این در حالی است که پیش از این تاریخ ، مشاهیر و بزرگان بسیاری در استان حضور داشته ‌اند ولی از ولادت و فوت آنها سندی در اختیار نیست به همین علت تنها اطلاعات مشاهیری در گنجینه قرار می ‌گیرد که سندی رسمی از ولادت و فوت آنها در اختیار باشد .
آقای غزالی گفت : این اسناد به منظور ایجاد گنجینه اسناد هویتی مشاهیر استان و کشور ، جمع‌آوری شد .
وی با تاکید بر اینکه گنجینه مشاهیر پل ارتباطی میان گذشته و آینده است و توجه و مراقبت از آن نشانگر شناخت تمدن و فرهیختگی ملت ‌هاست ، افزود : پژوهش در آثار گذشتگان ، معرفی ، نمایش و انتقال نتایج این پژوهش ‌ها به آیندگان ، ایجاد تفاهم میان اقوام و ملل و شناخت سهم آنها در فرهنگ و تمدن کشور و کمک به بهبود میزان دانش عمومی مردم به ویژه پژوهشگران ، دانشجویان و دانش آموزان از جمله اهداف راه ‌اندازی گنجینه اسناد هویتی مشاهیر در چهارمحال و بختیاری است .
وی با اشاره به نام برخی مشاهیر که سند هویتی آنها در گنجینه قرار دارد ، گفت : سند هویتی شهدای نامدار سردار شهید غلامرضا کاووسی ، سردار زال یوسف پور ،سردار نوروزی ، شاعر فرهیخته عمان سامانی ، شاعر دهقان سامانی ، نخستین معلم زن استان و آیت الله احمدی شیخ شبانی از نمونه اسناد هویتی کشور است .

نويسنده: - | تاريخ: پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, | موضوع: <-PostCategory-> |